حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

بگذارید بنویسم

از دشمنی معذورم

و مثل طلوع خورشید

چشم دیدن همه را دارم!

ماهشهر علی ربیعی(ع-بهار)

یادی از محمد قاضی زوربای ایرانی!/ علی ربیعی

...روح خیامی
قاضی می نویسد آن روح اپیکوری (خیامی شدید)که در زوربا هست در من نیز وجود دارد من هم مانند زوربا ناملایمات زندگی را گردن نمی گیرم و در قبال بدبیاری ها روحیه شاد و شنگول خود را از دست نمی دهم.من نیز نیازهای واقعی انسان فهمیده را در چیزهای اندک و ضروری که خورم یا پوشم نمی دانم و خود فروختن! و دویدن و به دنبال کسب و جاه و جلال و ثروت و مال را اتلاف وقت می شمارم و می کوشم تا از آنچه بدست میآورم به نحوی که فکر و روح و وجدان اجتماعی ام را اقناع کند استفاده کنم. و در ادامه من نیز یعنی نویسنده متن با همین مقدمه قاضی از کتاب زوربای یونانی یادداشت هایم را در خصوص این نویسنده،مترجم،و بالاتر از اینها انسانی بزرگ آغاز می کنم... متن کامل:
نشر در سایت انسانشناسی و فرهنگ آذر 97 ع-بهار
https://goo.gl/szHeie

                        http://anthropologyandculture.com/fa/هنر-و-ادبیات/4932-

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۷ ، ۱۰:۳۶
علی ربیعی(ع-بهار)


به نظر من جهان امروز نیاز به یک انقلاب انسانی دارد که ادبیات پرچمدار آنست تا از آن همه مصائبی که نظام سرمایه سالار جهانی بر او تحمیل کرده است نجات پیدا کند.
از دفتر یادداشت ها ع-بهار

 سروده دنیا به آخر نمی رسد

در چشمانم
نه کوه و نه دره
نه ابر و نه باران
نه آسمان و نه دریا
نه این اوج هزاران پایی هواپیما
هیچ عظمت ندارند
مگر انسان
که سرشته شد به آه
تا تنهایی و سرگشتگی خویش را
بشناسد

قید و بندش را معنا کند

برسم هندسی فردا
نه اوجی هست و نه فرودی
نه مرغی هست و نه سرودی
خیالم را به کهکشانها می سپارم
به ستاره ها
تا حقارت خویش را فریاد زدند
باور دارم
در پیاله هستی
شرابی نبوده هیچگاه
مگر آدمی پای بر زمین گذاشت
آنگاه اشکال طبیعت

جغرافیای عشق و نفرت

بوته های شکننده
گناهکاری دیو و پری زاده شد
تردید ندارم
که تلون رنگها و نیرنگها
بهانه ای بیش نیستند
تا غلظت مه آلود تصورات را
به جنگ و صلحِ تمدن بیارایند
به جنگلی سوخته
آنگاه که آتش برافروخته شد
تا ما گم شدگان

راهی برای عبور بیابیم
دنیا به آخر نمی رسد
نه با من
نه بی من
ومن همچنانان مرور می کنم
دشت را و کوه را
این صبح با شکوه را

در هواپیما یکم آذر ۹۷ ع-بهار

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۷ ، ۱۱:۲۷
علی ربیعی(ع-بهار)