حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است


قسمت اول

"این اتاق برای این ساخته شده است که مردم در آن بخوابند و این دنیا برای آنکه مردم در آن بمیرند."  البرکامو

دوکتاب هستند از کامو که همواره ذهن مرا درگیر حالات و روحیات نویسنده کرده اند زیرا  برای خواننده درخشانترو صریحتر امیال فروخورده بشریت در آنها بیان می شود بی آنکه ادباری و انکاری را القاء کند هر چه هست متن آثار است  بیگانه و افسانه سیزیف... در ابتدای کتاب افسانه سیزیف کامو می نویسد "تنها یک مسئله فلسفی واقعا جدی وجود دارد و آن هم خودکشی است" هرچند به نظر من همه عمر آدمی به خودکشی می گذرد زیرا مگر نه اینست که مرگ واقعی ترین جلوه در حیات بشر است و شمشیرش پیوسته تیز و برنده ، و بعلاوه دشوارتر از مصیبت مرگ مگر هست که روزی هزار بار بمیری برای اینکه زندگی کنی به همین علت  تشخیص اینکه زیستن  ارزش مدارا دارد یا به زحمت تداومش می ارزد، در واقع پاسخ صحیحی است به مسائل اساسی فلسفه که می خواهد به گوشه های تاریک از ادراک ذهن ادمی پا بگذارد زیرا مقوله مرگ سرزمین نامکشوفی ست که آدمی پایانی بر آن متصور نیست مگر مرگ! که  خود وغیر خود نمی شناسد، به همین دلیل کامو از درام مبتلابه بشر یعنی مرگ سخن می گوید قصه می آفریند،خیال و واقعیت می سازد تا دستخوش هیجان ناشی از عشق به زندگی نگردد و کماکان سخنانش  خریدار دارد وغالب آثارش  پیوسته در گنجه  کتابخانه ها ی پر و پیمان نگهداری می شوند و متقاضیان پر شمار این آثارنیز همواره در صف می مانند تا به متاعی رسند که از قدر و قیمت دوسر نقطه حیات یعنی مرگ و زندگی به تعابیری نو داد کلام میدهد. هر چند مصائب مبتلابه آدمی یکی دوتا نیست از فقر و ثروت تا جنگ و بیماری و شدائد غیرقابل مهار طبیعت ازسیل وزلزله ...اما شاید باقی وجیزه ها غیر از مرگ که حل نشده است  مسائل بعدی و دست دوم در مفاهمه ادراکی بشر جایی برای کنکاش دارد  که کلیدش بدست خود بشر قابل حل است و در این زمینه می توان از مبادی و مبانی علوم انسانی وخرد و دانش راه حلی را جستجو کرد اما جایی که پای مرگ بمیان می آید نقطه پایانی بر شناسه و شناخت  آدمی زده می شود حتی آنجا که افسانه و افسون پای پیش می گذارند هرچند آنجا نیز راهی برای فرار مرگ از دست زندگی !هست چنانکه چشم اسفندیار در اسطوره های ایرانی و پاشنه آشیل در ایلیاد و هومر یونانی که حتی انسان عصر اسطوره و پهلوانی راهی برای بقای مرگ !از دست زندگی می جوید... کتاب یادداشت های افسانه سزیف یکی از تاثیر گذارترین آثار قرن بیستم است که الهام بخش بسیاری از نویسندگان و اهل اندیشه بعد از خود بوده است ...کتاب دنیای پوچ و خالی از معنایی را که کامو همواره در آثارش نشان می داد برجسته می کند درعین حال که از رنج های بی شائبه در این بیهودگی محض پشیمان نیست مردی که به فرمان خدایان ناچار است سنگی را بر کوه المپ ببرد و چون به قله رسد سنگ  فرو افتد و سیزیف تا ابد این کارار تکرار کند چنانکه هر انسانی شخصا اسیر این بیهوده گی محض است و در ادامه  گسترده تر که بنگریم یک نسل و دونسل و بلکه هم همه نسلها این سنگ را همواره تاقله برده و باز فرو می افتند بی انکه ازسویی ناامید شوند و از سوی دیگر به این پوچی پشت کنند زیرا اگر هر دو مقوله رخ دهد شخص و جامعه ناچار است خودکشی کند ...باری شرح افسانه سیزیف از قلم کامو را از هر زبان که می شنویم به تعبیر حافظ نامکرر است زیرا سیزیف کاری می کند  تا رضایت خدایان از دست نرود و بشر همچنان در خدمت خدایان است گاهی در سیمای اسبی که اتوموبیلی را حرکت میدهد و گاهی مرغی که هواپیمایی را به پرواز در میاورد!براستی که بشر در همه اعصار تنها بوده است!

واما "،بیگانه نیز رمانی ست که محورش مرگ مادر مورسو قهرمان قصه است که او را علیرغم بی حسی مفرط و نه بی تفاوتی تا محل تشیع می کشاند و در آخر نغمه پوچی و تنهایی  ست که فنای بی چون و چرای آرزوهای راوی  را که نویسنده باشد  در میان آدمیان و در میان جهان می سراید ... منتقدی اضافه می کند "اگرچه کامو همواره از بحث درباره حقیقتِ گفته‌هایش سرباز می‌زند، اما با این وجود، درباره ناامیدی غیرقابل اجتناب بشر از شناخت جهان، توسط اثبات‌های مطلقی که عمدتا به «هوش» اشاره دارند، به نتیجه‌ای می‌رسد که از آن با عنوان «تعقل پوچ» یاد می‌کند "تعقلی که اختصاصی انسانهایی ست که فراستی ذاتی در مسئله تنهایی شرم آوربشر دارند وچندین قدم انسوتر از ظاهرقضیه را می بینند و یقین دارند در پشت این پرده تاریک هیچ شمعی روشن نیست ....زیرا شخصیت بیگانه از لحظه ای که نطفه ای بیش نبوده تا آنگاه که در میان هیاهوی اطرافیان به پایان می رسد به نوعی فرار را تجربه می کند ...فرار از مسئولیت فرار از احترام به آدمی فرار از هرچه می تواند به سلامتی ظاهری کمک کند زیرا او حتی خود را در میان اجتماع اضافی می بیند و لذا چاره ای ندارد مگر فرار از خود و تعلقاتی که چون کنه به تو چسبیده اند بی انکه در پی گشایشی در زندگی باشند فقط می ماند چگونگی خلاصی از این همه شومی که بیگانه  را احاطه کرده اند و شاید که پر بی راه هم نباشد .

ماجرا در طول قصه بگونه ای ست که می شود  با مورسوی بی تفاوت که نه از مرگ مادر متاثر است و نه از قتل کسی که فقط دوست ندارد زنده باشد از زبان راوی کتاب بیگانه همذات پنداری منصفانه ای صورت می پذیرد زیرا همه اتفاقات ناخوشایند در زندگی قهرمان قصه سرنوشتی ست که برای هر انسانی می تواند رقم بخورد تا پلشتی های زندگی نمایان تر گردد بعلاوه جاه طلبی های مفرط که برای هیچ کسی حد و مرزی نمی شناسد که این جاه طلبی در همه زوایای حیات بشری متجلی ست گاهی در اندازه رهایی از وضع موجود و گاهی برای خلاصی از آن!.

فکر می کنم به سهم خویش در لحظات بسیاری همه ما به نحوی این بی تفاوتی را داشته ایم و درک کرده ایم و در پاسخ احساساتی را با گفتن هیچ معروف ! به اتمام رسانده ایم حتی اگرخواسته ایم لذت بخش ترین لحظات را در زندگی تجربه کنیم و همه زندگی مورسو حال و هوای تجربه های ماست که نویسنده یا راوی به نحوی موجز و موثر بیان می کند مثلا زمانی که آن قدر آزادی داریم که می فهمیم در قفس بسته جهان هستیم اما در عین حال آن قدر آزاد نیستیم که بتوانیم از وضعیت موجود خود فرار کنیم به یاد خطابه های قهرمانان شکسپیر می افتیم که چگونه ترجیح بند مرگ را بر هر چیزی والاتر می یابند و خود بدست خود تراژدی مرگ را رقم می زنند و لذا هیچ درامی  ناامیدی را بهتر از بیگانه مورسو شرح وتفسیر نمی کند و جالب اینکه خواننده با لحن خونسردانه و غیر دوستانه مورسو علیرغم همه تعلقات  احساس همبستگی دارد و بدنبال راهی تا به نجات او بر خیزد یا از نویسنده بخواهد مسیر قصه را بگونه ای ادامه دهد که مورسو بی خیال مرگ مادر و قتل جوان عرب شود و برود در سواحل دریا حمام آفتاب بگیرد!

"امروز مادر مرد شاید هم دیروز نمی دانم  " گویی نویسنده ما را با نوعی وارستگی سقراط وار به استقبال مرگ می کشاند وبعد اعتراض و مقابله با اجتماع خود که  در این میان بزرگترین ارزویش حضور هرچه بیشتر مردم در پای چوبه دارخویش است و زیر لب تکرار می کند مثل اینکه خشم بیش از اندازه مرا از درد تهی و از امید خالی ساخته است می خواهم کمک کنید تا این بساط را که مرگ مادر و یک مراسم تکراری ست زودتر تمامش کنیم من نه منتظر آینده ای درخشانم و نه از گذشته پشیمان...

 تحمل کردن مشکلات زندگی در اثار کامو برجسته است او اعتقاد دارد اگر یک گناه در زندگی وجود داشته باشد آن گناه امید به داشتن یک زندگی دیگر و فرار از زندگی فعلی خواهد بود و نه ناامیدی از زندگی .... فلسفه پوچی کامو و مکتب فلسفی بر امده از آن که برخواسته از شرایط جنگی و سپس صلح مسلح اروپا بود و بر اعتبار وجودشناسی بر ماهیت انسان حکایت داشت هم جنبه استیصال روشنفکران فرانسوی بود و هم راهی بود برای همه اهل اندیشه که در آن فضای ملتهب راحتتر زندگی کنند و از مواهب طبیعت چون افتاب و درخت و دریا لذت ببرند چنانکه کامو بی انکه دلیلی بخواهد از تابش بی دریغ آفتاب لذت می برد و افتاب برای او بمثابه عنصری بود که با وی مراوده دارد و اثرش را با همه وجود درک می کند و لذا در آثار کامو نقش آفتاب جان بخشی واضحی دارد و نویسنده گاهی که خسته می شود به آفتاب پناه می برد.......

                            خرداد 1397 ماشهر علی ربیعی(ع-بهار)

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۱۸
علی ربیعی(ع-بهار)


از کتاب از کوچه ها تا سفر ع-بهار

سروده سالهای بی قراری دل

رودخانه زهره

روستای مادری

پیچ و تاب دل

درچم خیالی دور

تپه های مزین به بابونه و ریحان

                                                  زریبه های بی دریغ

از مرغ و کبوتر و بره

اینجاکه ایستاده ام

جای پای تو پیداست محبوبم

وپروانه ها

به کرشمه جادویی گندمزارها

محتاجند

تا از پیچ و تاب

شب و پیله بگذرند

غوغایی ست

براین زمین

که فقط انسان میداند

و حدس بی شمار تخیل او

تا به زلزله آغوشت رسد

کرشمه  کفشدوزکهای صبور

بربرگ برگ نورس انجیروانگور

تورم سنجاقکها و پرستوها

زیر باران اردیبهشت

هم اینک با همه خیالم

باهمه اشتیاقم

نامه ای برایت می نویسم

با مضامین هستی سرزمینم

باد و خاک و آب و آتش

بی گناهی محض سیاوَش

سینه مجروح سهراب

اندوه جانفرسای رستم

جامه دریدنهای تهمینه

سالهای بیقراری دل

آنگاه که بسیار بسیار رنجیدیم

رنجیدی

خندیدیم

خندیدی

درترانه و شعر و لبخند

گاهی هم به کنایه یا ریشخند

ماهشهر فروردین 1368 علی ربیعی( ع-بهار)

....در باره سیمین دانشور

اولین و شاید مهمترین رمان نویس بانوی ایرانی ...نویسنده و مترجم بزرگ معاصر سیمین دانشور شیرازی ست ...که با نگاهی ملین و مهربان به زندگی نگریست و مثل همه جنوبی های خونگرم از رنج ها و دلاوریهای جنوب گفت و نوشت وازدرون جغرافیای سخت و شکننده آن جهانی آفرید که قابل درک و احترام است بویژه برای غیر جنوبیها و البته دوست داشتنی  ...متولد 1300 در شیراز و درگذشته 1390 در تهران مهمترین اثرش رمان سیاسی اجتماعی سووشون که ماجراهای دهه 1320 بعد از فروپاشی سلطنت رضاشاه  و خان وخانکِشی های روزگار ش را همراه با دخالت بیگانگان ترسیم می کند....حضور تند و شدید انگلیسی هایی که همه نیز نمی توانند بد باشند و نگاه خاکستری به اطراف که لازمه همه زمانه هاست... اثر را از شعار زده گی های سطحی که بسیارهم  شاهد بوده ایم دور می کند..که مثلا اگرطرف  انگلیسی ست لاجرم بد است و اگر هندی خوب   ....و البته  سفید و سیاه ندیدن از ویژه گی های سیمین است ...چنانکه  جریان روشنفکر ی معاصرهم خواسته است که چنین باشدیعنی مدارا و مروت را پیشه خویش سازد اما بلایا ی مستمر در تاریخ و جغرافیای خشن  فرهنگ وتمدن این منطقه از جهان با آرزوهای اهل اندیشه فاصله ای دارد که زمان بیشتری می طلبد هرچندتا به سر منزل مقصود ...رنج بسیار بباید...!

از دفترهای گذشته ع-بهار

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۷ ، ۰۸:۲۱
علی ربیعی(ع-بهار)