حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

باد زمهریر خزانی در حال وزان است و اتوبوس شمس العماره چهل سال پیش در چنین روزهایی از جاده شمال  با یه عالمه مسافر مسیر قوچان را به سمت مشهد طی می کند.. ....هوا ابری و سرد است و ریزه های برف پاییزی بر شیشه های کدر اتوبوس می نشیند ..من طبق قائده همیشه گی بیدارم و از دیروز عصر که از تهران حرکت کرده ایم تا همین حالانزدیک به 14 ساعت دلهره آمیز را در اتوبوس گذرانده ام  به علت این همه بی قاعده گی در حرکات راننده و شاگرد ی که برای ایشان تفاوتی بین مرغی که داخل راهرو میرود و میاید با آن پیرمردی که از درد به خود می پیچدنیست و من گوشم به صدای رادیوست و چشمم به آخرهای کتابی ست که می خوانم چشمهایش اثر بزرگ علوی که خود قصه ای برگرفته از شکست ها و آرزوهای نسلی ست که قافیه را مثل همه نسلهای این سرزمین به  صاحبان زر و زور و تزویر می بازد ....بگذریم  ..هرچند جاده های جنگلی از کیلومتر پنجاه امام زاده هاشم به آمل و تا جاده جنگلی گلستان و گردنه بدرانلو مشرف به بجنورد زیبایی های جاودانه خود را دارد اما مسیر طولانی و مسافران تو در تو مجال تنفسی اندک را گرفته است و دیگراینکه  علیرغم زندگی عادی این مردم ...اما برای من در همین روزهای اندکم از ورود به  دانشکده ادبیات  متوجه هستم که حال دانشگاه اصلا خوب نیست و غبار غمی جانکاه بر فضایش سایه افکنده سایه شکست و نومیدی ازکودتایی که در  سال 32شروع نومیدی نسلی بود که هنوز هم ادامه دارد .... و گویی برای اهالی این سرزمین پایانی بر آن متصور نیستیم مگر اینکه صورت مسئله از ذهن تاریخی ملت ایران پاک شود  ماجرایی که همه علت و علل تاریخ معاصر ماست و از دید حاکمیت قیامی برای بقای سلطنت از سوی حکومت شاهنشاهی بود .اما از دید مردم ایران  کودتایی امریکایی بیش نبوده وبعد ایستاده گی ها که از همان بعداز ظهر آن روز تلخ با حضور گروههای معترض که کم هم نیستندشروع می شود ....گروهایی که نتیجه مستقیم اعتراض به دخالت امریکا و انگلیس در سرنگونی نخست وزیر منتخب ملت و سرکوب گریهای خونینی که طی همه سالهای بعد از کودتا ادامه دارد...حالا این گروها هرکدام در حال عضوی گیری خود هستند و نظام شاهنشاهی بعد از 23 سال که از کودنا می گذرد یعنی در پاییز 1355بی خبر از همه جا به فکر ابتکاری دیگر بعد از حزب فراگیر رستاخیزدر سال 1353  به تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی دست زده است و اکثریت مردم را در قبال این عمل ساده لوحانه تحریک کرده است هرچند برای اکثریت اقشار اجتماعی کار مسخره ای بیش نیست و برای حکومت خود کامه دریغ از مشاورینی که راه و رسم حکومت برقلبها را بیاموزند ....امروز درست 16 آبان 1355 است و همه ذهن و ضمیرم در این پاییز زمهریر جاده قوچان به مشهد متوجه گرمای انتخابات امریکا ست رقابت اصلی  بین جرالدفورد جمهوری خواه بعد از افتضاح واترگیت و شکست در جنگ ویتنام و کودتای شیلی و سقوط نیکسون از سویی و جیمی کارتر دمکرات ایرلندی مزرعه دار بادام زمینی با داعیه دفاع از حقوق بشراست و دنیا هم با آن همه افسونی که در تبلیغات رسانه ها و قدرت های مستتر در پشت این ماجراهاست  نتایج آن را لحظه شماری می کنند که همه دنیا و انتخابش یک طرف و امریکای زاده انگلساکسون و دوتوکویل که در کتاب دمکراسی در امریکا نقش و نقشه ها را با زبان علوم انسانی برای اهل اندیشه توضیح می دهد و الحق هم که دمکراسی امریکایی اگر برای هیچ کس آبی نداشته و هزاران تشنه را در سراب آرزو به کشتن داد اما برای مردم یگنه دنیا از همان بدو تولد نان درست و حسابی داشته و لذا یک ملت آفریده شده عصر بلند پروازیهای بعداز  کشتی بخار اگر نگوییم استعمار چه می خواهند داشته باشند که ندارند از جوینده گان طلا تا کشتی رانان رود می سی سی پی هریک سهمی از آن همه خوشبختی را آفریدند تا زمانه بیل گیتس و زاکربرگ می رسد و رادیو در حال شمارش کارت های الکترال است و من دانشجوی 18 ساله جنوبی چقدر ریز شده ام به شمارش این کارت ها در ایالات متحده در حالی که فکر نمی کنم اکثریت ملت امریکا کاری به این کارتها داشته باشند اما برای من دانشجوی ایرانی که هنوز زیر غبار کودتای سال 32 هستم کودتایی که نوعی تحقیر شده گی ملی راسبب شده است  و به تسخیر سفارت امریکا ختم شد تا همه چیز مساوی شود به تعبیری این در به آن در ....ولذا برای من ایرانی جهان سومی همه اتفاقات امریکا مهم است...هرچند برایم روشن است که دور دور دمکراتهاست به هزار یک دلیل که ماجرا از انتخاب نیکسون در سال 1968 و گسترش و تهاجم وحشیانه جنگ ویتنام و جنگ سرد و گرم شرق و غرب که نیابتی در جای جای کره خاکی ادامه دارد و درحالی که یک سوم جهان دارد زیر پرچم سرخ می رود از دمکراسی امریکایی بجز کودتاهای خونین و سرکوب مردم کاری ساخته نیست و همه اینها بوسیله دولت های مهاجم جمهوریخواه در حال وقوع است و بعد در خود امریکا اعتراضات مدنی بر علیه تبعیض نژادی و جنگ ویتنام بشدت ادامه دارد که بعد از انتخاب دوم نیکسون وافتضاح واترگیت هم قوز بالای قوز می شود و افشاگری دو خبرنگار واشنگتن پست در جامعه باز امریکا بعد از دو سال منجر به استعفای رییس جمهور نیکسون می گردد و معاون اول جرالد فورد متصدی پست ریاست جمهوری در سال 1974 می شود.... یعنی برابر با سال 1353 شمسی که شاه با قهاریت هرچه تماتر به انحلال دو حزب خود ساخته قبلی و ایجاد حزب جدید رستاخیز دستور میدهد فضا بطور کامل بسته شود و هرکس هم دوست ندارد بلندشده از کشور برود  و نسل من در متن همه این جریانات است و لذا حالا که کارت های الکترال برنده شدن جیمی کارتر را نشان می دهد برای من نیز علیرغم سن کم و ابتدای ورود به دانشگاه روشن است  که دمکراتها سکان کاخ سفید را بدست می گیرند و جالتر اینکه در همان روزها دانشجویی امریکایی از دانشگاه ماساچوست در دانشگاه فردوسی  دانشکده ادبیات دو واحد خاورمیانه را می گذراند با او مراوده و دوستی خوبی دارم برای او اطلاعات و سواد من از جریانات جهان و بویژه امریکا شگفت آور است ومن می گویم تعجب نکن هر دانش اموز ایرانی در مدرسه همه اینها را می داند و باید بداند زیرا که بوسیله دولت ستمگر امریکا بلاها بر مردم ایران رفته است و او هیچ کدام را باور ندارد و گاهی هم در محوطه چمن دانشکده کشتی می گیریم و جیمی مثل ماست روی زمین ولو می شود دلم به حالش می سوزد ولی او لبخند می زند ....اتوبوس از چناران رد شده که پیروزی کارتر با شعار حقوق بشر قطعی شده است ...از اتوبوس که پیاده می شوم ازگاراژ نخریسی تا دروازه قوچان راهی بس طولانی ست و هوا نیز بشدت سردو استخوان سوز است .....برف پاییزی هم همه جا را سپید پوش کرده و شاخه های سنگین شده از برف به سرو صورت رهگذران عصبانی فرود میایند و من در این خیال که چرا این فاصله طولانی را برای درس و تحصیل انتخاب کرده ام من کجا و مشهد کجا اما سرنوشت است و کاری از من نیز ساخته نیست در اطاق نمور کوچه نقندری بعد از استراحتی کوتاه و صفایی به سر و صورت راهی دانشکده می شوم و ماجرای ما و امریکا ادامه دارد با کارتر حقوق بشر مسئله اول سیاست امریکا شده و بلطبع مطالبات مردم ایران روز بروز بیشتر می شود و تا پیروزی انقلاب ادامه دارد و سپس ماجرای گروگان گیری  سفارت امریکا و انتخاباتی که این بار کارتر را از صحنه پرتاب کرده و بازهم بازی  شکاری بنام ریگان برای 2 دوره ریاست جمهوری را در امریکا به عهده می گیرد و اولین مسئله حل مشکل گروگانگیری ست تا پیمان های سالت و جنگ ستارگان و شکست کمونیسم و فروپاشی بلوک شرق و مناقشه دامنه دار ایران و امریکا ادامه دارد در امریکا اینبار کلینتون برای هشت سال و بعد پدر و پسر بوش و حمله یازده سپتامبر و بهار عربی والی ماشا...حوادث تاریخی تا می رسیم به باراک حسین اوباما تنها رییس جمهور سیاهپوست ایالات متحده امریکا که اینک هشت سال را با همه اتفاقات ریز و درشت پشت سر می گذراند و حالا که سوم مهر ماه سال  2016میلادی ست منتظریم تا 44 روز دیگر انتخاباتی که به تعبیر من مثل هیچ انتخابی در ادوار گذشته این کشور نبوده رخ دهد یک سوبانویی دمکرات که هیچ محبوبیت خاصی ندارد و به پشتوانه های متعدد خاندانی و سیاسی تا اینجا رسیده و در سوی دیگر یک سرمایه دار با عقاید افراطی که فقط سایه ای از حزب راست جمهوری خواه را با خود دارد و در این میان مردمی که زیر علم ایندو سینه می زنند گویی در یک بی هدفی محضند و جهان نیز بی حوصله تراز آن است که به این بازی فیل ها و خرها! توجه کند و این بارنیز مثل همیشه در این چهل سالی که من تجربه کرده ام  در یک زمین نابرابر جدال بین  ما و امریکا کم که نشده هیچ بلکه عرصه بازی متنوعتر و پیچیده تر از همیشه ادامه دارد ...اما یک چیز که وجدان ملی ما را آزار نمی دهد تحقیر کودتای سال 1332 است که با تسخیر سفارت امریکا بر طرف شده است ……

              ماهشهر آبان 1395 علی ربیعی (ع-بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۰۸:۵۰
علی ربیعی(ع-بهار)



خورشید فردا
برای آرامش دل و جان
مجالی به تنهایی بدهیم
به ذهن درگیر زندگی
به آرامش دروغ
چشم های ریا و تاریکی
خوف نجاست ونفرین
هیچ فاتحی جنگ را
یکسره نبرده است
به قول اوباما
به هر حال خورشید
فردا هم طلوع می کند
ماهشهر 19 آبان ماه 95 ع-بهار

آن بالا گل‌های سرخ ریز چون قطرات خون رگ‌های جنگل جادویی در حرکت‌اند... گل‌های ریز سرخ گل خون است و گل‌های ریز سفید گل برف... روباهی چون برق می‌گذرد و لرزه بر تن برگ‌ها می‌اندازد، اما سکوت قانون حاکم است بر قلمرو پادشاهی جنگل.... از آن چشم‌انداز، سکوت، گل‌ولای بیرون آمده‌ام تا آوازخوان، دنیا را بگردم.....از خاطرات پابلو نرودا

خیال 57

پیاده روی داغ تابستان را طی کردم

امروز اول شهریور هر سال است

دل مجنونم

مثل شرم برگها

 سراسیمه باد خزان شده است

شهریور پرملال مشهد

خیابان  پریشان دانشگاه

نگرانی تو

که تا مرز جنون به پایم افتادی

راست می گفتی

کنار بکش از این هیاهو

چه بگویم؟!

که شرح دلگیری ست

آسمان آبی محض

باغ تماشای چشمانت

خیال 57 بی برگی!

شهریور1372 تهران ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۰۹:۳۵
علی ربیعی(ع-بهار)

آن همه تحمل
آن همه رنج
آن همه انتظار
کافی ست مادر
به چهره اش می نگرم
بوسه بر پیشانی یش می زنم
اشکها مجالمان نمی دهند
ما فرزندان را
مرگ هم مثل زندگی بود
فقط یک بار اتفاق افتاد
ابتدا دستانش به پایان می رسد
در آخر قلبش
آن قلب شیدا
آن قلب خسته وصبور
هیچ گزینه ای بهتر از تو نبود مادر
بعد از تو
در هر کجای این جهان آواره ترینیم

8

چقدر دوست داشتم بیماری را

وقتی تو بر بالینم بودی  مادر 
ماهشهر ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۰۸:۵۹
علی ربیعی(ع-بهار)