حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

شهریور

دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ۰۱:۲۸ ب.ظ

سروده شهریور

شهریور که می رسد از راه
دلم می خواهد مثل درخت تاک
انگورها را
به میمنت و سرخوشی شرابی کنم
و بعد لبخند تلخی بزنم
به دنیا و دارش
یکم شهریور ۱۴۰۲ ماهشهر ع-ر

قلب بزرگ مادر
یقین دارم در بهترین شرایط دنیای لغو و بیهوده ای ست و هیچ دلیلی برای فهم آدمی بیشتر از اینکه هست متصور نیستم. اما خوب باید با همین چیزهای ساده ی دور و برم  زندگی کنم تا بمیرم. ستاره گفت انگار مرا فراموشی کردی گفتم نه هرگز همواره تو در پهنای این آسمان اولین چشم اندازی هستی که به او می نگرم هر چند از دیدنت سیر نمی شوم و خودت خوب میدانی چقدر گرسنه ام ،گرسنه دیدارت و خاطرات اندکی که بی هیچ بهانه ای  در آغوشم فرو می‌رفتی.
میدانی زمانی که آدمی در ظرف ذهنی خویش غرق می شود همه چیز امکان پذیر است از نقب زدن در سیاهچاله ها تا به آغوش کشیدن  ستاره ای زیبا در شبی شفاف .
شروع نوشتن از هر چیزی سخت است اما در ادامه مثل سربازی هستم که شیپور پایان جنگ را شنیده و دارد به یه مرخصی بی دغدغه می رود تا کسانی را که عاشقشان هست ببیند از معشوقه سالهای دور  تا  مادری که وقتی شنید باید در خط مقدم جبهه باشی چهره اش رنگ به رنگ شد و فشار خونش بالا رفت و به ناچار قلبش بزرگ شد و بزرگ شد تا همه سینه اش را گرفت و بعد رو کرد به من و گفت مادر دکتر گفت قلبت خیلی بزرگ شده گفتم درست گفته مادر! تو همیشه قلب بزرگی داشتی ..آره هر چه بنویسم تمامی ندارد و هر روز زندگی با همه زیر و بمش قصه ای متفاوت است
ماهشهر ع-ر

سیاه مشق شهریور
یادش بخیر چقدر لذت بخش بود غروب شهریوری و دیدن روستاهای قهوه ای و مردان و زنان پر کار که از مزرعه به خانه برمی‌ گشتند .
دخترکان با شرمی آمیخته در آرزوهای دور زیر  لچک های رنگی ترانه های شادمانی یک فصل پر کار را آوازه خوانی می کردند.
آه شهریور شهریور بخشنده و راضی به رضای حق مرا میهمان شادی و رقص برگهای درختان کن و اجازه بده ساعتی کنار جاده بایستم و دره میوه های خوش رنگ و افتاده ات را تماشا کنم .
راستی یادم رفت بگویم برای شهریور و ادامه اش پاییز خیلی شعر نوشته ام یکی از دوستان تماس گرفت راستی تخلص شعری شما چیست یه زمانی ع-بهار بودید و گاهی می شدید بهار و حالا هم که ع-ر خوب بالاخره بفرمایید زیر شعر یا نثری که می نویسید چه اسمی بگذاریم  برای نشر ،گفتم چه فرقی می کند،
بگذارید دل تنگ و چشم نمدار یا هر چه که دلتان خواست جوان هم نیستم که شوق و ذوق معروفیت آزارم دهد هر چند از کودکی تا بی درکجایی حالا سیاه مشق می کنم دفتر هایم را بخصوص وقتی که شهریور می رسد از راه و بوی پاییز مستم می کند بیاد می‌آورم شهریور سرخوشانه اهل ایل را، باغ های مشبک انگور های رسیده را که نرسیده به خیک های بزرگ بوی شراب می‌دهند و تا دورها و کوچ مرغابیها را که  میایند دنبال می کنم .
میدانی من همواره نوای داغدار زندگی بوده ام و  تا که هستم براین مدار میروم و چون نیستی می‌رسد از راه ، میخانه ای نخواهد بود که مرا به پیاله های شرابش بخواند. ستاره از غرب آسمان نگاهی به من کرد و گفت پس این همه داری  می نویسی و دفتر را سیاه مشق رویا های پراکنده ات می کنی .
اما بگو پس من کجای قصه ات هستم گفتم تو از نوک پا تا فرق سر که هیچی تو در خون من جاری هستی و تا پنهانترین نقطه قلبم می رسی
ماهشهر ع-ر

گاوان و خران بار بر دار
آخر امرداد هر جای کره خاکی که باشی بوی پاییز اندکی مشامت را آشفته می کند جنوب و شمال سرزمین هم ندارد میوه های تابستانی آخرین شیره درختان را می کشند و عطسه های کوتاه و بلند پیاده گران خبر از تغییر فصل می‌دهند بی آنکه کسی از آدمی در هر نقطه ای که باشد توانایی درک و همدلی آگاهانه داشته باشد .با این حساب ، من تصور می کنم که همان گاوان و خران بار بردار به زآدمیان مردم آزار...مثل همه این سالها و روزهای دلتنگی برای اندکی ارتباط با چهار تا پرنده و چرنده در این غروبی خودم را به بلوار پشت دیوار سپاه می سپارم و به کودکان کناریم التماس می کنم شاخه درختان را نشکنند پا روی قورباغه های عبوری نگذارند و سنگ را به شبکوره های گرسنه در این دم غروبی پرتاب نکنند ...گفتند پس چکار کنیم گفتم هیچی شما بروید بازی خودتان را انجام دهید و از من هم چند شیرینی هدیه بگیرید.
ماهشهر ع-ر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۶/۲۷
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی