حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

مسیر توسعه آزادی ست
کلید واژه اندیشه جان لاک فیلسوف انگلیسی آزادی طبیعی انسان است که بر روی زمین تابع قدرتی برتر از خود نباشد منظور از آزادی از دید لاک آن است که نباید به افراد بدون اجازه آنان وظایفی را تحمیل کرد.لاک پایه گذار لیبرالیسم و پدر انقلاب انگلستان بود و شاید به تعبیری توانست از طریق اندیشه متکی بر آزادی مسیر تاریخ قوم آنگلوساکسون را تغییر دهد.او توصیه گر روابط اجتماعی بر اساس دو اصل وضع طبیعی بشر و قرارداد اجتماعی در میان جوامع بشری است که از مسیر علوم انسانی متحول و پویا می گذرد .راستی چه ساده و مختصر و مفید با همین نظریه های راهنمای عمل بی آنکه لازم باشد پیچیده اش کنیم می توان جامعه ای بی چالش از تقسیم به خودی و غیر خودی ساخت.
از دفتر یادداشت ها علی ربیعی (ع-بهار)

 

سروده نه دیو و نه دیوار
آنگاه که آسمان
بعد از باران غرق رنگین کمان  شود
و بره های سیراب
به شبدر های اشباه بی اعتنایی کنند
و غازها و اردکها
با آهنگ صدایشان جفت جفت
شهد زندگی برویانند
و پلنگان در شب های روشن
به ماه رسند
من نیز با همه خسته گی
به رنج بی طاقت هستی لبخند می زنم
باشد که زنده گان
  روزگاری
از رنگین کمان تا بره ها
و از پرنده گان و پلنگان تا انسانها
با اتفاق های قشنگ
بر همین زمین ناهموار و امین
دنیایی بسازند
که نه دیو باشد و نه دیوار
نه زندان باشد و نه آزار

آتش بس وظیفه انسان است!
که هستی
بی دلیل راه نیز
همه صلح است و
آشتی ست

از دفتر یادداشت ها علی ربیعی (ع-بهار)

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۸ ، ۰۸:۵۸
علی ربیعی(ع-بهار)

در باره اتللو!
نوشتن ازآثار شکسپیر در همه حال دشوار است بویژه از سوی همچو منی ! زیرا که از جنبه هنری بی نظیر ودست نایافتنی ست و بی هیچ حرف و حدیثی بر قله معرفت هنری ادبیات جهان جای دارد.

 بعلاوه آثار این نمایشنامه نویس قرن ۱۶ میلادی   فریاد بیداری برضمیر ناخودآگاه  ادمی ست یعنی آنجا که وجدان آلوده به گناه را به محاکمه می کشاند بی آنکه نیازی به قاضی باشدبویژه هنگامیکه جیفه دنیایی یعنی قدرت و ثروت و به طبع آن دروغ و ریا او را دچار فراموشی و خاموشی کرده است .

در عین حال همه اثارش آموزشی نیز هست زیرا راه و رسم انسانی زیستن را به ما می آموزد به اضافه جنبه های عمیق اخلاقی را در خود دارد که طی فرآیند سخت و شکننده فرهنگ و تمدن بشری بدست آمده است بگونه ای که  کردارنیک  در متن نمایشنامه هایش نهادینه شده است  بی آنکه شائبه تزویر و ریا  در انها باشد .

از نگاه من آثار شکسپیر  به حقیقت شعر حافظ می ماند که شلاق بر اسب چموش نادانی و جهل می زند شاید که بشریت اندکی رستگار شود هر چند دست خرد کوتاه و خرمای امید بر نخیل  .
من به شخصه به جهت یاد آوری جنبه های مثبت  اخلاقی چون راست گویی و اعتماد و بردباری و مقابله با تحقیر و نفرت بارها و بارها به آثار ایشان مراجعه کرده ام که هر بار یاد آور درسی بوده است  بویژه دو نمایشنامه هملت و اتللو که قصد دارم در اینجا اشاره ای مختصر در باره این دومی داشته باشم ...نمایش اتللو در باره فرمانده ای ست به همین نام که به علت دروغ های غلامش یاگو برای برانگیختن حس حسادت او و شک به همسر ش دزد مونا و فکر خیانت همسر به تحریک یاگو تصمیم های دیوانه وار  بگیرد و سرانجام آن تراژدی هولناک حادث شود  یعنی  مثل اکثر نمایش نامه های شکسپیر تراژدی مرگ قهرمانان  رقم بخورد.
این نمایشی ست که سریع  به عواطف و رفتارها و ابعاد مختلفی از وجود آدمی مثل قضاوت و دروغ و شک و ریاکاری اشاره دارد و در آخر  عدم اعتماد در روابط آدمها را بزرگنمایی می کند. به گونه ای که مخاطب با خواندن آن می تواند طبق تاویلی کاملا شخصی هر کدام از این ویژگی ها را موثرتر و نیروی محرکی قوی تر در تصمیمات تلخ بشر و بازتاب آن در زندگی این جهان پیچیده یعنی روابط انسانها که رنج و درد را با هم مقدر میکند .
و البته  در این میان آنچه باعث دگرگونی و کنش و واکنش قهرمان و ضد قهرمان میگردد شک و تردیدی ست که بین آنان شکل می گیرد . قهرمان نمایش در آزاری جانکاه بین شک و یقینی که مهتر افریده گرفتار است  و در آخر جان    مایه شک است که اتللو دیوانه وار به دزدمونا می گوید دلم می خواهد تو را بکشم سپس آسوده  دوستت بدارم!

زیرا سزای خیانت در عشق مرگ است و پرده حقیقت با فریاد یکی و سکوت دیگری خاموش می شود و آنچه می ماند خاکستر ی از گناهکاری همه آدمهای نمایش نسبت به یکدیگر است از یاگوی حسود تا اتللو زود باور و دزدمونا ی بیچاره..و" راستی کدام سینه پاک است که گاهی گمانهای ناپاک در آن راه نیابد" از نمایش اتللو
  
ماهشهر علی ربیعی (ع-بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۸ ، ۲۱:۲۱
علی ربیعی(ع-بهار)

عاقبت توتالیتاریسم

می گویند تقدیر این بودکه ملت آلمان به جای انقلابی سوسیالیستی، در دام فاشیسمِ حزب نازی بیفتد. اما چرا چنین شد؟ بی‌گمان بسترهای اجتماعی و سیاسی برای این اتفاق مهیا بوده‌اند و مهمتر از همه، ملت آلمان  (در اواخر دومین دهه از قرن بیستم) به التیام غرور جریحه‌دار شده خود (با شعارهای پرشور نازی‌ها که قرار بود دوباره آنها را به اوج اقتدار بازگردانند) می دادند، بیشتر گرایش داشتند، تا رسیدن به بهشت برابری که مارکسیست‌ها وعده می‌دادند. جالب اینکه تاریخ نشان داد نه نازی ها آلمان را عاقبت به خیر کردند و نه کمونیست ها روسیه را! البته از دید من تا اوضاع همین است و آدمی همین، عاقبت بخیری را متصور نیستم!

 از کتاب گراند هتل پرتگاه اثر استوارت جفریز

در آشوب دریا

ترانه های امواج را دوست دارم
اگر چه سهمگین

 بر تخته سنگ ها می کوبند

در آشوب طوفانی دریا!
و کشتی ها

که در دالان گرداب ها می پیچند

در آشوب طوفانی دریا
و ماهیان رقصنده
که از تلاطم  امواج  می گریزند

درآشوب طوفانی دریا
جهان !
ساحل شکننده ای ست

 تسلیم آوار طبیعت
هول ابرهای  تیره

سیلاب های بی محابا

گویی دگردیسی جهان زاینده را رازی نیست

مگر یکی بود یکی نبود

شاید هم هیچ کس نبود

اینها مظاهر غوغای هستی یند
اگر که آدمی بداند!

در آشوب طوفانی دریا

می رقصم و می رقصم
چون گیسوی دراز دامن یار و انوار درخشان مهتاب
به شب ظلمانی ترس

استغاثه و یاس

در آشوب طولانی دریا

و زمانی که مستی غالب است
بسان مرغان طوفان

 همه حجم باد را به ستیز می طلبم

در آشوب طولانی دریا

گاهی می نویسم به تاریخ شکوفه های گیلاس

بوته های نورس ریواس

در اردیبهشت غمگین هرسال
کاش صبوری  قلب این مرغان
در سینه آدمیان می تپید
تا سبکبال از اکسیژن صبحی درخشان
به سکونی میرسیدند ابدی!

در آشوب طوفانی دریا
کیش علی ربیعی (ع-بهار)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۸ ، ۰۷:۴۵
علی ربیعی(ع-بهار)