حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

 سروده نکوهش شادی
عزاداریتان مستدام
شادی و سرورتان حرام
سهم تان از زندگی ماتم
اما! ای کاش اندکی هم
رویش لبخند بود در وجودتان،
نکوهش غم.
 
تسلیمم من
به یاس مدام
امروز سال روز حسین پناهی بود
شاعر قله های سپید دنا
برای او تفاوتی نداشت
هستی و نیستی
اما براستی این زندگی

چقدرنیازمند حسین پناهی بود!
شما که عادت دارید
به نکوهش شادی
لغو  آزادی
ماهشهر ع-ر

پیر پرنیان اندیش
هوشنگ ابتهاج جان جانان من بود و گامزن در ردیف مولانا و حافظ ، او شعله عشق و آزادی و عدالت را  تا آخرین دم حیات برافراشته داشت. امروز چهارشنبه ۱۸ امرداد ۱۴۰۱ اول بامدادی خبر جاودانه شدن هوشنگ ابتهاج (الف'-سایه) سخت ترین خبری بود که خواندم و شنیدم .شاعری که برای نسل ما هم خاطره و هم رویا و هم اصل آدمیت و شور زندگی و عشق بود و دانای راز آزادی و اندوهگسار  بیداد روزگار .
و برای من اندکی از خاطره دیدارش و امید و نویدی که به آینده می داد شورانگیز بود هرچند همان روزها و روزگاران نگاهش کردم و گفتم بعید می دانم امید را که این امید طنز تلخی بر گوشه گونه های من می نشاند همچنان که همین نومیدی را به سهم خویش وعده به محمدرضا لطفی هم میدادم ! و آنان با بزرگی و حتما دانایی عمیق تر فقط لبخند زدند و می گفتند آینده از آن شماست و من در آن اوج جوانی می دانستم انگار که ما آینده ای نداریم .
از سیاست و قرابت که  بگذریم بی شک سایه در غزل همپایه بزرگانی چون حافظ و سعدی بود که نشان زمانه خود را داشت و شما متوجه می شدید که در عین سبک و سیاق قدمایی اما کلمه و کلامش از جنس همین روزگار بود.
او بی شک  توصیف  و بیان   عشق و آزادی  را
همچنان که خود سرود
عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمیزادی ست
بسان رودی عظیم‌ به دریای تاریخ  انسانیت پیران پرنیان اندیش زبان و ادب فارسی برد.
ماهشهر ع-ر

گزارش به خاک یونان!
از قدیم انس عجیبی با آثار نیکوس کازانتزاکیس نویسنده شهیر یونانی داشتم البته این تنها شامل حال من نبود بلکه نسل ما با آثار این نویسنده بزرگ قد کشید و عاشق شد و به جنگ رنج ها و مصائب رفت و در آخر هر چند آرمان خواه شد اما با کلی پشیمانی.
فکرمی کنم به تعبیر مازیار بهروز در کتاب شورشیان آرمانخواه با کفگیری در ته دیگ نادم به گذشته نگریست!
چقدر آن رویاهای سیری ناپذیر را در همه عمر با خود حمل کردم تا حالا که به ستاره ای تنها در بالا یا زیر نور ماه رسیدم دلم می خواست امشب را مثلا شعری بنویسم و خلاصه ای از گزارش به خاک یونان را که نام یکی از بیشمار کتابهای کازانتزاکیس بود را برای  ستاره بنویسم و او متعجب بگوید  هی پسر کجایی و من بگویم آن روزها که کتاب‌های کازانتزاکیس را می خواندم تو هم بودی و هی پسر صدایم می کردی و ما داشتیم کلاس های دانشکده را برای شورش و رویاهای سیری ناپذیری که آزادی و برابری بود تعطیل می کردیم.
ماهشهر ع-ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۱ ، ۱۴:۱۱
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده انتظار

ژنرال ها
بر آماجِ هر خیابان ،
بالغ شدند
سیاست مداران به نامِ حقوقِ بَشر ،
شیپور کشیدند
امّا تو با زیبایی نگاهت !
و من با دقایق انتظارم مُتّحد شدیم
همسرایی با برتولت برشت ماهشهر ع-ر

آشیانه های سوخته چند پرنده
هوا از شرجی در ابن اولین روز امرداد ۱۴۰۱ برگشت و باد بارح که به تعبیر دهخدا شدید و شگفت انگیز است و از تش باد یه پله بالاتر است و بهنر است که گفته شود  زشت باد از جانب راست  شروع به وزیدن کرده است البته تعبیری آدمی زادی است و الا طبیعت کار خودش را می کند فقط باید با آن دوست شد و سربسرش نزاشت تا معاش و معیشتت را سرقت نکند و به تاراج نبرد گویا قدیمی تر ها نشانه ها از خشکی و مرگ جانوران بسیار به علت ابن باد در صحرا ها مشاهده شد .
بادی که از نقطه شروع تا آخرش آزار دهنده است و پرنده و چرنده نای ایستادن در معرض آن  را ندارد
در این تش باد تابستانی  چقدر دلم برای سگ و گربه ها می سوزد شده اند پوستی بر استخوان ،
آخه حیوان با زمستان و سرمای زمهریرش با اندکی پشم و پیله کنار می آید اما گرمای تابستان را در این وانفسای بی در کجایی آدمها کاریش نمی توان کرد فقط یه دلسوزی از سر ناچاری
رو به دیوار می گویم حیوانات بیچاره  این هم شد زندگی خدا را شکر که از آخر و عاقبت خودتان خبر ندارید و الا زحمت یه قطره این زندگی سگی را به خود نمی دادید از گربه بگیر بیا تا قورباغه ها که از گرما خشکشان زده بود تازه همه یه طرف  بر شاخه های چند درخت خشکیده از گرما آشیانه سوخته تعدادی پرنده هم یه طرف که بد جوری آزارم داد و تو ذوق زد .
داشتم فکر می کردم که بنویسم  هر کسی به اندازه شهامتش از آزادی بهره مند می شود دیدم با این طبیعت سخت و شکننده هیچ تعبیری نمی شود داشت از زندگی مگر سخت جانی و تا بیایی و اندک مجالی برای فراخنای اندیشه دنبال کنی متوجه می شوی که گرمی و تش باد همه چیزت را گرفته و همین که بتوانی اندکی دوام بیاوری کلی حرف و حدیث است .
گاهی با خودم زمزمه می کنم یادت باشد در آسمان ستاره ای هست که هر شب منتظر است  بروی از بالکن روی ماهش را ببینی و به همین سادگی چیزهای ساده را هم که هنوز دور از دسترس بنی آدم است دوست داشته باشی مثلا یه قرار ساده هر جا که باشد با  نشانی های ساده و بعد بصورتی باور نکردنی با همان دو چشم منتظر هزاران راز نگفته را بخوانی و قرار کتاب خواندن بگذاری می خواهد ربکای دافنه دموریه باشد که از عاشقانه های کلاسیک قرن بیستم است تا کلیدر دولت آبادی و جنگ و صلح تولستوی که شباهت های ماهوی باهم دارند  و خلاصه ساده و صمیمی  با کسی که تو را می فهمد زندگی را با همه پستی و بلندی هایش از نو تعریف کنی .
یه اتفاق ساده را می توان از بی نهایت زاویه دید و مرور کرد و با هر مرور بی آنکه گرفتار تکرار بشی اما از تکرار آن نیز لذت برد مثل تکرار فصل ها در هر سال خورشیدی و گردش زمین به دور آفتاب چقدر از گفتن این جمله دورت بگردم خاطره ساخته ایم به احتمال زمین هم با هر گردش به دور خورشید می گوید دورت بگردم که تو چقدر زیبایی!
ماهشهر ع-ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۰۱ ، ۱۲:۳۲
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده سعی کن خودت را پاک کنی!
زندگی را  فرصت میدهم کنار بیاید با من!
از خاطره ها پل می سازم
به تماشای مهتاب و ستاره و  چشمان سیاه معشوقم
می نشینم.
و اتفاق را
هر چه هست تحمل می کنم
سر چهار راه به جوان معتاد هر روزی
می گویم برادر آخه این چه وضعی بود برای خودت درست کردی
شیشه اتوموبیل مهم نیست
بیا این هم اندکی پول
اما سعی کن خودت را پاک کنی
تابستان و میوه هایش رسیده اند
باید ادامه بدهم
با مشتی ارزن به گنجشکها
تعدادی استخوان به سگها
لبخندی به بچه های همسایه
برخیزم و از عبور بی آزار سوسکها  عکسی بگیرم
ماهشهر ع-ر

مشتاق دیدار
غروب سه شنبه  ۴ مرداد ۱۴۰۱  است ، ابرهای خونین از تیغه های خورشید تقریبا غرب و شمال غرب را پوشانده و هواشناسی مژده باران مونسونی در خوزستان را داده که بعید می‌دانم هر چند اگر در این گرمای سوزان تابستانی اندک بارانی ببارد کلی فضا گلبیز و فرح بخش می گردد اما دنیا را چه دیدی شاید بعد از مدتها آسمان صلحش گرفت و خواست با باران روی ماه زمینش را ببوسد مثل همین اتفاقی که در این چند روزه در جنوب شرق افتاد و کلی تالاب ها و دریاچه ها و رودخانه های فصلی را سیراب کرد هرچند جاری شدن ناگهانی سیلاب باعث خسارت سنگین گردید و جان دهها هموطن را در استان فارس گرفت .اما در اینکه هوا کلا برگشته و اندکی باد می وزد و از تش باد تابستانی خبری نیست کلی مایه وجد و شور و حال است .و در این سر شبی ستاره زودتر از همیشه چشم در چشم من می دوزد و دنیای کوچک و گرفته ام را غرق اندکی دلخوشی می کند.ستاره گفت حال که هستی در مقابل تو با چشمان بسته به چهره ات دقیق می شوم تا بعد از مدتها در این هوای شفاف سیر ببینمت گفتم این دیدن تو از روی دل و چشم بصیرت است و تو خود بهتر دانی عاشقان کشتگان معشوقند بر نیاید ز کشتگان آواز و به قاعده هر چه لیلی کند مجنون پسندد.
من که همواره مشتاق دیدارم و از آمدن و رفتن و دیدنت در همه حال سیر نمی شوم و منتظر نمی ایستم که باران ببارد و ابرها بروند و آسمان شفاف شود و تو هزار شیوه عشوه رعنایی بریزی و یا مثل ناخدایان پایان نمی دهم غرور کشتی ها را و با  هواپیماها از فرودگاهی تا فرودگاهی هر چند دور هم قسم پروازشان می شوم و تازه همه این کارها را می کنم تا تو دستانت را از دو چشم قشنگت برداری و بلند بگویی نگاهم کنم.
و تو خود دانی من از نگاهت هر چند دیر و هر چند دور مست می شوم .ببین در مقابلت ایستاده ام ساکت و آرام ، بیا و اندکی با همین دهان بسته حرف بزن ،حرف بزن تا صدایت را بشنوم مثل صدای نور چشمانت و آن کلام دوستت دارم  .ستاره گفت نه بگذار دستانم را روی چشمانم بگیرم تا بهتر ببینمت.
ماهشهر ع-ر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۵۴
علی ربیعی(ع-بهار)

 

سروده ای برای دوست داشتن
می توانم حقیقت را دوست نداشته باشم
می توانم بهار را با پروانه هایش
صحرا را با غزال هایش
آسمان را با ستاره هایش
اردیبهشت را با شکوفه هایش
  دوست نداشته باشم
می توانم حتی  زندگی را
دوست نداشته باشم
اما نمی توانم تو را دوست نداشته باشم!
ماهشهر ع-ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۱۷
علی ربیعی(ع-بهار)