حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۴ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

بارگاه سلطان
گاهی ما آدما بی آنکه خودمان متوجه باشیم بیدادگری و ظلم و ستم مان مثل آسمان می شود که نهایتی بر آن متصور نیستیم. چنانکه در تاریخ بشر بسیار ستمگران خودکامه بر اورنگ شاهی و شهریاری نشسته اند و چون سر بر آسمان می ساییدند در این اندیشه فرو می رفتند که اقتدارشان چون گنبد دوار انتهایی ندارد و شاید در پیش و پس آن همه ستاره که در شبی تاریک رخ می نمایند آن گوشه کهکشان‌ها خدایی به ستمگری شان لبخند افتخار هم می زند دنیا را چه دیدی شهریاران از فراعنه تا نرون و بی واسطه گان بلافصل بسیار ، همواره چشم به آسمان بیکرانه دوخته بدنبال رفیق راهی بوده اند که در خرد و راهنما خود را جانشین  به حق پنداشته ستایشگران و مداحان و چاپلوسان نیز گفتند حکم آنکه تو فرمایی .
در باره این تصورات خودکامانه که آدمی از  خود دارد هر چه بگوییم و بنویسم قطره ای از دریای بی خردی آدمی نمی کاهد و همواره زبان متملقان ریاکار بلندتر و عقل سلیم از شهریاران هر لحظه زایل تر میگردد و دانایان و دلسوختگان  در چاه عقوبت گرفتار .و دنیا تا بوده همین است و به هیچ صراطی مستقیم نگردد تا آنگاه که فرشته مرگ رسد بی اندکی تردید گویند هر چه پیش آید خوش آید و هر چه کردیم همه از دولت تقدیر بود و معصیتی بر ما نخواهند نبشت که اگر چنین بود سنگ روی سنگ بند نشدی گفتند  که داند؟ گفت خدا داند ، و من خود پاسخگوی خدایم و اندک ندیمان‌ دلسوز راه کشیدند  و رفتند و بارگاه  سلطان ماند و حوضش و مردم همواره نفرین  بکردند سلطان‌جور را!
 
ماهشهر ع-ر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۱ ، ۲۳:۴۹
علی ربیعی(ع-بهار)

کتاب شکستن طلسم وجشت
این چند روزه که تهران هستم دارم کتابی از آریل دورفمن با عنوان شکست طلسم وحشت در خصوص محاکمه شگفت انگیز و پایان ناپذیر یکی از مستبدین و زخم زنندگان به غرور ملت شیلی آگوستو پینوشه را می خوانم که برای نسل من حاوی همه پیام های تلخی ست که دیکتاتورها در هر لباس و به هر زبان در جای جای کره خاکی بر زبان جاری کردند .

آنها سرودشان یاس و سرکوب بود و ملت ایستادگی و مرگ.
زمانیکه کتاب را می خوانید متوجه عمق فاجعه استبدادی می شوید  که یک حاکم برپا می دارد و غرور انسانی ملتی را لکه دار می کند.

 براستی ژنرال آگوستو پینوشه اوگارته که آن همه فاجعه در قرن بیستم در کشور شیلی بوجود آورد چه کسی ست ؟
بطور خلاصه پینوشه از نظامیان نیروی دریایی بود که در یازده سپتامبر ۱۹۷۳ کودتایی بر علیه دولت قانونی و منتخب کشور شیلی سالوادور آلنده انجام داد که منجر به سرنگونی و قتل آلنده و تعدادی از اعضای دولت و خیلی از نویسندگان و روشنفکران کشور  گردید و خاکستر یاس و فراموشی را بر سر ملت خویش پاشید و در مدت هفده سال قدرت بلامنازعه علاوه بر پاک سازی های گسترده و سیاست های سرکوبگرانه ، اما اقتصاد بازار آزاد را در کشور شیلی عملیاتی کرد .

کاری که بر خلاف دولت سوسیالیست آلنده بود که با یک انتخابات مردمسالارانه بر روی کار آمده بود .

کتابی که دورفمن نوشته بطور خلاصه در جستجوی راهی ست که منجر به محاکمه ژنرال پینوشه منجر می گردد و عنوان کتاب یعنی شکستن طلسم وحشت عنوان با مسمایی ست که اشاره به همه پیچیدگی ها در دنبال کردن پینوشه و محاکمه وی دارد هرچند کسی جرئت فکر کردن به محاکمه ژنرال نداشت .

یکی از جنایت های علنی پینوشه تبدیل کردن ورزشگاه ملی پایتخت به یک زندان بود  و حالا اما  نسلی پای در میدان‌ گذاشته بود که  قصدش  مرگ استبداد و ستم استبدادی دیرپا در شیلی بود و البته این قصه سر دراز دارد و در این وجیزه اندک نمی گنجد اما همینکه علیرغم مصونیت سیاسی که برای خودش درست کرده بود سرانجام در سال ۱۹۹۶ دادگاهی در اسپانیا به علت مرگ و ناپدید شدن تعدادی از شهروندان اسپانیا در زمان پینوشه تقاضای استرداد و محاکمه وی را از پلیس لندن درخواست می کنند زیرا در آن مقطع زمانی پینوشه برای درمان بیماری به لندن رفته بود و این سرآغازی می شود برای شکستن طلسم وحشت .

کتاب به شکل مستند گونه ای سیر محاکمه پینوشه را از لندن تا اسپانیا شرح می دهد و بعلاوه  نتیجه مهم دیگر اینکه هیچ دیکتاتوری در هیچ نقطه ای از این عالم سرخوش بر بالین دائمی خاک نخواهد نهاد .
باری از شکست طلسم وحشت تا برف زیبا و غم انگیر امروز تهران به تاریخ یکشنبه ۲۵ دی ماه ۱۴۰۱ راهی نیست و قصه هیچ استبدادی با سرکوب ملتی به آرامش و تن آسایی نمی رسد از پشت پنجره مشرف به خیابان زیر درخت چنار نزاع  گربه و کلاغ را جدی نمی گیرم و سعی می کنم اندکی پفک برای کلاغ و مقداری غذای مخصوص گربه را ببرم و زیر درخت چنار بگذارم تا شریک بی منت تنهایی من گردند  .  
نویسنده در پایان کتاب اشاره می کند  دهه ها شرمسار بودم که شوربختانه مردم شیلی شخصی جنایتکار همچون اگوستو پینوشه را به بشریت تقدیم کرده است .
وچه کسی فکرش را می کرد که  همین کلمه یعنی نام پینوشه  در آخر میراث ما بر این کره خاکی باشد.
دورفمن در آخر می نویسد و حالا بعد از سالها که دیکتاتور سر بر بالین خاک نهاده بی التیام رنج های شهروندان شیلی ، اما دوست دارم به هر کودکی که در این سرزمین به دنیا می‌آید مشتاقانه بگویم  که هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی هرگز نباید آرزو کنند که  یک دیکتاتور چون اگوستینوپینوشه دوآرته باشند که یادش و اعمالش و روزگارش لرزه بر اندام انسانیت می اندازد.....
از دفتر یادداشتها تهران ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۴۳
علی ربیعی(ع-بهار)

 

جهان جای شگفت انگیزی ست!
امروز پنج شنبه ششم بهمن ۱۴۰۱ است و من عجیب از این بهمن سنگین خسته و دلگیرم .خسته تر از همیشه این سالهای فراق که حداقل دوست داشتن و سرمستی رواقی گونه را از من گرفت زیرا به تعبیر بزرگی من همواره این فلسفه را که انسان را از درون قوی می کند دوست دارم زیرا به شما یاد می‌دهد روی چیزهایی که در اختیار شماست تمرکز کنید و توجهی به سایر موارد نداشته باشید زیرا ما روی بسیاری از چیزها که در بیرون ما هستند کنترلی نداریم و باید برای هر سرنوشتی آماده باشیم، هر چند آماده شدن برای هر سرنوشتی یکی از مهمترین دست آوردهای فلسفه رواقی ست اما زمانیکه به حجم درک درد و رنج های مدام آدمی می رسیم به نوعی بی پاسخ می مانیم و و بهتر آنست به خوش باشی خیام و پوچی کامو و بیدرکجایی نیچه پناه ببریم در آخر اضافه کنم برای کسانی که توانایی لذت بردن از زندگی  را از دست نداده اند جهان جای شگفت انگیزی ست .
ماهشهر ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۱ ، ۱۸:۰۴
علی ربیعی(ع-بهار)

رویای آزادی

خیلی از رویا ها
مثل قطارها و فصل ها
مثل آدمها و نسل ها
میایند و می روند
اما بعضی  رویاها را
دوست نداری مثل قطارها و فصل  ها
مثل آدمها و نسل ها
بیایند و بروند

رویای آزادی!
تهران ع-ر

جهان جای شگفت انگیزی ست!
امروز پنج شنبه ششم بهمن ۱۴۰۱ است و من عجیب از این بهمن سنگین خسته و دلگیرم .خسته تر از همیشه این سالهای فراق که حداقل دوست داشتن و سرمستی رواقی گونه را از من گرفت زیرا به تعبیر بزرگی من همواره این فلسفه را که انسان را از درون قوی می کند دوست دارم زیرا به شما یاد می‌دهد روی چیزهایی که در اختیار شماست تمرکز کنید و توجهی به سایر موارد نداشته باشید زیرا ما روی بسیاری از چیزها که در بیرون ما هستند کنترلی نداریم و باید برای هر سرنوشتی آماده باشیم، هر چند آماده شدن برای هر سرنوشتی یکی از مهمترین دست آوردهای فلسفه رواقی ست اما زمانیکه به حجم درک درد و رنج های مدام آدمی می رسیم به نوعی بی پاسخ می مانیم و و بهتر آنست به خوش باشی خیام و پوچی کامو و بیدرکجایی نیچه پناه ببریم در آخر اضافه کنم برای کسانی که توانایی لذت بردن از زندگی  را از دست نداده اند جهان جای شگفت انگیزی ست .
ماهشهر ع-بهار

ایمان آرامبخش کانتی!
کانت می گوید در جهان هستی مقادیر بسیار عظیمی انرژی جابجا یا آزاد می شود که در خیال نمی گنجد ، میلیون‌ها کهکشان با زیر مجموعه بی شماری از سیاره ها و خورشیدها در فضای بی انتهای آسمانی که بالای سر ماست در حرکت هستند، گاهی به هم می خورند و گاهی از هم دور می شوند و یا مثل آتشفشانی منفجر می شوند ،اینها حرارت می دهند ،سرد می گردند دور محور خود می چرخند ....به تعبیر انیشتین به زبان امروزی همه این انرژی دیداری(فنومنی) در اندازه ای چنان عظیم جابجا می شوند که برای ما غیر قابل تصور است و همه این دگرگونی ها به هیچ وجه ارتباطی با ذهن یا خرد آدمی ندارند .اینها پدیده هایی کاملا لجام گسیخته ،کور،بدون تشخص یا شعور و بنابراین فاقد هدف و مقصد یا غایت با نیرویی مطلقا نا روشن هستند ..این نیرو تجلی هر آنچه ناپیدا (نومن)به شمار می رود در دنیای پیداها (فنومن) کانت را به این نتیجه رساند که ذهن آدمی گنجایش درک  این دگرگونی را بر اساس یافته های علمی ندارد وی در نهایت راه رسیدن به معرفت را ورای پدیده های پیدا و ناپیدا با تکیه بر ایمان قلبی و اراده ای ورای ذهنیات انسانی می‌دانست .  ایمان آرامبخشی که قصد نابودی و ویرانی هیچکس و هیچ جایی را ندارد ...
از دفتر یادداشت ها ماهشهر ع-ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۲۸
علی ربیعی(ع-بهار)