حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

 

 

توانا بود هر که دانا بود
چقدردرس های خاطره انگیزی بودند
آن سالها
مثل تصمیم درست کبری
ترفند روباه و خروس

دهقان فداکار
که حالا فراموششان  کرده ام
یادشان بخیر باد
نویسندگان دانا
نقاشان توانا
بی هیچ دستور العملی
رویاهای شیرینی به ما آموخنتد
از وفاداری
تا عشق به میهن
فصل مشترک همه کتاب‌های درسی اما!
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش  دل پیر برنا بود
علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۳۰
علی ربیعی(ع-بهار)

یه آدم دیگه

همیشه فکر می کنم
امروز که بگذرد
من فردا آدم دیگری خواهم بود
و اگر تو نیز بدانی
آنوقت من و تو هر روز
از دیدن یه آدم دیگه
لذت می بریم
تو موهایت سفید می شوند
من موهایم می ریزند
تو پاهایت  کندتر می شوند
من دستهایم می لرزند
علی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۳:۲۶
علی ربیعی(ع-بهار)

گپی با منیرو روانی پور
خوب باید به آدما و نگاهشون احترام گذاشت و تلاش کرد تا یاد بگیرند به خل و خشتک دیگران کار نداشته باشن ...هر چند ماجرای سختی ست که ریشه در فضولی و حسادت و جلوه گری دارد و همواره در ضمیر ناخودآگاه همه ما پنهان است ،چنان‌که وقتی با خیلی از جباران و محترکان  خطا کار گفتگو می کنی که چرا این کار را کردید بلافاصله می گویند اشتباه کردیم و بهر جهت ذات آدمی همین است شما نویسنده محترم بوشهری با همه زیر و بمی که بسان دیگران داری خیلی حرفها را جدی نگیر و به کارت سخت و پر تلاش ادامه بده باید اضافه کنم در این هوای ابری و بارانی به تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ من در حد حوصله و مقدورات فکر می کنم سالها پیش یکی از کتاب‌های شما را خوانده ام و البته نقد آثارتان را همواره می خوانم زیرا هم نثر اختصاصی شما را دوست دارم و هم فضای آن قصه را که در جنوب خاک و خُل ما می گذشت و من آنها را که روانشان زار گرفته بود از نزدیک دیده بودم و حالا جسته و گریخته از آن کتاب یاد می کنم هر چند اسمش را نیز از یاد برده ام راستی اگر هنوز در زندگی مشترک هستید حتما سلام همسر محترمتان آقای بابک تختی و فرزندتان غلامرضا را برسانید ...دیگر عرضی نیست و اما همه این شرح ماوقع بهانه ای بود برای من که اندکی ،سر سوزنی دست به قلم بشوم . زیرا از هر سو که می نگرم اینجا یعنی تهران خیلی سخت می گذرد.امیدوارم هر چه زودتر پرت شوم همان جنوب خودمان مرده و زنده اش مهم نیست.علی

حکایت خانه خرابی ها
هیچ وقت فکر نمی کردم هر روز در این فضای تیره تر از دیروز و هر سال دریغ از پارسال در این جهنم تورم قدرت و ‌ثروت که از راه پله های شلوغ دروغ و تزویر بالا می‌رود اینقدر دوام بیاورم و تعریف های خدشه دار از همه چیز را بشنوم و اصرار داشته باشم که یا مثل من فکر کنید یا خانه خرابتان می کنم و خوب خیلی بعید است که بعد از بیست و یک قرن میلادی که از اشرف مخلوقی بشرها می گذرد هر کسی از هر جا زورش رسید در پی خانه خرابی قومی و ملتی و عشیره ای باشد و برای کارش نیز هزار و یک دلیل منطقی بیاورد که اگر من خانه خرابت نمی کردم یکی دیگر این کار را می کرد. و خلاصه حکایتی ست این خانه خرابی ها ...  علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۰:۲۰
علی ربیعی(ع-بهار)

 

لبخند و بوسه
 کاش چناری  باشم
پر از برگ و بار تازه
تا از میان شاخه هایم
  پنجره‌ای بسازند کلاغان و گنجشکان
برای لبخند صبح خورشید
بوسه شب مهتاب در آسمان بهاری
و تماشا کنند از دور

کلاغان و گنجشکان
دلتنگی های آدمی را
بی آنکه خودشان عادتِ دلتنگی باشند
علی

گل رُز
هیچ روزی تکرار نمی شود
دو شب شبیه ِ هم نیستند
دوبوسه یکی نیستند
نگاه قبلی مثل نگاه بعدی نیست
دیروز ، وقتی کسی در حضور من
اسم تو را بلند گفت
طوری شدم، که انگار گل رُزی از پنجره ای باز
به اتاق افتاده باشد.
دیشب خوابت را دیدم فرزندم
در یک پمپ بنزین بین راهی بودیم
بعد پیاده شدی که بروی
مثل گلبرگهای گل رُز با نسیم
گفتم برو فرزندم
حالا مجبورم فقط با خاطراتت زندگی کنم
همسرایی با شیمبورسکا....علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۲:۴۳
علی ربیعی(ع-بهار)

 

درباره کتاب رویای تبت
در کتاب رویای تبت آمده است بعضی ها شاد بودن را در حکم لخت بودن می دانند و از اینکه مردم شاد باشند احساس گناه می کنند . این کتاب قصه زنهایی ست که عاشق می شوند و دوست دارند زندگی شاد و آزادی داشته باشند. نویسنده کتاب فریبا وفی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. رؤیای تبت سومین رمان نویسنده است که نخستین بار در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و چندین جایزه از جمله جایزهٔ بهترین رمان هوشنگ گلشیری و مهرگان ادب را دریافت کرد.
رویای تبت ماجرای یک زوج جوان به نام‌های جاوید و شیوا را روایت می‌کند که سعی می‌کنند زندگی خود را هوشمندانه پیش ببرند ولی افرادی که پیرامون آن‌ها هستند، چالش‌هایی برایشان به وجود می‌آورند.
از زبان قهرمان قصه جایی می خوانیم اگر دروغ هایی مثل سعادت و خوشبختی و این حرفها را کنار بگذاریم تازه می فهمیم زندگی  لحظه های با ارزشی  هم دارد.     علی

 

انواع جانوران
در این سوم فروردین ۱۴۰۳ بر روی نیمکت  بلوار پشت دیوار سپاه  نشسته ام .بعد از چند روز با بارش  باران بهاری چشمانم روشن شد به شکوفه زدن این همه گلهای قاصدک و بالای سرم نیز عنکبوتی در حال تنیدن تار برای شکار پشه ای یا پروانه ای ست . کودکی در حال بازی ،  تیزهوشانه می پرسد این دیگه چیه داره چکار می کنه گفتم این هم جانوری ست مثل ما و همه جانواران روی زمین که بدنبال رزق و روزی خویش است گفت اسمش چیه گفتم فکر کنم از خاندان شریف عنکبوت باشد ابتدا لبخندی زد و بعد پرسید شما گفتی مثل ما این هم جانوری ست !
گفتم درست است فرزندم همه موجودات زنده بر روی این کره خاکی به نوعی جانورند فقط انواعشان متفاوت است عنکبوت و آدم ندارد در آخر لبخندی زد و از کنارم رفت اما احساس کردم قانع نشده و من هم دیگر مصدع اوقات شریفش نشدم.   گفتم بگذار در این روزگار جنگ طلب کودک ما در رویای  اشرف مخلوقاتش بماند. علی

تمامیت خواهی!
حکایت این شبای ترکیه اردوغان یکبار دیگر ثابت کرد تفکر  تمامیت خواهی همواره با دستانی پوشیده در دستکش های لطیف ایدئولوژی  برای مردم نقشه می کشد و مردم را در قفس های خود ساخته خودی و غیر خودی محبوس می کند.
تمامیت خواهی از هر نوع  باعث میگردد  روح و روان اجتماع به سمت دورویی و ریا و دروغ میل کند نیازی هم به باور دروغ های وضع موجود نیست اما انگار که راست می گویند باید باورشان کنی و با سکوت و رضایت از کنارشان بگذری.
 
اضافه کنم  به تعببر واسلاو هاول فیلسوف سیاسی چک  هیچ نظامی خود به خود تضمینی برای یک زندگی بهتر نیست بر عکس فقط ایجاد یک زندگی بهتر است که یک نظام بهتر بوجود میاورد.
در آخر اما بدترین نتیجه تمامیت خواهی پاشیدن بذر ناامیدی و یاس در جامعه است.   علی

نگاهی فلسفی به عشق
آلن دوباتن نویسنده سویسی در زمینه زندگی روزمره انسان معاصر می نویسد بعد از کتاب  تسلی بخشی فلسفه که با استقبال گسترده خوانندگان فارسی زبان  روبرو شد  کتاب اخیر ایشان "جستارهایی ست  در باره عشق "با نگاهی فلسفی ، زیرا عشق ورزیدن آنچنان باوری ست که در دل عاشق و معشوق  منفی نگری معمول را به کناری می نهد و طرفین را به نوعی خوش بینی لذت بخشی می رساند  که در حالت عادی هرگز چنین باورهایی نداشته اند . کتاب انچنان مهربان با خواننده ارتباط برقرار می کند که ما در هر گامی  از عاشقی به نوعی احترام صمیمانه می رسیم.
ماجرای کتاب "جستارهایی در باره عشق"  به رابطه  زن و مردی اشاره دارد که به طور تصادفی در یک سفر هوایی در کنار هم می نشینند آنها در عین پرواز به گفتگویی معمول مشغول می شوند از احتمال سقوط هواپیما تا شجاعت پرواز مسافران .
بعد از پایان سفر آن دو  تصمیم می گیرند مجددا همدیگر را در جاهایی خاطره انگیز مثل سفر هوایی شان ملاقات کنند که در ادامه به شور عاشقانه ای لطیف می رسند.
آلن دوباتن در یکی از سرفصل های ۲۴ گانه کتاب می نویسد یکی از دردسرهای عشق این است که دست‌کم برای مدتی این خطر را دارد که به طور جدی خوشبخت مان کند و این  خوشبختی کمی نیست ...علی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۰۴ ، ۲۳:۴۲
علی ربیعی(ع-بهار)

 

سروده اشکها
عشق ناشناس می‌آید و
ناشناس میرود
مثل مرگ نیست
که عریان می‌آید و
عریان می بَرَد
اشک ها اما
بر گونه که می نشینند
رازی پنهان دارند
علی

سروده قاب سوخته

بگذارید

هواپیماها از فرودگاه برخیزند
قطار ها 

از ریل پیاده شوند
و اتوبوس ها
با آهنگ  برگهای زمستانی جاده  برقصند
خیالی نیست
چمدان ها همواره
رویای عزیزان   را
در قاب سوخته  خویش

نگه میدارند
علی

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۴ ، ۱۴:۳۶
علی ربیعی(ع-بهار)

 

بارهستی میلان کوندرا
نویسنده کتاب بار هستی میلان کوندرا است قصه ای ست با احساسی شاعرانه و تخیلی قوی که نویسنده در فضای ملتهب کشورش بعد از بهار پراگ و اشغال آن توسط بیگانه با اشتیاق در پی یافتن معمای زندگی ست وی در این سیر و سفر هیجان انگیز  چون سقراط در پی پرسشی ست اما بدنبال یافتن معنایی و پاسخی  تازه نیست زیرا همه چیز فقط یک بار اتفاق می افتد و بعد از  هر اتفاق داستانی  رقم می خورد که به زمان گذشته تعلق دارد و تو بهر قیمتی تسلیم وضع موجود حبس و حصار کشورت بعد از اشغال شده ای .

گاهی با آدمایی روبرویی می شوی که مثل کنه به زندگی چسبیده اند و تو را با حضورشان آزار می‌دهند و چون سلاحی در دست دارند آزادی و انتخاب را از تو صلب می کنند تازه تو نمی توانی با آنان که مثل بختک روح و روانت را آزار میدهد ارتباط برقرار کنی و در این مواقع است که  همه چیز در عین غلط بودن تحمل پذیر هم باید باشد .
زیرا تو در یک نظام ایدئولوژیک زندگی می کنی که نیاز به پرسش و پاسخ ندارد و در هر حال همه چیز از نظر او درست پیش می‌رود حتی اگر همه به این یقین رسیده باشند که قصه از اساس غلط است در حالی که تو مثل این همه آدم  فقط یکبار برای تمرین یا اصل بازی وارد زمین می شوی و اگر در این فرصت، اندکی  قدرت انتخاب یا پرسش نداشته باشی بی آنکه به مراد مطلوب برسی  از صحنه روزگار محوت می کنند.
تصور اینکه تو قوی هستی و می توانی این بار سنگین را حمل کنی و در مقابل تقدیری که آنان برایت رقم زده اند  تاب بیاوری بیهوده است زیرا همه مسیرهایی که فکر می کردی راه رسیدن به آزادی ست را به هر وسیله ممکن بسته اند و تو باید مثل این همه مردم که سرشان پایین در خیابان در حال رفت و آمدند چون  مورچگان تسلیم و بی اراده بگذری و در ادامه زمانی می رسد که نه عشقی و علاقه ای  و نه وطنی مانده فقط به این نتیجه می رسی که همه چیز را از دست داده ای.

 کتاب بار هستی را میلان کوندرا در سال ۱۹۶۸ همزمان با حمله ارتش پیمان ورشو به چک اسلواکی موسوم به بهار پراگ نوشته است قهرمان رمان پزشکی ست بنام توما و شرحی ست از وضعیت زندگی هنرمندان و روشنفکران چکسلواکی بعد از بهار پراگ است . توما که پزشکی معروف است بعد از انتقاد از جمله شوروی به کشورش در شرایطی سخت شغلش را از دست می‌دهد اما در عین حال همچنان بدنبال راهی برای عبور از بحران ها سفری هیجان انگیز را درپیش می گیرد برای حل ماجرای تلخی که بر سر ملتش بر اثر یک تهاجم خود خواهانه پیش آمده است .      علی

من در میان جمع و دلم جای دیگر است
گاهی فکر می کنم همه حرفهایم را که از دل برآمده نوشته ام یا سروده ام اینکه البته بر دل نشسته باشد را نمی دانم  و حالا بعد از عمری در این جمعه شب ۱۷ اسفند ۱۴۰۳ احساس می کنم تهی  از هر حرف و حدیثم مثل این همه آدم که میایند و میروند و دغدغه ای ندارند مگر اینکه شنونده و بیننده خوبی برای جهان باشند و بعضی ها که می مانند و زیاد حرف می زنند و گاهی زیادی حرف می زنند و خود نمی دانند که با این همه حرفهای تکراری که می زنند چون سیلی به صورت ،   سوهان روح شنونده ها هستند اما خوب یه واقعیت تلخ در عالم انسانی همین جلوه گری ست که دست از سر آدمی تا زنده است بر نمی دارد و همواره دوست دارد در میان جمع حاضر و غایب خودی بنماید نه چون این بیت سعدی که من در میان جمع و دلم جای دیگر است . علی

زمین سوخته
زمان و مکان و حرکت از موضوعات به ظاهر پیش پا افتاده و در عین حال پیچیده حیات  بشری ست.
یعنی پیچیده برای علم و عالمِ دانش و فلسفه، و بدیهی و واقعیت  ساده برای دیگران و خلاصه خیلی از غصه ها و رنج های دنیا از همین مسائل سهل و ممتنع در زندگی بشر ناشی می شود .
مثل همیشه  سخت مشغول داستان‌ سرایی های اختصاصی خود از حکایات پیش پا افتاده بشری هستم و همواره در جستجوی معنای زندگی روح و روانم را درگیر می کنم از عشق و دلدادگی تا مفهوم رنج هجران و جدایی.
از اینکه مثل هر بشری   باید این دار مکافات را تحمل کنم بسیار متاسف و متاثر هستم که از آمدن و رفتن ما دودی به هوا برنخاست  و همواره  چون قهرمانان بیچاره رمان‌های داستایفسکی به پای خود به دامگاه تسلیم و بلا  کشیده  شدیم .
بعلاوه  داشتم به این فکر می کردم که نفرت انسان را سنگدل می کند و کسانی که نفرت می کارند قطعا زمین سوخته درو می کنند. تصور کن در دنیایی زندگی می کنیم که اطرافمان همه جا تخم نفرت می کارند.                علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۰۳ ، ۲۱:۲۰
علی ربیعی(ع-بهار)

چرا صلح؟!

فغان ز جغد جنگ ومرغوای او

 که تا ابد بریده باد نای او.

 بریده باد نای او و تا ابد.

 گسسته وشکسته پر وپای او...از قصیده در رثای صلح استاد ملک الشعرای بهار

راستی چرا در جهان این همه جنگ و ستیز حاکم است ؟ و چرا علیرغم این همه پیشرفت مادی هنوز جنگ را واجب می دانیم؟هانا آرنت فیلسوف ضد خشونت نقل می کند که بزرگترین علت اینکه هنوز جنگ وجود دارد نه آرزوی پنهانی مرگ نسبت به غیر و همنوع در نوع بشر است و نه غریزه سرکوب ناپذیر پرخاشگری ست بلکه این واقعیت ساده است که هنوز در صحنه سیاسی جهان جانشینی برای این پدیده شوم یعنی جنگ یافت نشده است و لذا انجا که گفتگو به پایان می رسد ماشه تفنگ کشیده می شود و اسلحه ها به کار می افتد......

..وراستی پیش خود اندیشیده ایم چرا  در صحنه های گوناگون از نزاع بشری جنگ باید حرف اول وآخر را بزند ...آیا راه مهاری برای این حیوان درون که خشونت و نزاع است پیدا نخواهد شد؟!..

                                ..از یادداشت های گذشته   علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۳ ، ۱۳:۴۵
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده داغ جگر سوز
نه لبخند آبی پیچک ها  دور تنه ی  چناری پیر
نه عطر زنانگی معشوقه ای پنهان
در غروب زمستانی دلگیر
هیچکدام مرا
رهسپار کوچه های شادی  نخواهند کرد.
انگار هزار و چهارصد و سه سال
داغ جگرسوزم
گداخته بر آتشی از  براده های آهن
علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۰۳ ، ۱۱:۵۱
علی ربیعی(ع-بهار)

به شما که نتوانستید عاشق شوید
آی پسرانِ نابالغ
در انتظارِ یک جَنگِ بی حاصل
آی دُخترانِ پَلاسیده
در اُتاقَک هایِ شَهوانی
برخیزید !
برای تغییر جغرافیای جهان
آداب تمدن های  دروغ
کشمکش های بی حاصل!.
شما که نتوانستید
عاشق شوید
و لبخندی از کوچه ی
معشوقه ها را
به خاطر بسپارید
علی

سال بلوا
تهران خسته ام می کند تنها تهران نه همه جا خسته ام کرده است هم هواپیما و قطار و هم سفر هر چند همسرم و دخترم سنگ تمام می گذارند و با دیدنم گل از گلشان شکفته می شود اما هیچ چیز مرا به آب و آیینه و گیاه پیوند نخواهد زد بخصوص وقتی آسمان ابری ست و نمی دانی برف می بارد یا باران و هوا مه آلود و آلوده است . در این اوقات  دلگیر حس می کنی این پنج شنبه سنگین ۲۵ بهمن ۱۴۰۳ برای دلمردگی و بی حوصله گی هیچ چیز کم ندارد  تازه سردی سوزناک اجازه رفتن یه پارک را هم از آدم می گیرد . غروبی از هر سو صدای ترق و تروقی شنیدم رفتم سر کوچه ببینم چه خبر است کودکی با مادرش داشت رد می شد همینطور بی مقدمه نگاهی به من کرد و گفت آقا این رعد و برق نیست؟ گفتم نه فرزندم این صدای تیر و تفنگ است و ظاهرا باید جشنی در کار باشد البته آسمان همچنان ابری ست و من هی سرک می کشم ببینم اندکی برف روی شاخه های چنار  پنجره ی روبروی  خانه مان ننشسته است.  دلم می خواهد حداقل اندکی سفیدی و روشنایی  برف  سر و صورت کوچه و خیابان را عروسکی کند.
بعد از دگردیسی این چند روزه ی سفر دیشب تا پاسی از نیمه شب مروری داشتم بر کتاب سال بلوا از عباس معروفی در صفحات آخر با این جمله کتاب کلی احساس همدلی کردم ، جهان باتلاقی گندیده و مرگبار است که نباید دست و پا زد فقط آرام آرام باید زندگی کرد و مُرد.    علی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۳ ، ۰۹:۱۵
علی ربیعی(ع-بهار)