حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

 

از گرمابه تا گلستان
امروز جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ داشتم به این مطلب فکر می کردم آدمی در هر شرایطی دنبال این است که قله ای را فتح کند شده این قله چاهی باشد که در آن فرو می‌روی گفتم از فضای تکراری اطرافم اندکی فاصله بگیرم غروبی اطراف میدان آزادی یا همان اصل بی بازگشت  شهیاد بودم.  میدانی که حالا اندکی از عمر من هم کوچکتر است و پیرامونش کلی رویدادهای خوب ،بد،زشت تاریخی رقم خورده است با گرد پیری بر سر و رویش و اندکی لبخند تلخ بر لبانش ...آن روزها در اواخر دهه پنجاه فضا کوچکتر و مهربان‌تر بود و جنب میدان آزادی سمت راست از خیابان انقلاب کنونی  خوابگاه دانشگاه صنعتی  شریف بود و من نیز از قضای روزگار چند صباحی آنجا بودم که حکایت ها رفت بر نسل ما و انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹.
و آنچه اما تکراری ست چمنی ست که بناچار باید سبز بماند در فراسوی این همه آمد و شدها ... و آدمای بی خیالی که دور و حوالی میدان گذران زندگی را گاهی با سیگار و دود و گاهی با شربت تلخ توجیه می نمودند و من نیز همواره همه اینها را از دور تماشا می کردم بی آنکه رنگ تعلق بپذیرم . چقدر شیرینی زندگی را در نظافت همه چیز از گرمابه تا گلستان دوست داشتم  و البته هنوز هم بر همین باورم فقط گاهی که به دست تقدیر و سرنوشت فکر می کنم گریه امانم را می بُرد..  تهران علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۰۳ ، ۱۱:۰۹
علی ربیعی(ع-بهار)

در فهم سلیطه
گاهی باید کاری کرد و سر به سر زمین و زمان گذاشت و ذهنت را برای اینکه از این همه مسیرهای دشوار بگذری آماده نگه داشت  تا در اسارت بخش رنج امیز زندگی در نیایی هر چند همه حوادث به مویی بند است از شروع دویدن به قصد شادابی تا افتادن در حاشیه سبز بلوار و آمبولانس که برسد دنیای تو نیز به پایان رسیده است به همین سادگی.
و حکایت من همچنان باقی ست خوب بعد از سالها کلنجار رفتن با خویشتن به این نتیجه می رسم که هیچ اتفاق خوش آیندی قرار نبوده رقم بخورد و تازه بعد از عمری کشاکش به  نادانی ابتدایی رسیده ام.
امروز بعد از چند روزی میهمان داری اهل و عیال فرصت شد که بیایم و در بلوار پشت دیوار سپاه اندکی با خود خلوت کنم هر چند مثل همیشه در این شب عیدی بلوار بسامد خود را دارد از عبور و مرور خودروها تا گپ و گفت پیاده راه‌ها که هیچ کدام را تمامی نیست و من نیز از نگاه به بالا و آسمان و شب تیره به زمین فرود میایم و رقص شنگرفی شبنم های بعد از باران را بر گلها می نگرم و از کلمه و کلام سلیطه که این روزها ورد زبان‌هاست تعبیری قشنگ می سازم که هر چیز بجای خویش نیکوست و شاید تعبیرات و تعریفات که در جان کلام زاده می شوند سخت‌ترین معمای شناخت آدمی از نقره داغ شدن فردی و اجتماعی ست و کلمات فقط بار معنای زمانه هستند و گناهی ندارند زیرا آنان که فهم زبانشناسانه و علمی از زبان دارند اعتقادشان بر این است که کلمات نه برای دشنام و جنگیدن که ابتدا برای تفهیم و تفاهم آدمی زاده شدند و اگر از رب النوع و تقدس به کراهت و حرامی افتادند تقصیر و کوتاهی آدمی راست به تعبیر بیهقی.
و لذا گاهی فلان فلان شده ها از صفت سلیطه  که ریشه در سلطه و سلطان دارد و هیچ ربطی به جنسیت ندارد  تا دریده و دگوری و از این حرفها چیزی بدی نیست بخصوص زمانی که حالت دفاعی به خود می گیرند و لغوترین افعال و کلمات خود را به کنج عزلت و شرم و بی‌گناهی  برای صبر و سکوت می جویند . بعلاوه در زبان‌شناسی باز مبحثی داریم از زاد و ولد کلمات مثل همه جمادات و نباتات که کلمات نیز تحت شرایطی بدنیا میایند و پر و بال می‌گیرند و در طی طریق ایام آرام آرام به گوشه انزوا می روند و می میرند یعنی که کلمات گناهی دارند و باز پناه میبرم به حافظ و عالم خاکی و بی سرانجامی آدمیت و از نو ساختن آدمی دیگر که بعید است چرخ بازیگر یعنی  دور گردن همچون گذشته به آخر و عاقبتی که نیت خیر بدنبال داشته باشد برسد.

ماهشهر علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۰۳ ، ۱۲:۵۶
علی ربیعی(ع-بهار)