حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

نقدی بر کتاب سگ

جمعه, ۱۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۰۸ ب.ظ

در سراشیبی جاده ای

تند میروی

مواظب باش

اگر سگی را زیر گرفتی

اندکی هم برای زندگی گریه کن

ماهشهر ع-بهار

در باره کتاب سگ!

کتاب سگ داستان یک ویرانی همه جانبه جامعه ای میان تهی ست که عامل این تهی شدن ارزشها و رفتارهای نابهنجار آدمی ست که همواره از صورتی به صورتی دیگر در میاید اما در کنه ماجرا قضیه یکی ست، جنگ ، ویرانی ، تنهایی و دیگر هیچ .

وقتی زندگی طاقت فرسا می شود هر کسی می خواهد باشی بدنبال جانپاهی می گردی تا شاید اندکی از ترس و دلهره ات کاسته گردد زیرا دنیایی که آدمها بقول خودشان !در آن اشرف مخلوقات هستی هستند همه مواهب را از دیگر موجودات تا آن جا که مقدور باشد دریغ می کنند بویژه حیواناتی که میان ما آدما وول می خورند و در این میان سگ برجسته تر است به همین علت تا بخواهی این جمله معترضه "مثل سگ " را از هر کس و ناکس می شنویم حتی عارف یونانی دیو جانوس که قصه اش معروف است .

 می گویند دیوجانوس نظریه پرداز مکتب کلبی بر آن شد مثل سگ زندگی کند به همین علت وی را کلبی نامیدند ،در ادامه  به همه ظواهر دنیا پشت پا زد .تا اینکه  روزی اسکندر به دیدنش رفت و به او گفت که چیزی بخواهد و دیو جانوس  گفت از جلوی خورشید کنار برو بگذار بتابد اسکندر کنار رفت اما هوا ابری بود به همین علت دیو جانس تازه متوجه شد مشکل اسکندر نیست بلکه ابر و آفتاب هم بی مشکل نیستند لذا از سر ناچاری به کوه و بیابان زد تا همچنان مثل سگ زندگی کند به عبارتی بد زندگی کردن تعبیری از زندگی سگی ست.

 بگذریم اما قصه سگ در این کتاب در حقیقت برداشت مدرنی ست از رابطه انسان و حیوان که شاید کمکی کند به اصلاح رفتارهایی که امروز به آن صفت حیوان آزاری می گوییم و شاید هم قیدی ست که در آن امر اخلاقی به هیچ گرفته شده است.کتاب سگ با توجه به صمیمیتی که نویسنده از یک رابطه منحصر بفرد بین انسان و حیوان پرده برداری می کند خواننده نیز همراه با نویسنده این سیر و سلوک  درونی را با شخصیت ها طی می کند.
سطر سطر این کتاب بعلت مصائبی که بر قهرمانان قصه یعنی انسان و سگ می رود تو را عاشق می کند و اشکت را در می آورد اگر که رگه های عاطفه و مهربانی دو سویه میان انسان و حیوان را اندکی تجربه کرده باشی بعلاوه بارقه امید به زندگی در جهان پر اشوب کنونی و شاید هم همیشگی که هر روز فاصله ماده و معنا  بین آدمها بیشتر وبیشتر می شود و رابطه ها  کم سوتر.

اما در عالم ادبیات خلق اثری که به هر جهت نوید بخش دوستی و مهربانی ست آن هم میان انسان و حیوان برای خواننده لذت بخش خواهد بود قصه هر چند به رمان نمی ماند و کلا فقط هفتاد صفحه است اما گره های ملموس مهر و دوستی و پیوند دو وجود به ظاهر غیر قابل جمع اما بواقع با ریشه های مشترک در رنج به نوعی نجات بخشی طرفین درلحظات سرنوشت ساز کمک می کند.

کتاب سگ حکایت سالهای طولانی عمر پزشک هشتاد ساله ای به نام ساموئیل  است که از زبان او جلو میرود بعلاوه دوستی با سگی بنام  آرگوس.

 سگی از نژاد بسرون که بعد از پیری و مرگ هر سگ دوستی با سگ جانشین از همان نژاد برای ساموئیل  تکرار می گردد تا آخرین آرگوس که چون بر اثر تصادف کشته شد پیرمرد بی انگیزه از ادامه حیات و بی پاسخ از اینکه من چرا زنده هستم مرگی آگاهانه یعنی خود کشی را در تنهایی انتخاب کرده و به زندگی خود خاتمه می دهد و سپس برای خواننده پی در پی گره های نامکشوف داستان سگ برملا میگردد.

انسانی که باید در فرآیند یک عمر کوتاه این همه مصائب را تحمل کند بی انکه عقلانیتی برای انتخاب این مسیر خونبار بیابد یک روز جنگ برای تحمیل عقیده بوده روز دیگر برای زمین و سرمایه و سرانجام همه اینها شاید در همان هیچ معروف تندیس های تناولی !خلاصه گردد.

در رمان سگ  قهرمان قصه برای نجات خویش از این وضعیتی که محیط برایش ایجاد کرده با سگی که چون او آزار دیده همذات پنداری می کند و در شرایطی سخت به کمک همدیگر یک زندگی عادلانه را شروع می کنند سگی بنام آرگوس اما نه یک آرگوس بلکه با توجه به عمر کوتاه حیوان قهرمان قصه بعد از مرگ هر سگ به علت پیری سگی از خانواده بسرونها را به دوستی انتخاب کرده و در اواخر عمر قهرمان قصه اخرین سگ را که بر اثر تصادف با یک ماشین از دست میدهد  دکتر فعلی و سرباز زمان جنگ  یعنی ساموئیل نیز که در دهه نهم عمر خود است به علت فقدان انگیزه حیات و شاید هم پایان عنصر همدلی خودکشی می کند.

اما من این چند روز کتاب سگ  را به دو دلیل خواندم یکی علاقه به حیوانات واحترام به حقوق آنان بویژه سگ که هم سمبل وفاداری ست در فرهنگ عامیانه هم به نوعی حرمت دارد که ناشی از تداخل عقاید جاری در طی قرون و اعصار است و از سوی دیگر کششی که در جان کتاب بود یعنی پردازش قدرتمندانه قصه اثر اریک امانوئل اشمیت که در آن به رابطه شدید عاطفی انسانی بریده از همه کس با یک سگ می پرداخت و اضافه کنم از دید من براستی سگ حیوان وفاداری  ست و به نگاهی یک دل نه صد دل عاشق صاحبش می شود گویی خلق شده که وفادار و گوش به فرمان بماند بی آنکه از تو چیزی طلب کند ،راستی تا یادم نرفته دیشب خواب همکاری را دیدم که خانمش سگ پشمالویی داشت و من را که می دید با خجالت می رفت توی بغل همکار و او با تعجب از عکس العمل سگ از من دلیلش را میخواست و من گفتم علیرغم علاقه به حیوانات حقیقتا توانایی ارتباط لمسی با هیچ حیوانی را ندارم و علتش باید تاثیر تربیت خانواده از کودکی باشد و فکر می کنم سگ شما این مورد را می داند و با خجالت از من کناره می گیرد و همکارم با تاکید گفت درود بر تو که مافی ضمیر حیوانات را می شناسی گفتم شاید بر عکس باشد آخه من خودم را درست نشناخته ام اما فکر کنم در  این خصوص سگ شما بمراتب با هوشتر از من باید باشد و خلاصه تا پاسی از شب بحث ما به همین موضوع گذشت و بیدار که شدم دنباله خواندن کتاب سگ را پی گرفتم که پر از لحظات عاطفی بود بگونه ای که اشک من خواننده را در می آورد.

این ارتباط و دوستی همانطور که اشاره کردم آنچنان عمیق بود که به محض مرگ یک سگ بر اثر پیری دکتر مجددا سگی با همان مشخصات را پیدا میکرد و سیکل دوستی همچنان ادامه میداشت تا آخرین سگ که بر اثر تصادف در جاده کشته می شود و پزشک هشتاد ساله یعنی کاراکتراصلی کتاب براثر این اتفاق دچار افسرده گی شدید شده و با تفنگ شخصی خود کشی می کند و در این میان بزرگترین گره قصه علاوه بر رابطه انسان و حیوان به علت تنهایی و پناه بردن دکتر به یک سگ که  بعد از جستجو در نامه های او توسط تنها دخترش که او نیز هیچ رابطه عاطفی با پدر ندارد پیدا می شود،و آن هم بر میگردد به زمان جنگ و آن روزی که در جوانی دکتر  زندانی زندان معروف آشویتس بود و از سوی زندانبانان اذیت و آزار میدید و سگ نیز مثل او از سوی سربازان اطراف زندان ،و همین نقطه اشتراک این دو سبب یک دوستی عمیق  می گردد که برای خواننده ،کتاب را خواندنی و جذاب می کند زیرا این دو از طریق چشمانی ملتمس به یکدیگرعواطفی سرشار از محبت را منتقل میکردند   .
و در آخر همراه با گره گشایی قصه  این آغاز پر شور از یک فصل زندگی برای دو موجود به ظاهر ناهمگن یعنی سگ و انسان و ماجرای خوشبختی و بدبختی در توالی عمری که چون برق و باد از زندان تا کار پزشکی و ازدواج و مرگ همسر و تنها فرزندی که از خانواده جدا زندگی می کند بی اندکی تعلق خاطر که نویسنده با  صیروت متناسبی وقایع را به هم پیوند داده است همراه  با فضای تاریخی اتفاقات که جامعه بعد از جنگ را به تکاپو و تلاش برای ترمیم ویرانی ها وادار کرده است .
باری نقش محوری سگ در داستان در  این ارتباط عاطفی بعد از خلاصی از زندان و ازدواج و ماجراهای پیچاپیچ اما انزوا گرایانه موثر است.
در طول زندگی  از جمله مرگ همسردکتر بسان زمان جنگ و زندان تنها همدل او همین آرگوس  می شود که همچنان مثل گذشته ساعتها از پشت میله های بازداشتگاه با زندانی از مسیر چشم و دل حرف میزند.

زیرا دکتر هنوز هم در فضای آشویتس و بیگانه با جهان بسر میبرد و نوستالوژی خاطرات آزار دهنده رهایش نمی کند و لذا در آخرین ایستگاه زندگی بعد از مرگ سگ بر اثر تصادف او نیز با گذاشتن طپانچه در دهان به زندگی خود خاتمه می دهد. و البته پیشنهاد من به کتابخوانان حرفه ای به دو دلیل  این است که کتاب سگ را هم  یکی بابت احترام به حقوق حیوانات و از آن مهم تر به جهت احترام  به مترجم حرفه ای آن سروش حبیبی و ترجمه عالی وی از کتاب تاکیدن! بخوانند بویژه در این روزهای کرونایی و سکوت و سکون و انزوایی که بشریت مدرن را به گوشه رینگ تنهایی کشانده و از آن همه فضل و تبختر علم و دانش هم کاری ساخته نیست.
ماهشهرعلی ربیعی (ع-بهار)

اختصاصی به جهت سایت مد و مه

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۹/۱۲
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی