حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

بگذر شبی به خلوت این همنشین درد

   تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد.....الف. سایه


حزن بی تاب


نغمه ای بخوان محبوبم

برای دلواپسی همه زمانه ها

که به حزن بی تاب

قناریها عادت کرده ایم

ضرب آهنگ قفسها را می شنوی؟

خیل دلسوختگانت را مرنجان

روزی چشمانت را

چشمانت را

فرمانروای همه نرگسی ها می کنم

تا در مخموری

 یک روز بارانی

از پرچین

 همه واهمه ها

 واندوه

همه دلتنگیها بگذریم

پاییز 1387 ماهشهرع-بهار

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۲۵
علی ربیعی(ع-بهار)

از نون نوشتن دولت ابادی
از بیهقی تا دولت آبادی راهی نیست مگر همین رنج نوشتن که همواره اهل قلم در این سرزمین با خود حمل کرده اند بعد از نوشتن مقاله ای مفصل از اینجانب  در شرح زندگی و بعضی آثار دولت آبادی بزرگ باز هم به یادداشت های وزین ایشان در کتاب نون نوشتن که سالهای بسیاری را در بر میگیرد برگشتی زدم .

کتاب حاصل رنج و مصائب نویسنده ای ست به لسان  گویای آدمیت مهجورکه از سمت خرد به  آزادی می رسد.

در نون نوشتن دولت آبادی از افسانه و افسون کلیدر می گوید از سرنوشت نسلها در روزگار سپری شده ی مردم سالخورده می نویسد از عشق و سرگشته گی و عزلت  نویسنده .

بگفته دولت آبادی فاجعه است که محیط ادبی و فرهنگی یک جامعه در برخوردهای خود با یک نویسنده اورا به جایی برساند    که جز یاس و نا امیدی از کاری که کرده یعنی آفرینش ادبی حاصلی برایش نداشته باشد و ما همه این تعابیر را در نون نوشتن اثر محمود دولت آبادی می خوانیم باری اگر بدنبال بهانه ای برای کتاب خواندن میگردیم منزلت دارد که نون نوشتن را بخوانیم.
                                        ماهشهر ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۲۷
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده امید

من تاب ایستادن و تسلیم ندارم

سروم!

که به سمت آزادی

قد کشیده است

بادم!

که به سودای کوهستان

وزید است

ماهشهر ع-بهار

اسکله سیمانی
امروز از بی حوصله گی در جزیره رفتم و دو عدد قلاب ماهیگیری تهیه کردم و بعد با استفاده از تجربه و تبحر مردمی که روی اسکله مشغول صید ماهی بودند طعمه ای از نان خمیره شده قاطی با پنبه درست کرده  و راهی اسکله شدم غروب بود و باد شمالی در حال وزیدن هرچند نم دریا را با خود داشت .

 تعدادی خانم و اقا سخت مشغول صید بودند ودر این میان من نیز با بی حوصله گی هر چه تمامتر  طعمه ها را با همان سبک و سیاق بر قلاب زده و آماده صیادی می شوم  قصد دارم قلاب را بچرخانم به سمت دریا اما هنوز در ابتدای کارم هستم که با خود زمزمه می کنم اخه این چکاریه من خودم را گرفتار  کرده ام راست می گن که آدمی هر لحظه بدنبال چاهی ست که خود خاکش را برداشته .

راستی ماهی ها چه گناهی کرده اند که با مرگشان اوقات فراغتم را پر کنند مثلا حالا قلاب را پرت کردم آن دورها و سپس حوصله کنم تا ماهی به قلاب گیر کند و آنگاه من با قیافه ای حق به جانب و پیروزمندانه  پر پر شدن یک ماهی را ببینم و کلی کیف حس درونی مرا ارضاء کند .

 هیچی دیگه کلنجار درونی با وجدانم  باعث می شود قلاب را از آب بیرون بکشم فکر می کنم آن سمت آدمیتم بر حیوانیتم غلبه کرد واین بار دوباره قلاب را بی طعمه رها می کنم توی دریا مرد سیه چرده ای از اهالی جزیره نزدیک می شود و با کنجکاوی در حالی که لبخندی بر لب دارد می پرسد این چه کاریه  مگه نمی خوای ماهی بگیری می گویم نه حیفم می آید حیوان آزاری کنم و او با تعجب می گوید اما این که حیوان نیست فقط ماهی ست احساس می کنم بحث را ادامه ندهم می گویم هر چه شما بگویی اما من فقط می خواهم کنار اسکله ایستاده  زلالی دریا و رقص ماهی ها  در آب را  تماشا کنم بیا این قلاب و اسباب و اثاثیه هم برای خودت می گوید نه نمی خواهم من اصرار می کنم و او انکار و در نهایت می پذیرد که قلاب را بگیرد و بدهد به دوستش که آن دور بدون قلاب نظاره گر حرف و حدیث ما است روی اسکله هم به اندازه کافی ماهیگیر هست . و خلاصه آن غروب بی آنکه دستم به خون یک ماهی آلوده شود عطای ماهیگیری در جزیره کیش را به لقایش می بخشم.

 به خود می گویم من باید دنبال سرگرمی دیگری باشم مثل ایستادن رو در روی صورت باد که از سمت دریا می آید ،رقص بی خیال مارماهی ها و معاشقه مرغان دریایی که در سیاهی شب هم گم نمی شوند تا به آغوش هم رسند .

 راستی چطور دلت میومد  وایسی و پر پر شدن یک ماهی تکخال را روی اسکله سیمانی زمانه تماشا کنی  ....
غروب یک روز در جزیره کیش ع-بهار 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۳۵
علی ربیعی(ع-بهار)