حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

شاید که بارانی ببارد

جمعه, ۱۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۱۴ ب.ظ

شاید که بارانی ببارد

1

قندیل ها ی یخی

در آرزوی یک روز قشنگ

آب می شوند

آفتاب خزانی

مسحور !

رنگ جادویی شمعدانی ها

من شادمان

به پذیره رقص خورشیدهای مکرر

در آسمان نیمه ابری می روم

با اشک چشم  و دعای دل

شاید که بارانی ببارد

ماهشهر سال 89 ع-بهار

 

قدح آینه کردار

روزگاری ست که دل

چهره مقصود

 ندید     

ساقیا !

آن قدح آینه کردار بیار.....حافظ

نفسم بالا نمی آمد یا به عبارتی بزور نفس می کشیدم با خمیازه های طولانی ،خسته بودم بدجوری خسته حوصله دکتر و بیمارستان هم نداشتم اما رفتارم به گونه ای بود که اطرافیان آزار می دیدند ...

تا بجنبم خود را ولو روی تخت بیمارستان می بینم ..در حالی که رنگ به چهره ندارم و تنفسم به دشواری رقم می خورد ...بعد از چندین شبانه روز بی خوابی ..پزشکی  روبرویم ایستاده و خیره به من نگاه می کند می گوید شما از لحاظ روحی آسیب دیده ای بغضم می ترکد ...

راستی که حال و روز خوشی ندارم، به تعبیر فروغ تا می نگرم دیوار است و دیوارکه بر سکوت و وهم متلاطم تو می افزاید و تو را از رستن و رویش باز می دارد وقصه براستی همین بود ...بیمارستان تمیز وفضای  نسبتا آرامی ست از پنجره مشرف به اطراف  نگاه می کنم وبوته هایی  که حالا سبزشده اند ،سبز تند! چون همین آسمان و ابرهای تیره باران زا ...،در حالی که قطرات باران هم شروع به بارش کرده است ..های های گریه های چشمم چون باران پاییزی  تمامی ندارد پرستارانی هم حاضر شده اند ..سخت است اما بغض را درگلو زندانی می کنم نای تکلم کلامی را ندارم نمی خواهم  که بغض به گریه آشکار شود...

....گاهی فکر می کنم همه ما به نحوی آزرده روان خویشم یا شاید هم آزرده شرایطی که ما را آزار می دهد و از ما مطالبه عشقی را می کند که خود نه تنها به ما نمی دهدبلکه تا هرجا که بخواهد حتی از مهر کودکانه  ما دریغش می کند و چنین است که عوامل اسثناء زندگی آدمی چون حسد و لجاجت و دروغ و دشمنی به قائده زندگی در می اید و باعث زخم تن و جان می گردد... در همین حوادث اخیر در کشورهای عربی اگر دقت کنیم همین عوامل روانی کاستن از علائق اجتماعی را در بعد فردی و جمعی می بینیم و با حادثه ای کوچک زبانه ای از آتش قهر و غضب در میان مردمی که سالها و قرنها است سکوت و سرکوب را تحمل کرده اند بیدار می شود و نقطه ثقل عداوت مردم این بار حاکمان  دیکتاتور را شامل می شود و راستی که انسان در این میان چقدر فراموشکار است که حاضر است پیوسته در پوسته تکرارها برای چند صباحی لذت بهیمی ،خود و مردمی را فدا کند....

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود مگر به خون جگر شود

آرزو کنیم دلتنگی همه آدمها روزی روزگاری به آخر رسد و هرکس و هر چیز سر جای خویش قرار بگیرد که هر چه به جای خویش نیکوست...و همین یک مطلب کوچک نیاز امروز و هر روزه ما است بویژه امروز که خرد آدمی جنبه های منفی در تعلقات را با همه وجود فریاد می زند و ره گشای مردمان آزاده ،سینه فراخ و دل خوش است که حق همه موجودات زنده است آدمی بکنار....

از دفتر یادداشت ها ع-بهار

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۱۸
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۲)

۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۱:۵۵ هیوا جعفری
زیبا :))
۱۹ آبان ۹۷ ، ۰۰:۳۲ دانشجوی همیشگی مدیریت
سلام
من که متوجه نشدم شما چی میگید
سه بار هم کامنت گذاشتیم
حتی پاسخی ندادید
یا حق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی