حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

در باره کوپرنیک و جردانو برونا

چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۱۸ ب.ظ

در باره کوپرنیک و جردانو برونا

مدتی ست به علت توجه به آسمان و احساس نوعی نزدیکی به نزدیک ترین سیاره به زمین که فاصله ناقابل چهل و دومیلیون کیلومتری تا زمین دارد ذهن و ضمیرم به سمت کسانی رفته که پدیده جدید نجومی را کشف و تبین کردند و بی آنکه بتوانند به تصورات واهی گذشته بخندند از سر ترس و ناامیدی از نادانی لبخندی طنز آلود زدند و در دل به احتمال چقدر فحش دادند هم به خودشان بخاطر فهم بیشتر و هم به طرف هایی که به زور جار و جنبل جلوی پیشرفت بشر را سد می کنند از جمله کسانی که این جرئت عجیب را به خود داد کوپرنیک لهستانی بود که گفت هی بابا با تو هستم، کوپرنیک ! خطاب به خودش فرض کن خورشید مرکز عالم است و زمین و بقیه سیارات که چراغ هدایت کاروانیان صحراگرد و کشتی نشینان دریانورد است دور آن می گردند اما شما که اون بالا نشسته اید باور کنید که اینکه من می گویم فقط یه فرضیه است و همه عالم و آدم می دانند که زمین مرکز عالم است و برای این آمده تا در خدمت آدم و ابواب جمعی او قرار بگیرد ، اما آنها که همه کاره بودن گفتن شوخی که نمی کنی نکنه تو دلت یه چیز دیگه می گذره ستاره به حرف در آمد و گفت آنها که گفتند چه کسانی بودند گفتم روحانیان مسیحی که همچنان اصرار داشتند زمین بر شاخ یک گاو است و هیچ کس هم جزئت نداشت بپرسد مرد حسابی مگر یک گاو چقدر زور دارد که زمین به این بزرگی را روی شاخش بگیرد تازه می گفتند اون گاو هر وقت گرسنه میشه و نشخوار می کنه یه جایی زلزله می یاد و همه دست می زدند و به به و چه چه می گفتند که چه استدلال‌های دقیقی ستاره این بار پرسید جدی می گی یعنی شما این قدر ساده هستید گفتم شما کیه اونا می گفتن و مردم هم برایشان دست می زدند و کوپرنیک نمی دانست مرغ عزا است یا عروسی. .. در هر حال اگر اندکی می خواست بر نظرات قلبی خود پافشاری کند آشوبی بپا گشته  و احتمالا مثل جردانو برونا در آتش قهر الهی افکنده می شد و چون مثل هر آدمی جانش را دوست داشت گفت هر چه شما بگویید ارباب و شما چون نماینده آسمان هستید پس بر همه چیز واقفید و می توانید مرده را زنده کنید یا بر عکس البته برعکس کاری نداشت اما آنها می گفتند ما در هر دو مورد تخصص داریم و اگر نیاز به دلیل دارید تا بیاوریم و آنها همه می گفتند ای مردم شما شاهد باشید اینجا که ما ایستاده ایم وسط زمین است و اگر کسی جرئت می کرد مثل جردانو بخت برگشته و می پرسید از کجا متوجه شدید که اینجا وسط زمین است آنها می گفتند کاری ندارد مترش کنید و مردم که زیر بیرقشان سینه می زدند می گفتند بله بله جردانو برو متر بیار و مترش کن و باز همه دست می زدند عجب منطقی عجب استدلالی از مادر نزاییده کسی که بخواهد از شما ایراد بگیرد و هیچی دیگه کوپرنیک هم راه خودش را گرفت و رفت ستاره گفت بعد چی شد گفتم هیچی هنوز بعد از شش قرن که کوپرنیک دارد میرود و با خود حرف می زند و هی تکرار می کند بدمست که باشی  از حال و روز دنیا خبر نداری.   در این سمت هم کشیشان دارند نشان می‌دهند که زمین روی شاخ گاو است و عده بسیاری از مردم دارند برایشان دست می زنند و هورا می کشند.     ماهشهر ع-ر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۰۲
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی