حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

کانت می گوید...دوچیز همواره ذهن مرا به بهت و حیرت می اندازد که هرچه بیشتر و ژرفتر می اندیشم بر شگفتی یم می افزاید...یکی آسمان پرستاره ای که بالای سر ماست و دیگری موازین اخلاقی که در دل ماست...که آسمان پر ستاره جادوی بلند پروازی آدمی را مجال بال و پر می دهد و موازین اخلاقی سرکشی اقتدار و استبداد را مهار می زند!


تا صحرای عزلت دل


منتظرم تا ابرهای  رقصنده

کولی های  بی محابای آسمان

جلگه ها را

از شوق تنفسی عمیق  بشورانند

این  قطره ها ی باران

چشمان گریان

عمری آرزوهای من بودند

 که می بارند و می بارند

تا دشت ها ی سبز

 به سمت خشکترین

بیابانها بشتابند

ومادیانها ی  مست و بی باک

در انبوه رویایی چمن زارها بچرند

نی لبکی  از رویش نیزارها بروید

چوپانی نی نوازی کند

تا صحرای عزلت دل

ماهشهر پاییز 1369 علی ربیعی(علی بهار)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۸
علی ربیعی(ع-بهار)

خیال متبسمی ست تابستان

دمی  رقص شناور قاصدکها را

 به زمزمه نسیم بسپار

به همنوایی دل

لرزش تار

شاید در جشن کولیهای مکدر هم شادی بروید

حیف است به غم های دیرین-

 رنگ عادت بزنیم

چون خیال زنی غمگین

در خزان تنهایی عمر

امروز رابه تفاعلی  خوش یمن  بشارت ده

که طالع بد به صدر سینه مظلوم دوام ندارد

دنیا همان بهتر

که به چشم نیاید

با همه خوب و بدش

اما همینکه دل به جاده می دهی

در خنکای این شب مرطوب

هنجار خوش آیندی 

از عبور اتوموبیل ها و شب پره ها بر می خیزد

مردد مثل همه هستی!

بسمت مسیری نامکشوف وبی پایان ره می گشایی

شفق رو به هیاهوی  گرگ و میش صدای پرنده ها دارد

 وصبح رنگینی  که می رسد از راه

در تکاپوی گربه ها و گنجشکها 

به شکل عادتی دیرنه بازهم

مانده ای با پرسش های بی پاسخ

گفتگو های تسلیم و رضا

برد و باخت چکا چاک ناموزون

ادمها و شمشیرها

التماس قطره ای شوراب از دریای زندگی

در کور سوی امیدی دور

ملتهب از پریشانی عمری حوصله وانتظار.

 چرخی زدم ! از این سو به آن سو

همنوا با شوریده گی خیام

"ای چرخ فلک خرابی از کینه توست"

"بیداد گری شیوه دیرنه توست"

کبک ها یی را مانم

که به ترانه کوهستانی چشمه ها  نرسیدند

اسفند ماه سال  1389 اصفهان علی بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۰
علی ربیعی(ع-بهار)