حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

سروده خیابان وصال
اتفاقی
سر خیابان وصال
صدایم زد هی پسر کجایی؟ گفتم اشتباه نمی کنی
گفت نه مطمئنم
بلند بلند خندیدیم
گفتم جلای وطن کرده بودی
گفت برگشتم
خاطرات نگذاشتند بمانم
گفتم آره  خاطرات لعنتی نمی گذارند
برگها و باد ها
سرودها و یادها
و تو همواره پشت سرم می دویدی
گفت راستی آسمان و پرواز و آزادی یادت هست
پنجاه و هفت و  یله در اوهام
گفتم ول کن ،همه را گم کردیم
پرواز و آزادی هم در قفسند
گفت اما بعد از عمری

دیدار در خیابان وصال عجیب نیست؟
گفتم چرا!
تهران ع-ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۱۴
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده ناله بی نشان

دلگیری گریه مدام ابری ست
ناله بی نشان بادی ست
اندوه زمستانی برگی ست
با این همه لبانم را فرصت می شمارم
تا چشمانت را
مثل ترانه ای عاشقانه زمزمه کند.
با مراوده ای بدین مضمون
که زندگی هیچ نیست مگر صلح و آزادی
که از من و تو دریغ می شود
تهران ع-ر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۴۳
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده رنگین کمان
به ستاره ای که هر صبح سحر  کوچ می کند
گفتم قرار ما این نبود
اما  تو هم اگر خداوند بعد از باران  را دیدی
بگو پس آن رنگین کمانت کو؟!
ماهشهر ع-ر

باران و شیاطین!
امروز سه شنبه یازدهمین روز این  بهمن سخت و سنگین ۱۴۰۱   است از بامدادی همینطور یکریز باران می بارد  آن هم چه باران لطیف و همواری ،  کاش حوصله داشتم مثل این همه حشره و پرنده پرتاب میشدم زیرا شور و شر  باران ، اما چه کنم هوای دلم خوب نیست و فقط بسنده می کنم از بالکن نگاهی به گذر قطره های مدام باران بیندازم و بعد پناه بیاورم به کتابهایم و بنویسم تنها کتابها هستند که نمی میرند نه با حمله خرچنگ ها و نه اخم دیکتاتورها زیرا همه به کتاب نیاز دارند اما بدترین کسانی که گاهی  کتاب به دست می‌گیرند قطعا اندکی فرصت استراحت می‌دهند به  گلوله باران و گردن زدن و طناب دار.
شکسپیر می گوید جهنم خالی ست و همه شیاطین همین جا روی زمین هستند .
ماهشهر ع-بهار

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۱۹
علی ربیعی(ع-بهار)

بارگاه سلطان
گاهی ما آدما بی آنکه خودمان متوجه باشیم بیدادگری و ظلم و ستم مان مثل آسمان می شود که نهایتی بر آن متصور نیستیم. چنانکه در تاریخ بشر بسیار ستمگران خودکامه بر اورنگ شاهی و شهریاری نشسته اند و چون سر بر آسمان می ساییدند در این اندیشه فرو می رفتند که اقتدارشان چون گنبد دوار انتهایی ندارد و شاید در پیش و پس آن همه ستاره که در شبی تاریک رخ می نمایند آن گوشه کهکشان‌ها خدایی به ستمگری شان لبخند افتخار هم می زند دنیا را چه دیدی شهریاران از فراعنه تا نرون و بی واسطه گان بلافصل بسیار ، همواره چشم به آسمان بیکرانه دوخته بدنبال رفیق راهی بوده اند که در خرد و راهنما خود را جانشین  به حق پنداشته ستایشگران و مداحان و چاپلوسان نیز گفتند حکم آنکه تو فرمایی .
در باره این تصورات خودکامانه که آدمی از  خود دارد هر چه بگوییم و بنویسم قطره ای از دریای بی خردی آدمی نمی کاهد و همواره زبان متملقان ریاکار بلندتر و عقل سلیم از شهریاران هر لحظه زایل تر میگردد و دانایان و دلسوختگان  در چاه عقوبت گرفتار .و دنیا تا بوده همین است و به هیچ صراطی مستقیم نگردد تا آنگاه که فرشته مرگ رسد بی اندکی تردید گویند هر چه پیش آید خوش آید و هر چه کردیم همه از دولت تقدیر بود و معصیتی بر ما نخواهند نبشت که اگر چنین بود سنگ روی سنگ بند نشدی گفتند  که داند؟ گفت خدا داند ، و من خود پاسخگوی خدایم و اندک ندیمان‌ دلسوز راه کشیدند  و رفتند و بارگاه  سلطان ماند و حوضش و مردم همواره نفرین  بکردند سلطان‌جور را!
 
ماهشهر ع-ر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۱ ، ۲۳:۴۹
علی ربیعی(ع-بهار)

کتاب شکستن طلسم وجشت
این چند روزه که تهران هستم دارم کتابی از آریل دورفمن با عنوان شکست طلسم وحشت در خصوص محاکمه شگفت انگیز و پایان ناپذیر یکی از مستبدین و زخم زنندگان به غرور ملت شیلی آگوستو پینوشه را می خوانم که برای نسل من حاوی همه پیام های تلخی ست که دیکتاتورها در هر لباس و به هر زبان در جای جای کره خاکی بر زبان جاری کردند .

آنها سرودشان یاس و سرکوب بود و ملت ایستادگی و مرگ.
زمانیکه کتاب را می خوانید متوجه عمق فاجعه استبدادی می شوید  که یک حاکم برپا می دارد و غرور انسانی ملتی را لکه دار می کند.

 براستی ژنرال آگوستو پینوشه اوگارته که آن همه فاجعه در قرن بیستم در کشور شیلی بوجود آورد چه کسی ست ؟
بطور خلاصه پینوشه از نظامیان نیروی دریایی بود که در یازده سپتامبر ۱۹۷۳ کودتایی بر علیه دولت قانونی و منتخب کشور شیلی سالوادور آلنده انجام داد که منجر به سرنگونی و قتل آلنده و تعدادی از اعضای دولت و خیلی از نویسندگان و روشنفکران کشور  گردید و خاکستر یاس و فراموشی را بر سر ملت خویش پاشید و در مدت هفده سال قدرت بلامنازعه علاوه بر پاک سازی های گسترده و سیاست های سرکوبگرانه ، اما اقتصاد بازار آزاد را در کشور شیلی عملیاتی کرد .

کاری که بر خلاف دولت سوسیالیست آلنده بود که با یک انتخابات مردمسالارانه بر روی کار آمده بود .

کتابی که دورفمن نوشته بطور خلاصه در جستجوی راهی ست که منجر به محاکمه ژنرال پینوشه منجر می گردد و عنوان کتاب یعنی شکستن طلسم وحشت عنوان با مسمایی ست که اشاره به همه پیچیدگی ها در دنبال کردن پینوشه و محاکمه وی دارد هرچند کسی جرئت فکر کردن به محاکمه ژنرال نداشت .

یکی از جنایت های علنی پینوشه تبدیل کردن ورزشگاه ملی پایتخت به یک زندان بود  و حالا اما  نسلی پای در میدان‌ گذاشته بود که  قصدش  مرگ استبداد و ستم استبدادی دیرپا در شیلی بود و البته این قصه سر دراز دارد و در این وجیزه اندک نمی گنجد اما همینکه علیرغم مصونیت سیاسی که برای خودش درست کرده بود سرانجام در سال ۱۹۹۶ دادگاهی در اسپانیا به علت مرگ و ناپدید شدن تعدادی از شهروندان اسپانیا در زمان پینوشه تقاضای استرداد و محاکمه وی را از پلیس لندن درخواست می کنند زیرا در آن مقطع زمانی پینوشه برای درمان بیماری به لندن رفته بود و این سرآغازی می شود برای شکستن طلسم وحشت .

کتاب به شکل مستند گونه ای سیر محاکمه پینوشه را از لندن تا اسپانیا شرح می دهد و بعلاوه  نتیجه مهم دیگر اینکه هیچ دیکتاتوری در هیچ نقطه ای از این عالم سرخوش بر بالین دائمی خاک نخواهد نهاد .
باری از شکست طلسم وحشت تا برف زیبا و غم انگیر امروز تهران به تاریخ یکشنبه ۲۵ دی ماه ۱۴۰۱ راهی نیست و قصه هیچ استبدادی با سرکوب ملتی به آرامش و تن آسایی نمی رسد از پشت پنجره مشرف به خیابان زیر درخت چنار نزاع  گربه و کلاغ را جدی نمی گیرم و سعی می کنم اندکی پفک برای کلاغ و مقداری غذای مخصوص گربه را ببرم و زیر درخت چنار بگذارم تا شریک بی منت تنهایی من گردند  .  
نویسنده در پایان کتاب اشاره می کند  دهه ها شرمسار بودم که شوربختانه مردم شیلی شخصی جنایتکار همچون اگوستو پینوشه را به بشریت تقدیم کرده است .
وچه کسی فکرش را می کرد که  همین کلمه یعنی نام پینوشه  در آخر میراث ما بر این کره خاکی باشد.
دورفمن در آخر می نویسد و حالا بعد از سالها که دیکتاتور سر بر بالین خاک نهاده بی التیام رنج های شهروندان شیلی ، اما دوست دارم به هر کودکی که در این سرزمین به دنیا می‌آید مشتاقانه بگویم  که هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی هرگز نباید آرزو کنند که  یک دیکتاتور چون اگوستینوپینوشه دوآرته باشند که یادش و اعمالش و روزگارش لرزه بر اندام انسانیت می اندازد.....
از دفتر یادداشتها تهران ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۴۳
علی ربیعی(ع-بهار)

 

جهان جای شگفت انگیزی ست!
امروز پنج شنبه ششم بهمن ۱۴۰۱ است و من عجیب از این بهمن سنگین خسته و دلگیرم .خسته تر از همیشه این سالهای فراق که حداقل دوست داشتن و سرمستی رواقی گونه را از من گرفت زیرا به تعبیر بزرگی من همواره این فلسفه را که انسان را از درون قوی می کند دوست دارم زیرا به شما یاد می‌دهد روی چیزهایی که در اختیار شماست تمرکز کنید و توجهی به سایر موارد نداشته باشید زیرا ما روی بسیاری از چیزها که در بیرون ما هستند کنترلی نداریم و باید برای هر سرنوشتی آماده باشیم، هر چند آماده شدن برای هر سرنوشتی یکی از مهمترین دست آوردهای فلسفه رواقی ست اما زمانیکه به حجم درک درد و رنج های مدام آدمی می رسیم به نوعی بی پاسخ می مانیم و و بهتر آنست به خوش باشی خیام و پوچی کامو و بیدرکجایی نیچه پناه ببریم در آخر اضافه کنم برای کسانی که توانایی لذت بردن از زندگی  را از دست نداده اند جهان جای شگفت انگیزی ست .
ماهشهر ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۱ ، ۱۸:۰۴
علی ربیعی(ع-بهار)

رویای آزادی

خیلی از رویا ها
مثل قطارها و فصل ها
مثل آدمها و نسل ها
میایند و می روند
اما بعضی  رویاها را
دوست نداری مثل قطارها و فصل  ها
مثل آدمها و نسل ها
بیایند و بروند

رویای آزادی!
تهران ع-ر

جهان جای شگفت انگیزی ست!
امروز پنج شنبه ششم بهمن ۱۴۰۱ است و من عجیب از این بهمن سنگین خسته و دلگیرم .خسته تر از همیشه این سالهای فراق که حداقل دوست داشتن و سرمستی رواقی گونه را از من گرفت زیرا به تعبیر بزرگی من همواره این فلسفه را که انسان را از درون قوی می کند دوست دارم زیرا به شما یاد می‌دهد روی چیزهایی که در اختیار شماست تمرکز کنید و توجهی به سایر موارد نداشته باشید زیرا ما روی بسیاری از چیزها که در بیرون ما هستند کنترلی نداریم و باید برای هر سرنوشتی آماده باشیم، هر چند آماده شدن برای هر سرنوشتی یکی از مهمترین دست آوردهای فلسفه رواقی ست اما زمانیکه به حجم درک درد و رنج های مدام آدمی می رسیم به نوعی بی پاسخ می مانیم و و بهتر آنست به خوش باشی خیام و پوچی کامو و بیدرکجایی نیچه پناه ببریم در آخر اضافه کنم برای کسانی که توانایی لذت بردن از زندگی  را از دست نداده اند جهان جای شگفت انگیزی ست .
ماهشهر ع-بهار

ایمان آرامبخش کانتی!
کانت می گوید در جهان هستی مقادیر بسیار عظیمی انرژی جابجا یا آزاد می شود که در خیال نمی گنجد ، میلیون‌ها کهکشان با زیر مجموعه بی شماری از سیاره ها و خورشیدها در فضای بی انتهای آسمانی که بالای سر ماست در حرکت هستند، گاهی به هم می خورند و گاهی از هم دور می شوند و یا مثل آتشفشانی منفجر می شوند ،اینها حرارت می دهند ،سرد می گردند دور محور خود می چرخند ....به تعبیر انیشتین به زبان امروزی همه این انرژی دیداری(فنومنی) در اندازه ای چنان عظیم جابجا می شوند که برای ما غیر قابل تصور است و همه این دگرگونی ها به هیچ وجه ارتباطی با ذهن یا خرد آدمی ندارند .اینها پدیده هایی کاملا لجام گسیخته ،کور،بدون تشخص یا شعور و بنابراین فاقد هدف و مقصد یا غایت با نیرویی مطلقا نا روشن هستند ..این نیرو تجلی هر آنچه ناپیدا (نومن)به شمار می رود در دنیای پیداها (فنومن) کانت را به این نتیجه رساند که ذهن آدمی گنجایش درک  این دگرگونی را بر اساس یافته های علمی ندارد وی در نهایت راه رسیدن به معرفت را ورای پدیده های پیدا و ناپیدا با تکیه بر ایمان قلبی و اراده ای ورای ذهنیات انسانی می‌دانست .  ایمان آرامبخشی که قصد نابودی و ویرانی هیچکس و هیچ جایی را ندارد ...
از دفتر یادداشت ها ماهشهر ع-ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۲۸
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده دشنام

ای دشنام های ناگزیر
پس شما کی به آخر می رسید '؟!
 
بر روی این همه دیوار
که خیابان‌ها
  و کوچه ها را

قلب ها و فکرها را
از هم جدا کرده اید
تهران ع-بهار

 

ادبیات شکست
یکشنبه ۲۵ دی ماه از بامدادی مدام برف می بارد و چهره گرفته و غمگین تهران  در غبار  عزای این روزگار سخت جان و نامهربان ، اندکی لباس سپید عروسی بر تن کرده و من مجال یافتم در هوای سرد و برفی در سکون و سکوت کوچه پسکوچه ها تا  پارک لاله قدم بزنم و سلامی کنم به گربه های کز کرده لای گل بوته ها و زیر مجسمه های برف آذین  و کلاغ های سینه سپر کرده در پیاده روها  اما گرسنه و دل از دست داده و بعد یادی کردم از یار و دیار و دلم که عجیب هوای تو کرده ، شده برای لحظه ای این همه صبوری و سکون  طبیعت را که در برف جاری ست به فراموشی بسپارم هر چند دلگیرم از اینکه بجایی رسیده ایم که شادی بلد نیستیم و لبخند را از یاد برده ایم.
به آسمان نگاه می کنم در انبوه گله سپید ابرها آفتاب نیمروز به شرمندگی سرک می کشد و بعد میرود تا این برف ببارد و ببارد و در خیابان و پیاده رو بر شاخه های لخت درختان هیچ چیز مگر لایه ای ضخیم از سپیدی برف بر جای نماند و همه می دانند که روزهای سختی بر میهن و مردم می گذرد و اگر کسی هم به فکر کسی باشد اما مجال مهربانی نیست مثل همین زمستان سخت و فرومایه  که آه سینه سوزی ست که از کوره راه سرخوردگی و شکست  به  بیرون کژتابه ای از کمرهای خمیده ره می گشاید گوئیا در باغ بی برگی همان  اوضاع و همان تکرار پیرار و پیرار سال ها و تاریخ نحس استبداد و قصه تلخ نومیدی و یاد آوری شعر زمستان اخوان ثالث که نفس کز سینه می‌آید برون ابری شود سنگین که یاد آور ادبیات شکست است  و بقیه ماجراها...

تهران ع-بهار

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۰۱ ، ۲۱:۳۱
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده رنگین کمان

به خورشید  مایوس
از طلوع هر روزه
گفتم قرار ما این نبود
اما اگر خداوندِ بعد از باران  را دیدی
بگو  رنگین کمانت کو؟!
تهران  ع-بهار

باد کاشتن و توفان درو کردن

روشنایی که به تاریکی شب گردانند
شمع در پرده و پروانه سرگردانند
کسانی می گویند که سهم هر کس از زندگی به اندازه لیاقت او است من اما هیچگاه سهم هر کس در زندگی را به اندازه لیاقت او ندیدم.
و مثال ساده اینکه اگر سهم هر کس از زندگی  به میزان  لیاقت او بود قطعا هیچ شاهزاده ای شاه نمی شد و در پی آن ملتی  اسیر بی لیاقتی  فرزندان و نوه ها و نتیجه ها نمی گردید، اتفاقی که در کشور ما به تعداد خاندان شاهی از هخامنشیان تا پهلوی تکرار شده است و همواره سرسلسله ها با شمشیر و استعداد ذاتی و شجاعت آمده اند و بعد از چند صباحی که می خواستند بروند کیسه های زر و سیم و حرم سراها را برای جانشینان خود به یادگار می گذاشتند و بعد آن می رفت بر ملت که نباید برود و این قصه دردناک تاریخ چند هزار ساله ما که به تناوب عرصه آزمون و خطای بیهوده بوده است زیرا نه از آزمون ها بسلامتی رد شده اند و نه خطا را جدی گرفته اند و همیشه می گفتند سفره ای پهن است بی  اجر و مواجب خدا را شکر بخوریم و بیاشامیم و اصراف کنیم و چیزی برای یادگاری هم از خود به جای نگذاریم شده یه ملخ صحرایی یا موش جنگلی .
میگن ناصرالدین شاه قاجار شکارچی ماهری بود و نسل شیر و ببر مازندران را از ریشه کند وی با هر بار کشتن یه ببر می گقت وظیفه ما اشرف مخلوقات نابود کردن حیوانات درنده است گفتم یکی نبود به شاه قاجار بگوید تو اشرف که هیچ پری بلنده مخلوقات هم نیستی هیچی دیگه بر سر  ملت بیچاره و استبداد زده  آن رفت که بر میرزا تقی خان
امیر کبیر در حمام فین کاشان رفت.
در این چهارشنبه ۲۵ آبانماه ۱۴۰۱ گاهی برای حوادثی که اطرافت رخ می‌دهد می شود یه تعریف سر راست نوشت بدین مضمون که شاید دلیل ابتدایی آن خیلی ساده باشد یعنی همه چیز در جای نادرستی قرار گرفته است یا به تعبیری هیج چیز در جای درستش نیست و برای اینکه از گمشدگی و بی در کجایی بدر آیی کسی یا کسانی پا در میانی کنند که در پازل این حوادث که هزینه های سرسام آور تحمیل می کنند کسی سراغی از گمشدگان لب دریا نمی گیرد و به این تصور که خوب این نیز بگذرد و زمان همه چیز را حل می کند پس راه حل را نیز بعهده زمان بگذار با باری به هر جهت معروف از لبه پرتگاه تا ته  دره را سرزنش می کنند که چرا جلوی حرکت ما سبز شدی مگر ما چه کم گذاشتیم. البته من بشخصه همه این ماجراهای تلخ را از دولت سر ننوشتن می گذارم و هی به خودم تلنگر می زنم برادر ننویس بگذار وقتی دنیا را آب  برد تو را هم مثل خیلی ها خواب ببرد هر چند من کلا هم بد خوابم و هم کمبود خواب دارم و با این همه مصائب که از سر گذارنده ام و می گذرانم چون همیشه روزگار فکر می کنم باید زیادی زنده باشم و از آنجا که در دنیا بر خلاف اینکه می گویند پشت هر خیر و شر ی مصلحتی خوابیده است با ضرس قاطع می گویم هیچم اینطور نیست و همه حوادث ریز و درشت ناشی از یه تصادف بی ریخت و بی جهتی ست که گردش کائنات با خود حمل می کنند و آدمی جورش را می کشد و این قصه بی معرفتی و کَل کَل بشر با خودش و اطراف سر دراز دارد....قصد دارم دومین کتاب نویسنده اتریشی یوزف روت را که افسانه میگسار قدیس است و در مایه های عصیان و سرگشتگی آندریاس بیچاره است بخوانم و با قهرمان قصه آنسلم قدیس که کلی مزد سادگی یا بدبختی و بیچاره گی خود را پرداخت می کند همداستان شوم .هر چند دلم می خواست دو سه بندی مثلا شعری بنویسم با مضامینی که دوست دارم صلح و آزادی و دوست داشتن و بوسه ای بر لبانی که عاشقشان هستم
اما به تعبیر مرحوم قیصر امین پور  نمی شود که نمی شود که نمی شود پس می گذارم قلم هر جا که خاطر خواه اوست مرا با خود ببرد و اینقدر هم رطب و یابس نبافم زیرا چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است ،ظاهرا بهتر آنست فرصت بدهم به هاون که آبها را بکوبد تصور کن با یه هاون کوچک بخواهی همه آب‌های روی زمین را بکوبی یا بسان پرنده ای کوچک بر کوهی از سنگ خارا نوک بزنی به این نیت که کوه خورده شود خلاصه توی بد مخمصه ای گیر کرده ام و از هر سو که می نگرم آیه یاس است که به پیشوازم می‌آید هر چند یاد فرمایش دوست پزشکی همواره ذهنم را به خود سخت مشغول داشته است که ما ملت زنده ای هستیم که به پای آزادی و استقلال جان‌ها داده ایم و ققنوس وار بارها و بارها از آتش خاکستر خود برخاسته ایم اما افسوس و صد افسوس بر کسانی که قدرشناس این همه شهامت و دلدادگی نبوده اند و برای بقای خود به تعاریف من در آوردی بسیاری دست زدند که مشخص ترین آن همان خودی و غیر خودی کردن مردم بود و بدنبال آن تحقیر غیر خودی ها هر چند باور دارم که  نتیجه امتداد تحقیر های  اجتماعی می‌شود  همین که زمانی که باد می کارید طوفان درو می کنید.              ماهشهر ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۱ ، ۱۴:۲۶
علی ربیعی(ع-بهار)

سروده بی واهمه

مثل یک لیمو خشکیدن
مثل یک شمع آب شدن
مثل یک درخت سیب فروافتادن
در شان ما نیست
ما نه لیموییم ، نه شمع ، نه درخت سیب
ما مردمیم!
بگذارید مثل این همه آدمِ روی زمین
بی واهمه از فردا
زندگی کنیم
ماهشهر ع-بهار

 

از دیوار دلتنگی تا میدان آزادی
  چه خوب و چه بد سالهایی که هیچ کدام مثل هم نبودند  از انقلاب در بهمن  ۵۷ تا جنگ و بمباران شبانه تهران و اندک زمانی بودن در جمع دوستان خوابگاه دانشگاه صنعتی شریف در آن سالهای سخت و دلهره آور تا رسیدن به دیماه امسال و باز هم روز از نو روزی از نو و چهره مردمانی که در یک انتظار مبهم اما شیرین بسر می‌برند و رویای آزادی و یک زندگی با فراغ بال را دارند و چقدر مهربانند بجز اندکی که نخواستند مثل بقیه مردم این سرزمین باشند و به تقسیم نابجای آدمها پرداختند از خودی و غیر خودی تا هزاران اسم و رسم نچسب که هیچ گاه نه به من آمد که گفتند نخند و نه به هیچ کس دیگر ...
گویی  برای ناطو یا ناتو و نفوذی یا نفوضی و خیلی واژه های تشر آمیز و بد عنق شمشیر را از رو بسته بودند اما من همواره در همه این سالهای سرد و سخت و دور و دراز دوست داشتم که مردم خودشان باشند، بخندد و برقصند و شادی کنند و از دیوار بلند دلتنگی به میدان مفرح آزادی و رهایی بالا بروند.
تهران ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۱ ، ۲۲:۳۲
علی ربیعی(ع-بهار)