حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

دل قوی دار

پنجشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۰:۵۴ ب.ظ

 

دیشب خواب دیدم از این همه بار سنگین  عبور کرده ام و به بزمگاه صبوری و عافیت رسیده ام ،شبی با تضرع و استغاثه قلبی ...خواستم سر شبی بخوابم گفتم خدایا من مستحق این همه رنج و مصیبت نبودم ....خلوتم همیشه پاکترین خلوت بود و چون به حضور می رسیدم به دیگران منبع شادی و محبت بودم و با آنچه را از عالم بالا در دل داشتم زمزمه کردم و عجیب بود از ابتدای خواب تا بیداری همه هستی جلوه نور بود و من گم شده ای داشتم که پیدا شد و باهم در میان انبوه جمعیت قدم می زدیم .

یه شادی وصف ناپذیری در چهره ها دیده می شد . لحظاتی بر من و تو می گذشت که بهتر آنست که در دل بماند چقدر گشتیم و گشتیم چقدر پستی و بلندی‌ها را طی کردیم و چقدر موانع که قلب بزرگ می خواست خیلی بزرگ که تاوان سختی را چشیده باشد و من همه آن خصوصیات را داشتم خدا می داند که برای رسیدن به مقصد راهی مگر رنج جدایی و طلب آرزوی محال نبود و من اول شب در عین آشفتگی بسیار همه را با خودم و خدای درونم زمزمه کرده بودم تا بعد از یک چشم گشودن برق امید در دلم روشن گردید. شاید همه اینها از دیدن تو تا عبور از سنگلاخ و دره ها فقط یک خواب بود اما بعد از بیداری آرامش درونی گویی رقص پروانه ها در بهار به سراغ من آمده اند و من نیز باید با خیل پروانه ها که از پیله به در زده باشند  و حال و هوای صحرای خوش و خرم بهاری می‌دهند به پرواز درآیم و مست زندگی گردم اینها که می نویسم اجبار تن و جان شخصی من نیست گویی همه پیامی ست که سرآمد عالم هستی به من هدیه داده است .حتما گریه و زاری این سالهای مرا دیده و دوست ندارد آدم بی آزار اینقدر سختی و بار امانت این چند روزه هستی را تحمل کند .

زندگی مرا در این شب با دعا و استغاثه ای  از سر درد به سر منزل مقصود و شفا و عیادتی عجیب رساند.  حالا خیلی آرامم و دل قوی میدارم که ایام گران  بی بود و نبود من می گذرد. علی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۹/۰۸
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی