حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

کبوتر بچه ای بازار خریدم

یکی از دوبیتی های بیشمار زمزمه بر لبان مادر که شرحی ست بر چاره ناچاری که زندگی باشد...برگردان از گویش بومی به فارسی روز....اینها ترانه هایی بر خواسته از دل مردمانی ست که ساده و صمیمی به دنیا نگاه می کنند و سراسرهمه خود واگویه ای از رنجی هستند که ریشه در دل و جان آنان دارد...رنج تیز پایی آفتاب داغ تابستان و صحرایی که تا دل دریا امتداد می یابد و چون نظر می کنی همه سراب است و آب نیست....... 

کبوتر بچه ای بازار خریدم

میان سینه و دل پروریدم

ندانستم کبوتر بی وفا بود

چنان رفت او، که آثارش ندیدم

 ............  وصف دلداده گی

زندگی که بروید


با ابر


با باران


همنفست  می شوم


پیشانی بر خاکت می سایم


مثل لذت زنبور به گل سوسن


میهمان سرمستی شهد گلبرگهایت می شوم


کندوهای خاطراتم  را


دالان شیرین زندانت می کنم


                           راستی راستی! لذت دیدار ت هنوز هم در دلم می جوشد


                                   فروردین 1381 تهران علی ربیعی (علی بهار)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۰۳
علی ربیعی(ع-بهار)

    گاندی می گوید   چشم در برابر چشم باعث کور شدن همه می‌شود....همدردی و

همدلی با گاندی یعنی همنوایی با روح ظریف بشری، که قدر و قیمت آدمی را آنچنان بالا می برد

که بیچاره گی تن به فراغت روح و روان می رسد....به تعبیرسعدی :

شرطست سعد یا که به میدان عشق دوست

خود را به پیش تیر ملامت سپرکنی !

لذت زندگی

 ازکنج  خلوت  آسمان خدا

تا بوی نان و آشتی همسایه ها

لذت می برم

مثل وقتی که اسفند می رسد

با هیجانی کوچک

که غلیان مورچه های بالدار

در ابتدای گرم جنوب

زیر هر بته ای

کنار هر پیاده رویی

در حاشیه هرجاده ای

جانفشانی می کنند

برای زندگی!

اردیبهشت 1392 علی ربیعی (علی بهار) ماهشهر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۲۱
علی ربیعی(ع-بهار)

هزاران  پنجره

هزاران چشم نقره ای

حضور نوروز را

 به تماشا نشسته اند

دراین تنگنای آسمان!

2

بر سفره درخت

پروانه ای   صدا می زند مرا

که برخیز !

بامداد دیگری ست

من هر بهار سبز را

با بغض آسمان دلم پیوند میزنم

قصه سگ و پروانه

برای فرار از آفتاب بهاری جنوب زیر سایه درخت بید بلند ی ایستاده ام آن بالا روی سر شاخه های درخت کهنسال هزاران هزار پروانه رنگارنگ از شفیره چسبیده به شاخ و برگها خارج شده اند وهوای پرواز در فضای  آزاد را دارند،درخت بید گویی تاج متحرکی از گل بر سر دارد و گنجشکانی که جیک و جیک کنان برای شکار پروانه ها ی  اطراف، این و آن سو می پرندو در حال تعقیب و گریز آن همه پروانه هستند و با هر بالا و پایینی  پروانه ای را شکار می کنند و بال و پری رنگین هم بعد از شکار از پروانه  بر زمین فرود می آید چون گلهای خوش رنگ زعفران ،زیر درخت بید بالهای رنگین بسیاری از پروانه ها ریخته است ،بال پروانه هایی که طعمه گنجشکان شده بودند ،من خیره به پروانه ای هستم که از خستگی بال وبال زدن و برای فرار از منقار گنجشکی به ارامی بر زمین زیر سایه درخت بید فرود می آید ،که سگی سفید بی اندک توجهی به من از راه می رسد و با دودست آغوش می گشاید تا پناهگاهی برای پروانه شود و گنجشک که ناامیدانه برمیگردد و به بالا می رود سگ آغوشش را می گشاید و پروانه اندکی از سینه سگ جدا می شود سگ با وفا خیره به پروانه و پروانه دور دست و پای سگ در حال بال بال زدن است فضای ساکت و ارامی ست من با گوشی همراهم از سگ و پروانه عکسی می گیرم ،مثل اینکه از گنجشک خبری نیست پروانه راهش را کج می کند که برود اما نه !پشیمان شده برمیگردد و خودرا در اغوش سگ رها می کند بازی زیبا ی سگ و پروانه تمامی ندارد این دو بی توجه به من چون مادر  و فرزندی  که بعد از سالها همدیگر را دیده اند ،گفتگوی ناشناخته ای را آغازمی کنندحالا پروانه می پرد اما بالا نمی رود و سگ هم که خیره به بال و پر پروانه است وچشم می چرخاندبه اطراف تا گزندی به اونرسد آنسوتر گنجشک بر تیر چراغ برق چشم دوخته به اینکه سگ کی پروانه را رها می کند اما برعکس پروانه دیگری از راه می رسد و باز هم پروانه ای دیگر... حالا تا بخواهی پروانه که سگ را در حصار خویش گرفته اند سگی که به شوق این همه پروانه بالا و پایین می پرد و پروانه ها التماس کنان که سگ سفید دستی بر بال و پرشان بکشدو سگ که دوست ندارد هیچ پروانه ای را بی نصیب از مهر و محبت خویش بگذارد ،آن سوتر روی سیم های چراغ برق فقط یک گنجشک ننشسته بلکه دهها گنچشک و تعدادی هم کلاغ خیره به بازی دنباله دار سگ و پروانه هایند و شاید هم حسرت این همه پروانه خوشمزه را دارند که دور و بر  سگ می چرخند ،بادی می وزد که پروانه ها را به وسط جاده می کشاند  سگ به دنبال گروه پروانه ها چون نگهبان گله  که مواظب است  آسیبی به این همه پروانه نرسدبه دنبالشان می دود  ،چشمم را برمیگردانم خدایا کمک کن خودروها ی عبوری سگ را زیر نگیرند....  

 

                                         بهار 1389 ماهشهرعلی بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۲۳
علی ربیعی(ع-بهار)