حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

خیابان وصال

جمعه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، ۱۱:۱۴ ب.ظ

سروده خیابان وصال
اتفاقی
سر خیابان وصال
صدایم زد هی پسر کجایی؟ گفتم اشتباه نمی کنی
گفت نه مطمئنم
بلند بلند خندیدیم
گفتم جلای وطن کرده بودی
گفت برگشتم
خاطرات نگذاشتند بمانم
گفتم آره  خاطرات لعنتی نمی گذارند
برگها و باد ها
سرودها و یادها
و تو همواره پشت سرم می دویدی
گفت راستی آسمان و پرواز و آزادی یادت هست
پنجاه و هفت و  یله در اوهام
گفتم ول کن ،همه را گم کردیم
پرواز و آزادی هم در قفسند
گفت اما بعد از عمری

دیدار در خیابان وصال عجیب نیست؟
گفتم چرا!
تهران ع-ر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۱۲/۱۹
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی