حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

کاش نسیمی

از کوچه دلتنگی ها یم می وزید

تا کبوتران و پروانه ها ی راستی

در آسمانم ببارند

خانه های خیالی

تا کجاوه هزاران پرواز و کوچ

که از ضمیر

 دیروز پیامبران و فیلسوفان گذشتند

به آب و جارویی

پنجره بگشایند

وکاشان الهام

نقشی بزند ابدی

روی ادراک دور کوزه های سفالی

ماهشهر سال 1363 ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۱
علی ربیعی(ع-بهار)

حوصله کن مادر

تنها چشمان تو

چشمان کوچک تو

فرصت این همه دیداررا داشتند

حوصله کن مادر

تا این همه آهو و پرنده وانسان

از برق نگاهت بگذرند

هنوز زود است

این قید های لامصّب

این روزهای پست

چقدر ترا آزار می دهند مادر

فروردین 1393 ماهشهر علی ربیعی(ع-بهار)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۱
علی ربیعی(ع-بهار)
به شکیبایی یک پروانه

صبوری یک شمع

پریشانی یگ گل....ع-بهار

  اولین و شاید مهمترین رمان نویس بانوی ایرانی ...نویسنده و مترجم بزرگ معاصر سیمین دانشور شیرازی ست ...که با نگاهی ملین و مهربان به زندگی نگریست و مثل همه جنوبی های خونگرم ازگذر رنج ها و دلاوریهای جنوب گفت و نوشت وازدرون جغرافیای سخت و شکننده آن جهانی آفرید که قابل درک و احترام است بویژه برای غیر جنوبیها و البته دوست داشتنی ...متولد 1300 در شیراز و درگذشته 1390 در تهران مهمترین اثرش رمان سیاسی اجتماعی سووشون که ماجراهای دهه 1320 بعد از فروپاشی سلطنت رضاشاه و خان وخانکِشی های روزگار ش را همراه با دخالت بیگانگان ترسیم می کند....حضور تند و شدید انگلیسی هایی که همه نیز نمی توانند بد باشند و نگاه خاکستری به اطراف که لازمه همه زمانه هاست... اثر را از شعار زده گی های معاصر که بسیارهم شاهد بوده ایم دور می کند..که مثلا اگرطرف انگلیسی ست لاجرم بد است و اگر هندی خوب ....و البته سفید و سیاه ندیدن از ویژه گی های سیمین است ...چنانکه جریان روشنفکر ی معاصرهم خواسته است که چنین باشدیعنی مدارا و مروت را پیشه خویش سازد اما بلایا ی مستمر در تاریخ خونبار و جغرافیای خشن فرهنگ این منطقه از جهان با آرزوهای اهل اندیشه فاصله ای دارد که زمان بیشتری می طلبد تا به سر منزل مقصود رسد ...... .....رمان گزارگشگر صادق ماجراهای شوم و هول انگیز دهه 20 در جنوب است و شرح بلایایی که ملت از سر می گذراند...... قحطی و بیچاره گی و انفعال مردمی که اصلا حضورتاثیر گذاردر تحولات اجتماعی ندارند...تصویری بی رنگ و لعاب از جهانی که در فرهنگ سیاسی معاصر جهان سومش می نامیم ...استبداد زده و بی گذر از مرحله طولانی گذار .....و دیگر اینکه تجمیع استعماربا توپ و تشر پراز یکسو و خوانین نااهل و نادان از سوی دیگر و اعتراضی که با نقش انکار ناپذیر یک زن ...زری ...در صحنه های بی بدیل داستان ادامه می یابد و شاید شروعی برای اعتراض در مقابل سرکوب و سکوت طولانی ملت وپیوند بدنه اجتماعی از قشری فرهیخته که حالا روشنفکرش می ماند از سوی دیگر باشد که کم کم به خود شناسی درونی می پردازد و از تعاریف روز مره و عافیت طلبی دست می کشد و بدنبال هرسلاحی می گردد از قلم تا تفنگ برای نجات میهن از بلایایی که خود بی تقصیر نیست اما اولین نشان را حضور همه جانبه استعمار در کشور می داند و ایشان نیز در این شرایط است که به عنوان یک بانوی تحصیل کرده و فهیم و وطن پرست سلاح قلم را بدست می گیرد و سووشون را می نویسد ......در یادواره های بسیار خوانده ام که سیمین دانشور بانوی قصه ایران است هرچند که درست است و این کمترین حقی ست که در باره این بانوی ادیب ادا می شودو البته تمام مطلب این نیست زیرا که ایشان هم قصه نویس است و هم روشنفکر و مدرس و عالم دانشگاهی که این وجه از شخصیت وی در جامعه ادبی و فرهنگی کمتر شناخته شده است....در حالی که ایشان از اساتید قدیم زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بودند و همیشه کلاس های درسشان فعالترین بود زیرا که درس داستانویسی حقیقتا از زبان سیمین شنیدن داشت...و ما که از دور دستی بر آتش داشتیم ...قصه آن کلاس ها را از دوستان ماضی و معاصر می شنیدیم.... دانشور مصداق حقیقی نام و فامیل خویش است زیرا که هم درخشان است و هم اهل دانش ...و یوسف و زری قصه به نوعی جلال و سیمین بودند که از قاب شهری به ایلات کوچ می کنند و یوسف جوانمرگ می شود و زری جنازه شوی جوان و رشیدش را شبانه به خاک می سپارد...و مک ماهون ایرلندی هم در تسلیتی امید بخش به زری می نویسد ...گریه نکن خواهرم در خانه ات در ختی خواهد رویید و درخت هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت ها از باد خواهند پرسید در راه که آمدی سحر را ندیدی؟!و بیان این چند جمله از یک خارجی آن هم نزدیک به انگلیسی یعنی مک لوهان ایرلندی که به نوعی یاد آور کازامنت مبارز ایرلندی اوایل قرن بیستم است ...شاهکار و نتیجه بازخوانی آینده تاریخ مبارزات ملت ما ست با قیام های متوالی و ستاره های بی شمارش که تا بوده آسمان این سرزمین غرق ستاره هاست و این یکی از نقاط بلند بالای قصه است که خواننده را اسیر خویش کرده است ... از زبان یک خارجی همدل که از همزبانی بهتر است....و انگاه مرگ یوسف در اوج قصه ضمیر زری را از تردیدهای طبقه اجتماعی اعیان که خود نیز از آنان است می پیراید و دیداورا به زندگی تغییر می دهد و همه آن تعابیر قهرمانی و عاشقی برای تسل ایرانی که کینه دهه 30و کوتا ی 28 مرداد را به بخاطر داشت بسیار زیاد مانوس است....آنجا که زری می گوید می خواستم بچه هایم را با محبت و در محیط آرام بزرگ کنم که نشد و حالا با کینه ناشی از رنج و زخم بیگانه بزرگ می کنم و نشانی آنکه خواست ملتی را تحقیر کند دارم این نشانی را به اهلش که مردم ایرانند می دهم ......آنگاه نه یک ستاره که هزاران ستاره در ذهن زری روشن شد.... واو نجوا کرد درست است بدن آدمیزاد شکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا قادر به شکستن نیروی روحی آدمی را ندارد....گویی با جابجایی واقع و رویایی همراهیم که می خواهد به مرز حقیقت برسد و در آخر این بانوی پیشرودر عرصه روشنگری و فرهنگ و ادبیات هیجدهم اسفند 1390 پایان نامه زندگی پربارش را بدست روزگار می نویسد...من این رمان را بارها خوانده ام و همیشه فکر می کنم انروزها که سیمین این رمان را می نوشت گوشه چشمی به زندگی خود و جلال داشت هم چنان که هر اثر ادبی زوایای پنهان نویسنده اثر را اشکار می کند ..او نیز به زندگی عاشقانه و واقعی خود مراجعه می کند و مثل هر انسانی لحظات شورانگیز عشق و دلداده گی و صداقت غیر قابل توصیفی را می آفریند...این زوج بزرگ چنانکه می دانیم در زندگی شخصی از اولاد محروم بودند امادر قصه آنجا که بچه های یوسف و زری پای به هستی می گذارند در عالم خیال سیمین ارزوی دست نایافتنی خود را در سووشون تبدیل به حقیقتی انکار ناپذیر می کند و من و تو ی خواننده چقدر بچه های یوسف و زری را دوست داریم و مثل بچه های خودمان در ضمیر ناخودآگاه خویش با آنان همراهیم و تا همیشه زندگی با آنان احساس همدلی می کنیم.....باری ماجرای سووشون شناسنامه تاریخ واقعی ما است که در قالب رمان ریخته می شود و نویسنده گان بعد از بانو سیمین چون احمد محمود ....و دولت ابادی این دنباله را پی می گیرند چنانکه رمان کلنل دولت ابادی اگر نشر شود می تواند تکمله ای بر تاریخ مبارزات روشنفکری و ازادیخواهی و استقلال طلبی ملت ما در کرنولوژی های متفاوت تاریخی باشد و بر سلامت آن همه آزادگی وشورمیهن پرستی مهر جاودانه بزند..........

                               .. ماهشهر از دفترهای گذشته علی ربیعی (ع-بهار)


برچسب‌ها: سیمین دانشور, محمود دولت آبادی, ع, بهار
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۹
علی ربیعی(ع-بهار)