حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۴ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

 

سروده بهار دلکش
اگر بجای قلب شکسته ام بودم
سالهای سال میشد که ،
دهلیزهای  زندگی را  رها کنم
به اهالی قصه های غمگین  احساسم بگویم
آخر شاهنامه را

 با  رگ های  رنجور وطن زمزمه کنند
رنگین کمان کیان

چشم اسفندیار
حکایت خون سیاوش
فرو افتادن سهراب از اسب
بهار دلکش و این همه اندوه را به یاد ندارم
برای آرامش خاطرم
سرزمینی از لبانت بفرست
نشانی من قلبی ست
که در سینه تو می تپید

ماهشهر ع-ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۰۱ ، ۱۴:۵۷
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده خیابان وصال
اتفاقی
سر خیابان وصال
صدایم زد هی پسر کجایی؟ گفتم اشتباه نمی کنی
گفت نه مطمئنم
بلند بلند خندیدیم
گفتم جلای وطن کرده بودی
گفت برگشتم
خاطرات نگذاشتند بمانم
گفتم آره  خاطرات لعنتی نمی گذارند
برگها و باد ها
سرودها و یادها
و تو همواره پشت سرم می دویدی
گفت راستی آسمان و پرواز و آزادی یادت هست
پنجاه و هفت و  یله در اوهام
گفتم ول کن ،همه را گم کردیم
پرواز و آزادی هم در قفسند
گفت اما بعد از عمری

دیدار در خیابان وصال عجیب نیست؟
گفتم چرا!
تهران ع-ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۱۴
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده ناله بی نشان

دلگیری گریه مدام ابری ست
ناله بی نشان بادی ست
اندوه زمستانی برگی ست
با این همه لبانم را فرصت می شمارم
تا چشمانت را
مثل ترانه ای عاشقانه زمزمه کند.
با مراوده ای بدین مضمون
که زندگی هیچ نیست مگر صلح و آزادی
که از من و تو دریغ می شود
تهران ع-ر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۴۳
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده رنگین کمان
به ستاره ای که هر صبح سحر  کوچ می کند
گفتم قرار ما این نبود
اما  تو هم اگر خداوند بعد از باران  را دیدی
بگو پس آن رنگین کمانت کو؟!
ماهشهر ع-ر

باران و شیاطین!
امروز سه شنبه یازدهمین روز این  بهمن سخت و سنگین ۱۴۰۱   است از بامدادی همینطور یکریز باران می بارد  آن هم چه باران لطیف و همواری ،  کاش حوصله داشتم مثل این همه حشره و پرنده پرتاب میشدم زیرا شور و شر  باران ، اما چه کنم هوای دلم خوب نیست و فقط بسنده می کنم از بالکن نگاهی به گذر قطره های مدام باران بیندازم و بعد پناه بیاورم به کتابهایم و بنویسم تنها کتابها هستند که نمی میرند نه با حمله خرچنگ ها و نه اخم دیکتاتورها زیرا همه به کتاب نیاز دارند اما بدترین کسانی که گاهی  کتاب به دست می‌گیرند قطعا اندکی فرصت استراحت می‌دهند به  گلوله باران و گردن زدن و طناب دار.
شکسپیر می گوید جهنم خالی ست و همه شیاطین همین جا روی زمین هستند .
ماهشهر ع-بهار

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۱۹
علی ربیعی(ع-بهار)