حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

برای مرور تشنگی

تحمل مهجور زندگی

چشمانم را در چشمان ِ

پشیمان آهوان کال می دوزم

که در انحنای موکب مرگ پرسه زدند

آه خدایا کبوتری بفرست

تا صلحی در موطن خنجرهای سراسیمه زمین بروید

و از رودخانه های خشک حتی

صدای تشنه آب برخیزد

آن آبهای همیشه جاری خوشرنگ

که از کوهستانهای مشبک و سرشارمیآیند

دریا هم که بی تابی می کند

و دلتا که چون دختران ترد و شکننده نپالی

از حضور مقدس رودخانه های پر آب

ناامید است

کیمیای ناپیدایی ست  باران

وآسمان چون بغض تیر خورده ِ

از آفتاب خون آلود است

ناگهان خاک سرخ آغاز می شود

ماهشهر زمستان 1388 علی ربیعی(علی بهار)

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۳ ، ۱۱:۳۲
علی ربیعی(ع-بهار)

مثل نومیدی  وزغها می خوانی

که در خشکاب مردابی فرو رفته اند

یا مثل ترس حشرات می لرزی

که در تارهای عنکبوتی غلیظ ایستاده اند

چون  وسواس  یک پرنده می گریزی

ازاین شاخه به آن شاخه

                                                 غلظت شکوائیه ترا

جهان نمی شناسد

چقدر قد کشیده ای ای شب

در روزهای خسته خورشید

چشمانت چشمانت

شرم نگاه مکاران  است

که از دهلیز هیچ ستاره ای نمی گذرد

دستانت دستانت

شرم خشک بهاران است

که در استغاثه اش ابری نمی روید

از دفترهای پاییزی ماهشهر 1377 علی ربیعی (علی بهار)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۳ ، ۱۰:۰۲
علی ربیعی(ع-بهار)