سروده عشق
شب پره ها از خواب روزانه برخاستند
تا هجران مرا بنویسد
کاری هم برایم نمانده است
مگر ذره ای عشق
در دلم
جانم
که به یغما می رود آن هم
ماهشهر ع-بهار
فروزنده ناهید و مهر
اینجا نشسته ام و چه بیجا نشسته ام ،خارم که به دامن صحرا نشسته ام هنوز چشم انداز آفتاب در غروب ۹ امرداد ماه ۱۴۰۰ پیداست که ستاره شمالی یا صحیح تر بگویم شمال غربی از همان قله دور دست آسمان چشم نوازی می کند و مثل دلداده ای در این وانفسای تنهایی و عسرت به من امید میدهد که ای بابا چه خبر است پدر جان فردایی هم هست گیرم برای من و تو نباشد اما برای این همه نبات و جماد زیر این لاجورد کبود که هست می گویم من با همه جمله تو موافقم فقط آنجا که از من می خواهی این چند صبا را میهمان تو و این دنیا باشم لطف بفرما و صرفنظر کن خودت بهتر می دانی دنیا در بهترین شرایط مالی نبود ، حالا که واقعا نیست می گوید نه اشتباه می کنی این تصورات تو عین خودخواهی ست و فکر می کنی این فرش قرمز که از زیر پای تو کشیدن فقط اختصاصی تو است نه اینطور نیست من با این همه عظمت این بالای سر تو به یک لحظه بعدم امید ندارم تو که ذره ای از یک الکترون یعنی همان کوارتز هم نیستی می گویم تسلیمم اما هر کسی را جوری چیدن که هنگامه فرو ریختن با دیگری تفاوت دارد و همین هم از خواص ماده است به جاندار و بی جانش کاری ندارم.
می گوید حالا بحث فیزیک و کوانتم را بگذار و بیا به درد دل هم گوش کنیم.
می گویم بسیار خوب ناهید من و بالاتر ونوس شب های تارم می گوید انگار سرون پیری عاشق شدی می گم نه عزیز دلم دارم ادای عشاق سینه چاک را درمیارم که هر لحظه به یه اسمی صدات می کردند و همه هم چقدر بهت میاد اما من از همه اسم ها همان زهره را بیشتر می پسندم .زیرا مثل یه کت و شلوار انگار به قد و قواره خودت دوختن می گه کت و شلوار چیه مثل اینکه من در عالم سیاره ها خانم باید باشم می گویم ببخشید منظورم کت و دامن بود و اما در خصوص نشانی ناهید و ونوس هم بد نیست می گوید آرام ، آرام ، چه خبر شده داری یه مقدار انحراف می زنی می گویم یعنی اسامی تو هم مثل ادوات موسیقی نمایش شان از صدا و سیما حرام است. می گوید مگر نمی دانی این دنیا کلا به دو قسمت تقسیم می شه حرام و حلال و من که زهره باشم کلا تو بخش حرامش هستم یه خورده فاصله بگیر نجس نشی میگم زهره جان بحث های شرعی زمینی تا آنجا هم رسیده می گه چی فکر کردی از خورشید هم گذشته که اونم تو منطقه ممنوعه جا می گیره خودتونی بگم از حرامیاست!
اما از همه اینها که بگذریم این چند روز هوا برگشته و خنک تر شده و آسمان باز هم شفافتر و ستاره شمالی من یعنی زهره نازنین آنچنان نزدیک است که قصد می کنم او را به آغوش کشم و او هم کم نمی آورد و یه هو برمیگردد به سمتم و می گوید آرام چه خبر است توهم هول برت داشته فاصله ما تا چائیکه نشسته ای یعنی بلوار پشت دیوار سپاه در نزدیک ترین حالت همش ۴۲ میلیون کیلومتر است و تازه قلب من از آتش است زیرا من نزدیکترین سیاره به خورشیدم می گویم این را می دانم ده بار گفتی هی من نزدیک ترین سیاره به خورشیدم خوب باش می گوید چرا ناراحت شدی من فقط می خواستم وضعیت جغرافیایی یم را در این عالم توضیح بدم والا من هم با این بزرگی پشیزی نیستم گفتم آخی ناراحت شدی گفت نه بابا مگه میشه کسی از دست تو ناراحت بشه تو خودت بار غمی من فقط قصد تسلی خاطرت را دارم...می گم خوب برا امشب بسه زیاد حرف زدیم بزار کمی هم پیاده روی کنم و به چهره زیبایت بنگرم و یادی کنم از آن روزی که زهره بودی یار من! هر چند گاهی ناهید صدات می کنند و یه ردیف بالاترا بهت می گن ونوس که هر سه قشنگ است مثل خودت راستی یادم رفت بگم فردوسی در آغاز سرایش شاهنامه اشاره مستقیم دارد به فروزنده گی تو، الهی که تا ابد زنده باشی عزیز دلم !
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده و رهنمای
خداوندِ کیوان و گردان سپهر
فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر
ماهشهر ع-بهار