حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

***استیون هاوکینگ قهرمان دانش و امید به زندگی دنیا را به خود وا گذاشت و رفت...یادش جاودانه باد***

مارک تواین رنج بدست آوردن ثروت!

"ما در این سرزمین از وجود سه چیز برخورداریم: وجدان بیدار، آزادی بیان و احتیاط لازم برای اینکه از دوتای اول هرگز استفاده نکنیم! "مارک تواین

احتمالا همه ما در این چند نسل یعنی ازاواخر  دهه 30تا هم اکنون شاهد و ناظر و خواننده  قصه شاهزاده و گدا اثر مارک تواین به ترجمه درخشان محمد قاضی فقید بوده ایم و به یاد داشته ایم که این مترجم با وسواس و شوری وزین به جهت روشنگری و اعتلای فرهنگ عمومی چه رنج ها که به پای این درخت تناور نکشیده است  ! زیرا که در سالهای دور به عنوان کتابخوانی ،این کتاب نیز معیاری بود برای کتابخوانان زمانه همچون دون کیشوت سروانتس یا آثار بالزاک و رولان و امیل زولا ، بگذریم از نام ها و یادهای ان همه نویسنده انساندوست  شرق و غرب همچون تولستوی و چارلز دیکنز و مترجمین خبره با سبک و سیاق ویژه که کم از قصه های شیرین مادر بزرگهای ما نبودند تا شبهای سنگین ودیرپای سرد و بارانی سبک و زود گذر طی شود  و بعد همه ما منتظر که شب های زمستانی را در آغوش عروسک های نازنین آن قصه های خیالی  فرو رویم تا به خواب های طلایی رسیم ،که از نداشته ها ی بشر همچون عشق و آزادی لبریز بودند.

  به همین علت آن روزها به تعبیر فروغ که همه رفتند ، ما قصه شاهزاده و گدا را از بر می شدیم به گونه ای که هر آن در پوست یکی از قهرمانان آن  فرو می رفتیم آن قهرمانان خوش جنس و بدجنس به ما یاد اوری می کردند که مسیر زندگی در هر صورتی پیچیده و سخت است و راه رسیدن به حقیقت وسعادت ناهمواربویژه با حلاوتی که ترجمه قاضی داشت و رنگ زندگی را به کلمات می داد . رنج تنهایی شاهان و شاهزادگان و بیچاره گی و درمانده گی گدایان و دریغ از ان همه افسانه ها همچون سلطان و شبان ما که در فرهنگ عامه به شنونده و بیننده توصیه می کرد که به چه انتخابی دست بزند.

بگذریم علیرغم آن همه قصه های متلون در عالم کودکانه ، شفاهی و کتبی ملی و جهانی ...شاهزاده و گدا چیز دیگری بود داستانی که با تغییر دو شخصیت متعارف شروع می شود یعنی شاهزاده  ادواردو تئودورشاه آینده انگلیس که دوست دارد در هیئت گدایی فرو رود  و تام کانتی فقیر بر عکس شاهزاده می شود فصلی از زندگی  که فقط با تعویض لباسهای دو نوجوان  آغاز می گردد و اصل ماجرا ریشه در نارضایتی هر دو طرف از وضع موجود خویش دارد وآنگاه نیاز دست یازیدن به  تجربه های تازه که شاهزاده می خواهد آزادی را تجربه کند شاید به خوشبختی رسد و تام بدنبال امن و اسایش که شاید کلید خوشبختی باشد و کلاّ مثل همه ما بدنبال نداشته ها می رویم که داشته ها هیچ گاه آدمی را سیراب نمی کنند.

همچون روزگاری که گوش جان می سپردیم  به قصه های عامیانه دوره گردانی چند ،که از برای امرا معاش قصه دار و ندار راتعریف می کردند و حتی لالایی های مادرانه که باز هم  دور همین تم و موضوع دار و ندارمی چرخیدند.

باری من فکر میکنم این قصه شاه و گدا مثل افسانه آفرینش در فرهنگ همه ملل به نحوی انعکاس داشته زیرا تاریخ بشر با پدیده ثروت و فقر عجین شده است بگونه ای که نمی توان شرحی بر این حکایت دردناک نوشت هرچند تلاش و راه جویی همه مکاتب زمینی و اسمانی در جهت حل مصائب رنج های طبقاتی بشر چون همیشه تاریخ راه به جایی نبرده است. و مارک تواین هم خواسته است با قلم طنز پرداز خود شکلی رئال و مدرن به این قصه آشنا  بدهد شاید به این تراژدی غیر قابل حل در جهت ملاطفت و عدالت جوامع از طریق مساعدت ادبیات ! پایان دهد .

...برای نمونه در جایی از قصه می خوانیم "از طرفی شاهزاده پذیرفت که یک پادشاه باید پیش از دیگران به قانون احترام بگذارد چنانکه مایلز هندن شوالیه شریف از تئودور جوان می خواهد که او باور کند پادشاه انگلستان است "...شخصیت های مارک تواین همه از عجایب ساخته ذهن یک بشرند با رویاهای اختصاصی آفریننده بعلاوه طنز پردازی هایی که شائبه عدالت و آزادی را نیز در روال جاری خود دارند.

تیپ ها و کارکتر های باور پذیر این قصه و بلکه هم همه قصه های تواین بعد از پردازش های استادانه ، در ذهن انسانهایی که تعلق تاریخی دارند ماندگار می شوند و این از ویژگیهای مهم نویسنده ای بزرگ چون مارک تواین است که می تواند در آثارش عجایبی انسانی خلق کند تا نسلهای بسیاری از کودک و پیر را به فکر وا دارد که از ابتدایی ترین اصول نویسنده گی ست.

و از طرفی تام کاتی گدا  که حالا یک شاه است متوجه می شود ..عشق به  قدرت و جاه طلبی چگونه قلب را به آهن پاره ای مبدل می کند و روح را به پلیدی می کشاند تا جاییکه انسان عزیزترین موجود را که مادر باشد نمی شناسد. چنانکه  تام کانتی یا شاهزاده  مبدل  دچار عذاب وجدان می شود "لذا از خداوند خواست که اورا از اسارت قدرت رهایی دهد ". فلاش بک های متوالی زندگی بین این دو در حالت های مختلف باعث شده است  تا روابط اجتماعی انجا که پای قدرت در میان است دستخوش تغییرگردد و در نهایت این ادبیات است که از همین روش در جوامع غربی باعث تلطیف قدرت وروابط اجتماعی منبعث از آن می گرددد ...چیزی که در شرق اتفاق نیفتاد و همیشه اندرونی ها در استبداد شرقی از دید مردم عادی و عامی پنهان ماند.

برعکس غرب توانست با استعانت از ادبیات چهارچوب های خشک را بشکند و در دیوارهای قدرت روزنه هایی جهت دید عموم بگشاید اما ماجرای شاهزاده و گدای مارک تواین با طنزی قوی و در عین حال ساده انگارانه و با شخصیت های نمونه که در جوامع آن روزهای انگلیس بسیار مشاهده می شد همچون شوالیه ها ی نجات بخش تا لات های خیابانی زوایای پنهان زندگی دربار را برای مردم و عوام را برای شاهزاده اشکار کند و البته نباید از این بگذریم که نثر قوی و قلم شیوای مترجم و نویسنده ارجمند و انسان دوست محمد قاضی باعث می شود که این کتاب در چند دهه اخیر از کتابهای پر خواننده باشد و بالطبع در شکوفایی ترجمه به فارسی همچون دیگر ترجمه های ایشان نقش بی بدیل خود را بازی کند.هرچند شهرت و موفقیت مارک تواین با کتاب تام سایر آغاز می شود.

ماجراهایی که شاید رنگی از زندگی خود نویسنده داشته است مبارزه بین خیر و شر همراه با کنش و واکنش های قهرمان و ضد قهرمان که برای هر کسی باور پذیر است در فراز و فرود قصه های تو در تویی که بسرعت عبور از رودخانه می سی سی پی تا عاشقی تام سایر و پیروزی تام در تاریک و روشن های ساده و کودکانه قصه که به ناچار همه ما به نحوی دل به آن می بندیم ومثل کودکان همه دنیا به ساده گی، تام سایر و هاک را دوست داریم و قهرمانی هایشان را می ستاییم و با شکست و نابودی جوهندیه انگار بارسنگینی از روی سینه مان بر داشته می شود و حالاست که نفسی به راحتی بکشیم ماجراهای این کودک ماجراجو در حقیقت قصه واقعی خالق آن است زیرا که پر از پیامهای اخلاقی ست که از کودکان تا بزرگسالان همه ان باورها را دوست دارند و به ساده گی روند قصه هر کسی به آن دل می بندد زیرا پیروزی قهرمانان رمانهای تواین نوید پیروزی خیر بر شر است که ادامه قصه های رودخانه و تام سایر به ماجراجویی های هاکلبری فین می رسد و ماجرای هکلبری فین انقدر شناخته شده است که نیازی به تعریف ندارد اما انچه این کتاب را ممتاز می کند نقش ان در ادبیات معاصر انگلیسی زبان است که به تعبیر بزرگان ادبیات امریکا سرآغاز جهش آن است یعنی نقطه آغازی بر ادبیاتی ست که اختصاصی فرهنگ امریکای صنعتی اواخر قرن 19 و اغاز قرن بیست است و به جنبه های بی شماری از مسائل اجتماعی چون فقر و تبعیض نژادی می پردازد در این قصه هاک طی یک درگیری اخلاقی ابتدا بر این باور است که کمک به یک برده گناه است اما بعد از اشنایی با جیم برده و کمک به نجات جیم در واد یهای پیچیده با انتقاد از خود و رجوع به وجدان ،حقوق انسانی را جدا از تعلقات رنگ و نژاد ....بالاترین وظیفه هر انسانی می داند ودر ادامه مارک تواین  برای اثبات این بینش فلسفی یعنی حقوق اولیه بشرکه طبیعی زاده می شود و زندگی می کند ،  کتابهایی با مضامین توصیه و مانیفست انسانی همچون بشر چیست می نویسد که به نوعی دیدگاه نهایی مارک تواین برای رسیدن به یک جامعه اتوپیایی .

کتاب بشر چیست با دیالوگ بین پیر و جوان و استدلال های طرفین برای زندگی بهتر آغاز می شود که شاید قصد نویسنده تلقی و تفسیر سقراطی از حیات بشر است اما با توجه به سبک و روش کار تواین سمت و سوی تحلیلی به فلسفه حیات از دید یک قصه نویس صرف نمی تواند مفید فایده باشد و همان به که ادبیات پراگماتیستی ایشان صبغه ای انسانی بگیرد هرچند کتابهای اواخر عمر نویسنده به علت تآلمات روحی ناشی از مرگ و دیوانه گی دو دخترش و بیماری و مرگ همسر از ان شوخ طبعی و طنز بشاش ابتدای کار فاصله می گیرد که طبیعی ست و در آخر با مارک تواین غمگین و افسرده ای روبروییم که چاره ای مگر تسلیم در برابر نیستی ندارد!

مارک تواین در شهر فلوریدا که هنوز برده داری در ان بشدت رواج داشت ان هم به روزی که ستاره دنباله دار هالی از حاشیه زمین در حال عبور بود بدنیا آمد و بعد در شهر بندری هانیبال در کناره رود می سیسی پی بزرگ شد به همین علت در همه آثارش در این جغرافیای پر ماجرا هم کار در کشتی بر روی رودخانه و هم نظام برده داری را به تصویر کشید .

نویسنده طنز پرداز و فکاهی نویس که ابتدا قایق ران و روزنامه گار موفقی بود  وزندگی یش نیز در میان رودها ودشت های امریکا می گذشت به آزادی و حقوق انسانی مردم آن سرزمین مقید بود ولی چون بیزنسمن های پراگماتیست هرگز یک امریکایی به مفهوم متداول ان نبود و همواره به انتقادهای تند و تیز  از شرایط اجتماعی امریکا می پرداخت و با بومیان و اقلیت های ساکن امریکا همدردی میکرد .

 اثار این نویسند خلاق همچون شاهزاده و گدا و تام سایر و هاکلبری فین و زندگی در کنار رودخانه می سی سی پی وتعداد بی شمار مقاله و قصه های کوتاه هر کدام به نوبه خود تاثیر ژرف و عمیقی چه در زمان نویسنده و چه بعد از او بر جای گذاشتند زیرا که تلفیقی از زندگی ادمی را با ارایه هایی از طنزی عمیق وقابل پذیرش برای خواننده  به تصویر می کشیدند .اخرین اثرمهم او بیگانه اسرار آمیز بود که شش سال بعد از مرگش در سال 1916 به چاپ رسید .

علاقه به طبیعت و مبارز در راه آزادی و شرافت انسانی و مقابله با بیعدالتی از ویژگیهای بارز این نویسنده قرن 19 و اوایل قرن 20 امریکا  است که به جهت سبک و محتوی متاثر از نویسنده بزرگی  چون چارلز دیکنزبود و درعین حال نویسندگان بسیاری مانند کورت ونه‌گات، ارنست همینگوی و ویلیام فالکنر از سبک و سیاق و شاید هم زندگی او متاثر شده ویاد گرفتند که چون او بنویسند  وگاهی هم زندگی کنند.... چنانکه همینگوی می گوید ادبیات امریکا از یک کتاب اغاز می شود و ان هاکلبری فین است این کتاب یکی از بهترین کتابهایی ست که داریم و احتمالا تا بعد هم چنین خواهد بود که بمثابه شاهنامه فردوسی شناسنامه فرهنگ و ادبیات امریکایی ست که ادبیاتش با این نویسنده شخصیت مستقل و خاص خود را پیدا می کند،همینگوی  به تعبیری دنباله روی مطلق او بود و از مضامین قصه هایش در جهت خلق اثار خود نیز بهره ها برد تا به ارزش های اخلاقی چون برابری و عدالت اجتماعی که مارک تواین مبلغ آن بود وفاداربماند.ویلیام فالکنرنیز او را پدر ادبیات مدرن امریکا می داند .

 او نویسنده ای پر ماجرا بود و بر اساس فلسفه عمل گرایانه (پراگماتیستی) امریکایی در قرن نوزدهم برای بدست اوردن زند گی بهتر بدنبال طلا هم رفت زیرا اعتقاد داشت رنج بدست آوردن ثروت بهتر از آرامشی ست که در فقر است با همین نظر در 24 ساله گی قایق ران می سی سی پی شد و در طول این رودخانه به سیر و سفر پرداخت و به علت ماجراجویی بارها از غنا و ثروت به نداری و فقر رسید اما دست از تلاش بر نداشت،علاقه بی مثال  او به حیوانات وبویژه سگها باعث می شد همیشه سگهای خانه گی با اسم های عجیبی که بر روی  انها می گذاشت  در کنارش باشند اسامی طنز امیزی چون  نمیدام ..نمی دانی و نمی داند را برای سگهایش انتخاب کرده بود  .

این علاقه به حیوانات  آنچنان بارز بود که در در زوایای قصه های او نیز دیده می شد  و بعد زندگی چون کابوی های گاوچران در مزارع با اسبان و گله های گوسفندان که رجعت به رویای امریکایی را برای این نویسنده شوخ و طناز تشدید می کرد.

این نویسنده بزرگ و خالق ادبیات مدرن امریکا بعد از دهه ها آفرینش ماندگار ادبی ستاره اقبال حیات او چنانکه خود اصرار داشت با دنباله دار هالی رقم خورد زیرا درست در سال 1835 هنگامیکه ستاره هالی در شروع گردش 75 ساله خود  نمایان می شود دیده به جهان می گشاید و بعدها با طلوع دوباره این ستاره در سال 1910 از دنیا می رود گویی که سرنوشت این دو به هم گره  خورده است زیرا که تواین عقیده داشت بعد از رجعت دوباره هالی توانایی حضور بر روی این کره خاکی  را ندارم ودر واقع او در 21 آوریل یک روز پس از این که دنباله‌دار هالی به نقطه سمت‌الراس زمین برسد‌ بدرود حیات گفت ،نویسنده طنز پردازی که دست زمانه اجازه نداد تا انتهای حیات به طنز و مطایبه خویش ادامه دهد زیرا مثل همیشه شمشیر غدار زندگی برنده تر بود ...

ماهشهر دی ماه 1396 علی ربیعی(ع-بهار)

http://anthropologyandculture.com/fa/easyblog/3860-مارک-تواین-رنج-بدست-آوردن-ثروت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۱۴
علی ربیعی(ع-بهار)

اصلاح تفکر، با توسل به شور و زور ِ انقلاب میسر نمی‌شود، بلکه عقل و استدلال می‌طلبد....ع-بهار

http://www.madomeh.com/site/news/news/9245.htm

سروده تخیل مایوس

می خواهم برای این رودخانه

که قطره قطره

آب می شود!

شروه ای بخوانم

مثل شروه های مادری

که بر جنازه فرزند خواند

یا مثل ناله بره ای گم

التماس آهویی بی جفت

له له تشنه -

در منقار گنجشکی تسلیم

هنگامیکه آسمان تار می زند

و زمین مدام

در واهمه تلنگر آفتاب است

بهشت انحنای سراب!

چه دارم که بگویم

خسته و دلچرکین

سر در هوش شب و آسمان ابری نهادم

و رویای زندگی مرا برد

 همراه کوچه هایی

که پر ازآواز شبانه سگهاست

بیدارباش عاشقانه گربه هاست

آرامش زمستانی کلاغهاست

و صدای باد

رد عبور رهگذری را آشفت

خیال کن که تنهایی

آشوب آرزوها

پیچ شلوغ ذهن

و نور چراغ زنبوری خانه های روستا

از پشت پنجره می گفت

که مردم اینجا در هر صورت عاشقند

حتی زیر غبار سالهای بی همه چیز

انقلاب ...جنگ ...تحریم

ادامه وضع موجود

   و مادرم را بیاد دارم

که همیشه شاد بود

علیرغم اینکه غمگینند مردم حالا

و از فردایشان بیم دارند

قمری در بالکن می خواند

به همسرم می گویم
کاش تقدیرعشق
آخرین غایت حیات بود

وهیچ سگی

ولگردِ این خیابان  خیس نبود

وهیچ پرنده ای

از ترس نمی پرید

آهویی از ترس نمی رمید

کودکی از ترس نمی دوید

همه ایستاده

باران ملایم زمستان  را تماشا می کردیم
وبا رقص نهنگان دریا
صور و سات امواج
اشاره به یک شادی بزرگ داشت
و جنون نفی بلد
در تخیل هیچکس نبود
اگر بدانی در قلبم
چه فاصله اندکی ست
تا دوستت دارم
تهران علی ربیعی (ع-بهار)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۰۶
علی ربیعی(ع-بهار)