حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

هر که ساز خودش را می زند

چهارشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۲، ۰۱:۲۴ ب.ظ

 

 

کی بود کی بود من نبودم !

غروب یکشنبه ۲۱ آبانماه از پاییز ۱۴۰۲ روی نیمکت بلوار پشت دیوار سپاه در هوایی که همه چیزش گرگ و میش است یعنی مثل  خشونت و ترسی که دنیا را فرا گرفته   نشسته ام .
دشت و دمن  همچنان لخت و عور ، و از باد و باران پاییزی خبری نیست و روزگار بسان دل مستبدین عالم از سنگ است و فقط عادت کرده جلوه گری کند و بیشتر به چشم بیاید شده چشم زمین و زمان کور شود ، چقدر باید چشم به آسمان دوخت شاید ابری بروید و اشکی بریزد .
تازه طبیعت شکننده ما نیز مانند  رفتار مستبدانه و جاه‌طلبانه سیاستمدانش چنان محیط ترسناکی در دنیای کنونی  به وجود آورده که هیچ چشم‌انداز  روشنی نیست و آینده  هر لحظه تاریک‌تر  می شود .بعلاوه  سایه‌ای از ترس  اطرافمان  را احاطه کرده است ، به گونه‌ای که تصور و تصویر  این کابوس هرگز در طول زندگی بشر مثل شرایط فعلی نبوده است.
شاید همین نفرت از مهربانی و شوق زیستن در کنار پیام های ناامید کننده  از شرق و غرب  دست بدست هم داده است که روزنه های شادی و لبخند هر لحظه بسته تر  شوند با این حال چقدر فضای اجتماعی به نقد استبداد و قدرت و  بسط آزادی نیاز دارد و بیزار است از این همه کی بود کی بود من نبودم.        
ماهشهر علی

هر کسی ساز خودش را می زند
امروز دوشنبه ۲۲ آبانماه ۱۴۰۲ سر صبحی برخواستم تا زندگی را از سر گیرم و فکر نکنم باید برای تعلیقی که مثل سایه دنبالم می کند تصمیم شاقی بگیرم  تعلیق خودش می‌آید نگران نباش مثل این همه آدم که با آن همه تعلق خاطر از عشق و شور تا نفرت و دشمنی ، خوردند و خوابیدند و آمدند و رفتند و با استمرار بالا و پایین ها به هیچ کجای زمین و زمان بر نخورد. گفت نشنیدی که شاعری می گه:
هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زآن چه حاصل ، جز  دروغ و جز دروغ ؟
زین چه حاصل جز فریب و جز فریب ؟
گفتم نه چنین چیزی نیست شاعر دیگری میفرماید...
هر کسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
گفت  آره در عالم ماده و معنا  زیاد جدی نگیر هر کسی ساز خودش را می زند ما هم ساز خودمان را بزنیم ...   
ماهشهر علی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۹/۰۱
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی