حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۲ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

سروده عاشقانه رفتن

می خواهم برای همیشه
دوستت داشته باشم
و دنیا  را از چشم تو بببنم
اگر هم روزی به پایان رسیدم
نگران نباش
رویاها ماندگارند
سینه به سینه نقل می شوند
مثل آن دیدار کوتاه
شعرها را هم که نوشته ام
رویاهای من هستند
که با عشق به تو تقدیم می کنم
بیاد داشته باش
همه را به قاصدکها بسپار
تا هر جا که رفتند
خاطره عاشقانه ترین دیدارمان را
با خود ببرند
آن بعد ظهر طلایی رنگ اسفند
در آرامستان
دست رو چشمانت گذاشتی و گریه کردی
و بعد گفتی برو
و من هم رفتم
این عاشقانه ترین رفتن همه عمرم بود
ماهشهر ع-ر

اخلاق پسندیده
امروز را در تجریش گذراندم و رفتم که ناهاری بخورم البته هوس قرمه سبزی کرده بودم لذا از همان دم در  قهوه خونه پرسیدم قرمه سبزی دارین گفت نه اما دیزی داریم و یکی از کارگرا هم تاکید کرد که برنج چیه و خلاصه وادار شدم که وارد قهوه خونه بشم و سفارش دیزی بدم .صاحب قهوه خانه پیرمردی خوش چهره و خوش مشرب بود و کارگرانش هم دست کمی نداشتند و خلاصه به چشم بهم زدنی دیزنی سنگی و نان بربری گرم  با مخلفات که شامل ترشی و لیمو و نارنج بود آورده شد و من بعد از بجای آوردن آداب ابتدای دیزی خوری که ترید نان و آبگوشت بود به مرحله دوم رسیدم که باید محتویات دیزی را در کاسه می ریختم و می کوبیدم و در حالی که پیرمرد خوش مشرب در حال صحبت بود روی کردم به ایشان و گفتم حقیقتا در این خصوص تبحر ندارم شاگرد قهوه چی آمد که برایم این کار را انجام بده اما خود آقا قهوه چی با احترام خاصی  کاسه را گرفت و با گوست کوب به آدابی بسیار ظریف و زیبا شروع به عمل آوری گوشت و سیب زمینی و نخود و گوجه کرد البته دنبه ها بعلاوه گوشت خیلی زیاد بود گفتم بهتر است اندکی را خالی کند با تعجب نگاهی به من کرد و من گفتم برای سن و سال من این همه گوشت و دنبه زیادی ست و خلاصه بعد از برداشتن مقداری از گوشت و چربی بقیه محتویات را آنچنان کوبید که بیا و ببین و جای شما خیلی خالی  این دیزی که امروز به تاریخ ۴ فروردین ۱۴۰۱ در این قهوه خانه خوردم خوشمزه ترین دیزی بود که در همه عمرمم خورده بودم بعلاوه اخلاق نیک و رفتار بسیار لطیف و انسانی قهوه خانه دار بود که مدتها کمتر سراغ داشتم انگار روزهای خوش حکومت صدارت امیر کبیر بود.
و البته در این چند روزه که تهران هستم خلق مردم را در هر جا که رفتم نیکو دیدم سری هم طبق همه سنوات به کتابفروشی های اطراف خیابان دانشگاه زدم و تعدادی کتاب خریدم و سراغ کتاب‌های الکترونیکی را هم گرفتم و در هیچ جا جواب سر بالا نشنیدم و خلاصه چه لذتی داشت دیدن این همه اخلاق پسندیده در این چند روزه عید از اهالی پایتخت از تجریش بگیر بیا  تا خیابان انقلاب و راسته کتابفروشی ها.
تهران ع-ر

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۰۱ ، ۱۴:۱۳
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده اشک
سرزمین اسرار آمیزی ست چشمانت
آنگاه که اشک می ریزی و
دل یاری می کند
ماهشهر ع-ر

 

حکایت فراموشی و خاموشی
گفت آدمی اما هر کاری کند همان راه و رسم زندگی خود را تکرار می کند زیرا خوی و سرشت وی همینجوری که هست بسته شده و حالا ما هی بیاییم و تو سر خود بزنیم که اینجات درست بود و آنجات غلط بابا تو همینی که هستی و اگر بزعم خود بدی خوب بشو نیستی و اگر خوبی بد نمی شی.
بنشین و این چهار روزت را هم بسلامتی تمام کن گفتم حالا بعد از مدتها آمدم توی بلوار نشستم که نصیحتم کنی و راه و رسم تغییر را برایم شرح دهی .
گفت نه والله از این همه گریز ناگزیرت و جبهه دفاعی گرفتنت ناراحتم بابا مگه نمی بینی دنیا همه پرستیژ حمله گرفته و پوتین با آن چهره فتوژنیک داره عمل می کنه به این حرف که بهترین دفاع حمله است تازه اینا برادران و خواهران تنی و ناتنی پوتین هستن خدا داند در جنگهای ماضی ترکمن چای و گلستان این روس‌ها چه بلاها که سر مردم ایران نیاوردند از قدیم هم می گن کسی که با مادر خود زنا کند با دیگران چه ها کند.
گفتم ای بابا از کجا به کجا پریدی تازه حرفهای منشوری هم به حرفات اضافه کردی .
گفت ببین برادر تو خیلی دوری از من ستاره بی پروا ، و خوب میدانی دنیای آدما اول حکم محکومیت تو را صادر می کنند بعد دنبال جرم تو میگردند باید بگویم خوشا بحالم با این ۴۲ میلیون کیلومتر فاصله می توانم هر کاری دلم خواست انجام بدم بی آنکه فعلا دست آدمیزاد به من برسد البته شاید روزی و روزگاری اگر جنگ تمدن‌ها که راه افتاده به فنای بشر منجر نشد و آنوقت شاید  سفینه ای از زمین اومد و روی دلم نشست آن کرد با من که پوتین با اوکراین نکرد.
نگی نگفتی ها این آدمیزاد هم تخم دو زرده زاییده و هم اشرف مخلوقاته البته خودش می گه و با هیچ جن و انسی در عالم هستی کاری نداره و زمانی که دستش رسید به هر کار نکرده دست می زند و چون آبها از آسیاب افتاد با کمال وقاحت چشم در چشمت کرده و خواهد گفت نگو که نگفتی.
گفت انگار که خیلی ناامیدی و هیچ امیدی به بهبود اوضاع نداری گفتم مگه تو که اون بالا نشستی و ناظری، امیدواری به تغییر وضعیت می بینی که  آواره ها آن هم در اروپا از هر سو روانند یاد جنگ ۸ ساله خودمان افتادم چقدر ملت ما این صحنه های دردناک را در خوزستان و کرمانشاه و ایلام و کردستان تجریه کردند و صدام مردمی را که در راه عبور از شهرهای مرزی بودند به تیربار  بست...بله تاریخ تاریک دنیا تکرار می شود و هیچکس از مضرات جنگ ایمن نیست نه غرب و نه شرق و این شتری ست که درخونه هر کسی اتراق می کند ...
گفت نه اما به اندازه تو هم ناامید نیستم ‌و فکر نمی کنم همه عمر بشر بگیر و ببند و حبس و زندان بوده یه خورده اجازه داده شاعران شاعری کنند و فیلسوفان بدنبال چرایی هستی بگردند و ستاره شناسان رویاهاشان را از زمین به آسمان ببرند و گاهی هم مثل مسافران کوچلو اثر دوسنت اگزوپری همراه با یک ستاره سرخ روباهاشان را اهلی کنند.
 
هرچند و در همه حال دست بالای دست بسیار است و در عالم سیاست   سیاستمداران هستند  که همواره در حال تقسیم غنائم و مصادره به مطلوب دنیایند آمریکایی و روسی هم ندارد .
جهانی که بعد از این همه پستی و بلندی به این نتیجه رسیده که باید همدیگر را بلعید و زمین که هیچ آفتاب را و مهتاب و کل عالم هستی را اختصاصی یک قوم و قبیله کرد .
هر چند بیش از امید باید اگر در آخر این تاریکی و جهل کسی پیدایش شد باید بر غبار و خاکستر این همه تراژدی هولناک که بشر آفریده اشک ماتم بریزد و خود در بستر شعله فراموشی و خاموشی گم شود.
گفت چی بگم گفتم چیزی نداری که بگی امروز به ظاهر دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ بود و من هنوز دنبال لنگ کفشم می گردم که یکشنبه را بسر کنم تازه آخر، وقتی در این شب دیجور و خاک آلوده و بی مهتاب متوجه گم شدن یک روز از زندگیم شدم و کلی از سوتی ایام هفته و امتداد غلط تاریخ لبخند بر لبانم نشست برمی خیزم و آسودگی شب هجران را به وصل پروانه های مهاجر در بهار می سپارم.
ماهشهر ع-ر

در نظام طبیعت ضعیف پایمال است
امروز ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ بود و روزی که از دید نسل من خیلی سیاسی ست و آن زمانه شور و شر  دور ۱۴ اسفند سال ۵۷ تا ۶۰  متعلق به دکتر مصدق رهبر ملی و نخست وزیر آزادیخواه ایران بود به یاد می‌آورد.
همه فکر می کردیم که آنروزها و آرمانها آخر خط رهایی و آزادی ست
اما فارغ از این حرفها یکی از مشکلات جوامع جهان سومی همین سیاست زدگی و افراط در نگاه سیاسی صرف به جهان است آنچنانکه هنر و ادبیات و ابزار زیبایی اندیشی را اگر فراموش نکنیم به کنجی نهاده و همه چیز را در سیاست و ابزارهایش چون قدرت خلاصه می کنیم و غیر از تکریم سیاست همه حرفهای دیگر چون عشق و شادی را در گلویمان خفه می کنیم  و بعلاوه درگیر نوعی فریب ایدئولوژیک می گردیم زیرا زمانی که زیر بار ایدئولوگها رفتی دیگر جایی برای لذت بردن از هنر و هنرمندی نمی ماند و هرچه هست تو را در هاله ای از تکلیف و گم شدن به زبان زمانه تبدیل می کند.
بعلاوه بزرگی می گوید ادبیات واقعی فقط آنجایی به وجود می آید که مولفان و نویسندگان آن نه حقوق بگیران سخت کوش و قابل اعتماد قدرت باشند بلکه دیوانگان و گوشه نشینان و خیالبافان و نافرمانان و شک اندیشان عرصه فکر و اندیشه هستند که همواره از روزگار آسیب می بینند اما لب به شکوه نمی گشایند زیرا عرصه پرواز آدمی والاتر از خدمت گیری یا خدمت رسانی به قدرت قاهر زمانه است .
ابزار استبداد و شرایط دلخواه وضع موجود که می شوب ترانه ها را از یاد می بری از موسیقی و نقاشی می گریزی و به ابزار رسمی که یک رسانه تکلیف محور است گوش می دهی که چه چیز درست و چه چیز درست نیست بی آنکه به تو فرصت و اجازه فکر کردن بدهد.بگذریم از این همه فرهنگ واژه سازی‌ها از خودی و غیر خودی تا مومن خوش فکر و بد فکر و خلاصه اگر این فلک و روزگار است هیچگاه آزاده به کام دل چه آسان و چه دشوار نخواهد رسید.
تازه شانس بیاریم یکی مثل پوتین به تورمان نخورد که به صغیر و کبیر دوست و دشمن رحم نخواهد کرد.البته نه اینکه سیاست غرب گل و بلبل است که جنایت آمریکا و غرب کماکان یه سر و گردن از خرس روس بالاتر است و هیچی دیگه ذات بشر همین است و هر کی به هر کی  است فقط آنچه معیار تفکیک است زور است که برو قوی شو گر راحت جهان طلبی که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است.
ماهشهر ع-ر

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۱۰
علی ربیعی(ع-بهار)