گابریل گارسیا لورکا شاعر خون و آزادی
گابریل گارسیا لورکا شاعر خون و آزادی
لورکا هرگز «یک شاعر سیاسى» نبود اما نحوهى برخوردش با تضادها و تعارضات درونى ِ جامعهى اسپانیا به گونهیى بود که وجود او را براى فاشیستهاى هواخواه فرانکو دیکتاتور اسپانیا تحمل ناپذیر مىکرد. و بىگمان چنین بود که در نخستین روزهاى جنگ داخلى ِ اسپانیا – در نیمه شب ۱۹ اوت ۱۹۳۶ – به دست گروهى از اوباش فالانژ گرفتار شد و در تپههاى شمال شرقى ِ گرانادا در فاصلهى کوتاهى از مزرعهى زادگاهش به فجیعترین صورتى تیرباران شد بىآن که هرگز جسدش به دست آید یا گورش بازشناخته شود.
لورکا اکنون جزیى از خاک اسپانیاست همچنان که آثار او جزیى از فرهنگ پربار اسپانیایى است:
– عقابان کوچک! (با آنان چنین گفتم(
گور من کجا خواهد بود؟
– در دنبالهى دامن من! (چنین گفت خورشید(
– در گلوگاه من! (چنین گفت ماه)
ترجمه شاملو به انتخاب ع-ر
زندگی نامه لورکا
فدریکو گارسیا لورکا درخشانترین چهرهى شعر اسپانیا و در همان حال یکى از نامدارترین شاعران جهان است. شهرتى که نه تنها از شعر پرمایهى او، که از زندهگى ِ پُرشور و مرگ جنایت بارش نیز به همان اندازه حکایت دارد .
به سال ۱۸۹۹ در فونته واکه روس – دشت حاصلخیز غرناطه – در چند کیلومترى ِ شمال شرقى ِ شهر گرانادا به جهان آمد..
و برای مرگ در بیابانهای اطراف غرناطه عجله داشت همان جایی که برای همیشه ناپدید شد جایی که گروه گلنگدنهای قهوه ای فرمان می دهند : – آتش!
و افراد از پشت به طرفش شلیک کردند. مثل خرگوشى به خود تپید.
وقتى بهاش نزدیک شدم صورتش غرق خون و خاک سرخ بود. چشمهایش هنوز باز ِ باز بود. به نظرم رسید که سعى مىکند لبخندى بزند. با صدایى که به زحمت مىشد شنید گفت: – هنوز زندهام! راست می گفت لورکا هیچوقت نمی میرد....
از دفتر یادداشتها ماهشهر ع-ر