حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

1

من از نفرت انگیز نفرت دارم

اما چه کنم که ملک سلمان پادشاه عربستان است

من از نفرت انگیز نفرت دارم

اما چه کنم که دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکاست

به کودک بیمار یمنی گفتم

رقص وقیحانه شمشیر را دیدی!

تهران علی ربیعی(ع-بهار)

2

یک سو صدای پرنده می آید

یک سو صدای بره شوق
وخورشید صبح
از مرد ایل  پرسید
اتفاق جوانه را دیدی؟
ماهشهر صحرا دی ماه 1395 ع-بهار

3

پرنده های همه جهانم
به هوایت پر می کشم
آه اگر آسمان کوچک نبود

ماهشهر زمستان 95 ع-بهار




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۱۶
علی ربیعی(ع-بهار)

با تار  وپود جان آدمی

رنج نامه ای  ست

تا سنگفرش تابستانی لحظه ها

آنجا که بخشش بی دریغ  ذرات خورشید آغاز می شود

وسرنوشت آدمی هم

گاهی این چنین رقم می خورد

ایستاده چون قامت   کوهی استوار

که لذت استقامتش را هرگز پایانی نیست.......

به هزارو یک دلیل من و شما در  انتخابات پیش رو شرکت می کنیم زیرا که امروز و آینده ما و فرزندان ما بر اساس بر آوردهای صفحه شطرنج آن باید رقم  بخورد.واز طرفی حتما همه ما داستان عدالت روباه را که برگرفته از کتاب کلیله و دمنه عصر ساسانی است  شنیده ایم یا احیانا خوانده ایم واینکه سیاست جهانی  هنوز که هنوز است علیرغم این همه دگردیسی  ودگرگونی باز برپاشنه ای می چرخد که   همان عدالت روباه را بخاطر میاورد...که مایه حیرت اهل فضل و خرد است و باز همه ما  به سرنوشت های حاصل از عدل و داد شیر ها ی قدرت و گرگ های نادان و روباهان مکار حاکم و حاضر در جهان سیاست چشم حسرت  و حیرت دوخته ایم و لذا به هزار یک دلیل  در این انتخابات پیش رو شرکت می کنیم زیرا به سرنوشت خویش و میهن خویش حساسیت داریم و در عین حال به حوادث پیش امده در کشورهای مجاوراز لشکرکشیها تا حدود و ثغور های متعیٌن  از جانب قدرت های فعلی جهان و خط کشی های صورت گرفته ناموسی !با ابزار داعشی وطالبانی برای پاکستان و افغانستان و عراق و سوریه..... واقفیم  که اینجا خاورمیانه است غرق مصائب تاریخی و سیاسی و فرهنگی و شرارت های برگرفته از عصبیت های قومی و قبیله ای خود......... در عین حال که در این مقوله  که  شرق جغرافیایی باشد  مزرعه حیوانات را هم خیلی پیش از اینکه جرج اورول غربی  شرح ماجرا کند به لطایف الحیل شناخته ایم  آن هم در کلیله و دمنه ای که داستانش به دوهزارسال  پیش از نوشتن این نویسنده انگلیسی می رسد .... و اما بخوانیم داستان را.....

رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به قصد شکار

 یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، در یک جنگل زیبا و سرسبز شیر مغروری زندگی می­کرد که هیچ حیوانی جرأت نزدیک شدن به او را نداشت و تنهایی حوصله­اش را سر برده بود و دنبال کسی می­گشت تا سر به سرش بگذارد و زور و بازوی قویش را به رخش بکشد به همین خاطر تصمیم گرفت به شکار برود. شیر قوی در یک چشم به هم زدن یک گاو وحشی و یک بز و خرگوش چاق و چله­ای شکار کرد. بعد گرگ و روباه را که مدت­ها بود به او نزدیک نشده بوند دعوت کرد تا مهمان او باشند. گرگ و روباه از تعجب داشتند شاخ در می­آوردند، چون از آقا شیره بعید بود. او حتی حاضر نبود کسی از صد متری خانه­اش راه برود اما حالا آنها را دعوت کرده ولی بعد با خود فکر کردند شاید آقا شیره پشیمان شده و می­خواهد با آنها دوست شود و با وجود اینکه می­ترسیدند دعوتش را قبول کردند. آقا شیره با خوشحالی از آنها استقبال کرد و همگی دور هم جمع شدند تا از شکارهای خوشمزه  آقا شیره شکمی از غذا در بیاورند. آقا شیره صدایش را نازک کرد و با نرمی گفت: خوب، گرگ عزیز دوست دارم تو این شکارها را عادلانه بین ما تقسیم کنی. گرگ بیچاره هم به خیال اینکه شیر عوض شده و دیگر آن شیر مغرور و بی­رحم نیست با خوشحالی گفت: عالی­جناب باعث افتخار من است که با شما هم سفره شدم.... و سعی کرد شکارها را عادلانه تقسیم کند. چون می­ترسید شیر عصبانی شود و با یک ضربه او را هلاک کند بعد خود را به شیر نزدیک کرد و گفت: ای سلطان حیوانات؛ شما از همه قوی­تر و بزرگترید پس گاو وحشی را شما نوش جان کنید و بز را که متوسط است و زیاد هم چاق نیست من می­خورم و خرگوش هم مال روباه. از تقسیم گرگ، شیر عصبانی شد و خون جلوی چشمانش را گرفت و طاقت نیاورد و با یک ضربه گرگ را هلاک کرد تا درس عبرتی باشد برای دیگران بعد با عصبانیت  به روباه گفت: حالا نوبت توست تو شکار را تقسیم کن!. روباه که خیلی ترسیده بود. با زیرکی گفت :عالی­جناب من کوچکتر از آنم که برای شما تعیین تکلیف کنم. هرگز به خود این اجازه را نمی­دهم اما چون شما دستور داده­اید به روی چشم، اطاعت می­کنم و در حالیکه دمش را دور پاهایش جمع کرده بود. گوشه­ای نشست و گفت: قربان، من پیشنهاد می­کنم گاو وحشی را صبحانه، بز را ناهار و خرگوش را هم برای شامتان میل بفرمائید. هنوز حرف­های روباه تمام نشده بود که شیر برقی به چشمانش انداخت و گفت: ای روباه زیرک، تو این عدالت را از کجا یاد گرفتی، مرحبا به این همه زکاوت و ادب تو. روباه زیرک وقتی دید شیر خوشش آمده خیلی خوشحال شد و خدا را شکر کرد که مراجعه شیر بعد از گرگ بود و گرنه به سرنوشت او دچار می­شد و در جواب شیر گفت: این نوع عدالت را از سرنوشت گرگ آموختم. وقتی حرف­های روباه تمام شد. شیر مغرور سرش را بالا گرفت و با همان حالت گفت: چون تو درس عبرت گرفتی و به من احترام گذاشتی همه شکارها را به تو می­دهم. برو و شکمت را سیر کن و لذت ببر.......

وحالا حکایت ما است که جهان اطرافمان را خوب بشناسیم و بدانیم  که کماکان عدالت روباه و بهره مندی شیر و شغال حاکم است و هنوز با فرایند انسان  سازی خرد ورزانه حتی به مفهوم غربی آن  در تعاملات اجتماعی خیلی فاصله داریم ....لذا ناچاریم که در این جهان ناعادلانه به هوش باشیم.

واما هدف ازاین انتخابات  و هر انتخاباتی در کشور باید در ابتدا جلب مشارکت حداکثری مردم و بعد توانمند سازی قدرت ملی برای دفاع عقلانی در برابر قدرت های منطقه ای و جهانی باشد .امروز توان مندی سازی کشوراز طریق انتخاب آزاد یکی از اولین راه های توسعه همه جانبه و برون رفت از گلوگاه هایی است که مشکل آفرین میگردند ولذا  اراده منطقی باید این باشد که بعد از نزدیک به چهل  سال تجربه اندوزی  ارکان قدرت برای حل مشکلات  به سمت شفافیت و پاسخگویی بروند .....

..چهل  اتفاق و چهل  انتخاب در این چهل سال، تجربه بسیار شفا بخشی است که  می تواند ارزش های  فرهنگی راستی آزمایی و پاسخگویی در فرهنگ ما را نهادینه نماید و تغییر از درون را آسان سازد ...

تغییر و سپس نقد از درون یعنی اینکه ما خود ملتی هستیم که بهترین و صادقترین منتقدان خویشیم و دیگر اینکه بعد از چهار دهه اندیشه کاندیدها در هر عرصه ای که میایند بویژه ریاست جمهموری نباید صرفا در کادر  بیلبردهای تبلیغاتی محصور شود...

و از طرفی ما هم به داشتن همان یک رأی با انتخاب آگاهانه از بین نامزدین واقعا موجود به کسی  رأی دهیم که به دیدگاه های روشن و دلسوزانه ملبس بوده  ودر اهدافش تعالی و خوشبختی سرزمینی جنبه نخست اهداف بلندمدتش باشد  تا باز هم از خاکستر ققنوس پرنده ایرانیان  اینبارشعله زندگی فرخنده تر بدرخشد...زیرا که:

داغ غریب لاله های پرپرم من

 خاکستر ققنوس و رقص شعله ها را می شناسم

 ماهشهر علی ربیعی(ع-بهار)

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۵۳
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده تا آزادی
ادمی سزاوار این همه اندوه بی پایان نیست
رنج اتفاق رویش
درابتدا
تلخی ایام
تا به انتها
هنوز در خاطرم هست آنروز را
که از برج شهیاد بالا میرفتم
تا آزادی را بدست آرم

تهران اردیبهشت ۹۶ ع-بهار

 

سعه صدر وادب شکست با یادی از سارکوزی!

شاید همه ما بارها این جمله را تکرار کرده ایم که در گذشت لذتی است که در انتقام نیست یا مثل همین بیت که......گر برسر نفس خود امیری مردی ...       گر دست فتاده ای بگیری مردی ...و از این دست حرف و حدیث ها ی مثبت که در فرهنگ ما کم هم  نسیت که البته باید کاری کنیم  از قوه به فعل در آیند چرا که دوصد گفته چون نیم کردار نیست ....هم چنانکه بارها  هم  گفته شده شکست مایه پیروزی ست مثل همین شکست اخیرا سارکوزی در انتخابات فرانسه از رقیب سوسیالیست خود که می تواند درسی  عبرت آموز برای مستبدین جهان باشد که درهنگامه  تسخیر قدرت ،عشق و شادی هزار باره خویش جشن می گیرندو به تماشا می نشینند و از تحقیر  دیگران لذت می برند تا آنگاه که بر اثر تند باد  حوادثی به خواری از اریکه منزلت خود ساخته به زیر کشیده می شوندوجایی برده می شوند که نه از تاک نشانی ست و نه از تاکنشان! راستی دنیا را چه دیدی که لذت وافر همان به که ....به قول بزرگان ....

اوقات خوش آن بود با دوست بسر رفت .....

باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود.......

والا عقبه لذت به این نیرزد که دلی را بیازاری.....

که :تا توانی دلی بدست آر

 ....دل شکستن هنر نمی باشد ...

...باری پذیرش شکست از جانب ایشان  یا هر کسی چون اومیتواند برای همه ما درسی باشد در مقوله  فرهنگ مدارا و احترام به حق جامعه در بعد فردی و اجتماعی به گونه ای که در نهایت احترام به خودی و غیر خودی فراز و فرودهای سیاست و قدرت ختم به خیر می گردد  .....هر چند از دید شخصی  دراین پنج سال اقتدار سارکوزی برای اولین باربودکه ضمن همدردی همدلانه با ایشان حرفهای آخرین ساعات ریاستش بر جمهور فرانس را با احترام به گوش جان سپردم چرا که هیچگاه  موافق عملکردش  نبودم اما یادش گرامی باد که مخالفش بودم زیرا در عمل به دیگران چون خود یاد دادکه گاهی لازم است یاد بگیریم که تنها پیروز نباشیم و به شکست نیز به  دیده تحقیر ننگریم همچنان که در بخشش لذتی ست که در انتقام نیست .....هرچند پیچیده گی روابط انسانی حتی در فرهنگی ترین جوامع گاهی به بنبست هایی دچار می گردد که نفس عمل به قانونمندی  را به کج راهه نافرمانی های غیرمدنی می کشاند که هزینه های سنگین ناشی از آن درتصور هیچ مخیله ای  نمی گنجد ...اما اینکه لذت داشتن روابطی مدنی هرچند شکننده بهتر است تا اینکه در جوامعی خفته در عالم بدویت بدنبال راه گریزی بر هرچه بادا بادبزنیم تا فقط صورت مسئله  رفع  مشکلات را از پیش رو برداریم اما چون به عمل کار برآید به سخنرانی نیست که هر اندیشه ای در معرض   نقد است که  امکان بروز عقلانی می یابد..نه در بزنگاه چه کنم چه کنم که رسیدیم مصداق  آب که از سر گذشت و آفتابه لنگ هفت دست  شام و نهار هیچی می شویم ......باری فرهنگ  شکست اگر  در بند اخلاق و مراعات آداب انسانی باشد کم از پیروزی نیست یعنی که با داشتن تدبیر و ادب نفس  در مقابل رقیب به سعه صدر و وسعت دید و حرمت رسیده ایم ....وایران دراین  جنبه از فرهنگ سرآمدی در تاریخ بشری است پس فرهنگی که این همه غنا در ادب نفس دارد باید که پیام آور مهرو مروت در عالم  شکست رقابت های سیاسی هم هم باشد زیرا در بدترین شرایط ممکن باید که همدیگر را تحمل کنیم و در جستجوی راه چاره مشکلات پیش رویی باشیم که تنها ما را نه که همه بشریت را با هر تعلق خاطری در رنگ و نژاد و مذهب آزار می دهد.....

ماهشهر بهار 1391 علی ربیعی(علی بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۲۶
علی ربیعی(ع-بهار)

عشق شورانگیز!

آسمان ابری

کوچه اسرار

اردیبهشت چند سال

منتظرت بودم

مشهد اردیبهشت 1361 ع-بهار

....آشتی سنت و مدرنیسم بر خاک سهراب سپهری

من به اندازه یک ابر دلم می گیرد....
 بر ستیغ صبور کوه کرکس کاشان که می نگرم  پوشیده از برف سفیدی ست که گویی هم اینک هم در حال باریدن  است وهوا هم سرد و نیمه ابری است  ... مزارع گندم و بوته های سیفی  دشت اردهال کاشان  به زمین و زمان لبخند می زنند  ....از تهران به کاشان  ساعتها ست که دارم رانندگی می کنم درحالی که  تا رسیدن به خاک سهراب در امامزاده مشهد اردهال راهی نمانده است ...

 شش سالی  گذشته است ازسفر قبلی و امروز  ۳۱ فروردین ۹۶ یک روز مانده به غروب غمگین اول اردیبهشت ! 1359  که سهراب  در ببمارستان پارس  تهران به علت سرطان خون از دنیا رفت آنروزها من دانشجویی بودم  که به علت انقلاب فرهنگی وتعطیلی  دانشگاهها در آینده ای از خلاء زندگی می کردم  ولذا با احساس بیهودگی محض بی حال و آینده ای روشن مثل خیلی از همنسلانم در اطراف خیابان انقلاب پرسه می زدم .. دوسالی کمتراز انقلاب گذشته بود تصورات و رویاهای من دود آلودهمراه با باران اردیبهشتی  بر سرو رویم فرو می ریخت ...فضا بشدت ملتهب بود ...دلتنگی های پرملالی که هیچ گاه محو نخواهند شد.... واینک دارم مرور می شوم مثل همه آن لحظات رفته با سیاهه خاطراتم در این جاده زیبای مسیر کاشان به اردهال که بار سنگین مرگ سهراب را نیز با خود داشت ....

چه روزهای سخت و خاطره انگیزی !که نبود خانم کنار دستم اشاره می کند چه می گویی داری با خودت حرف می زنی ...می گویم نه هیچی نیست یه چیزهایی از گذشته یاد آمد ...غر می زند این گذشته تو ما را کلافه می کند....اما مرگ سهراب برای ما در عین باور پذیری  تمام شدنی نیست هنوز هم... یعنی نمی خواستم نبود ارامش بخش سهراب را در هیاهوی ان سالها که تسلی دل بی قراران بود بپذیرم .. اما باید زندگی را به همین صورتی که هست باور کرد ...از ان روز ها ی انقلاب و جنگ ورنج سالها می گذرد البته نه برای نسل من که گویی همین لحظات فعلی ست اما تعریف هر نسلی از زمان گذشته متفاوت است  به گونه ای که امروز چند دختر نوجوان وقتی تاریخ مرگ سهراب را بر سنگ قبر او می خواندند با همدیگر زمزمه می کردند بابا این که مال خیلی وقت پیشه و من فکرمی کردم راست می گفتند یا نه  مثل اینکه من  باید زیادی زنده باشم ...

....باری برای من غروب یکم اردیبهشت 59 همین چند لحظه پیش بود در خیابان انقلاب روبروی درب دانشگاه تهران که پچ پچه مرگ سهراب شاعر و نقاش معاصر را از دوستان اهل شعر و ادبیات می شنوم و تا خاکسپاری در مشهد اردهال در حاشیه یک امامزاده چیزی نمانده است...و زندگی بعد از سهراب سپهری هم با همه حاشیه هایش ادامه دارد من که کسی نیستم.....و امروز که اول اردیبهشت ۹۶ است.... ارامگاه امامزاده مشهد اردهال محل خاکسپاری سپهری نسبت به ۳۵ سال پیش خیلی باشکوه تر شده و سهراب هم در پای عظیم گنبد و بارگاه امام زاده مشهد اردهال همچنان ارمیده است گویی هردو مکمل یکدیگر شده اند بعضی ها که به قصد زیارت امامزاده میایند با بزرگی و وجاهت سپهری شاعر و نقاش معاصر اشنا می شوند و بر قبرش فاتحه ای می خوانند و دیگرانی ا هم که به زیارت سهراب امده اند تحت تاثیر معنویت حرم امامزاده صفایی به دل و جان می دهند به عبارتی می شود در اینجا به اشتی سنت و مدرنیسم  در جامعه ایرانی رسید بی دغدغه از درگیری های همیشگی سنت گرایان و مدرنیست ها و تصوراتی که برای خود ساخته بودند  اما گویی در مشهد اردهال سهراب و امامزاده مکمل همدیگر شده اند و مردم هم در این فضای معنوی مهربانانه تربهم م نگرند....

                     یکم اردیبهشت 1396 مشهد اردهال کاشان ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۳۶
علی ربیعی(ع-بهار)