حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

مثل باب دیلن

سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ۰۵:۱۹ ب.ظ

 

مثل باب دیلن
امروز دوشنبه ۱۳ آذرماه ۱۴۰۲ با عنایت به درد شدید زانوهایم، به جبر و اجبار  به مطب دکتر باستان متخصص استخوان و مفاصل مراجعه کردم هر چند هیچ دلیلی نمی بینم که ادامه بدهم حتی احساس می کنم تک تک سلولهایم مزاحمند و فکر می کنم بیش از همدلی به یک موعظه مونولوگ با خودم احتیاج دارم.
با هر چه در دسترس دارم از کفش های رنگ و رو رفته که شرمنده واکس های عالم شده اند تا شلوار لی مشکی و پیراهن مشکی و کاپشن مشکی و در همه حال دست خالی و بیهوده به اطراف نگاه می کنم شاید اگر شیطان اجازه داد اندکی با خدای محترم گفتگو کنم و نسبت به خیلی مسائل پیش پا افتاده یا جلوی پا افتاده به گفتگو بنشینم و تا آنجا که فرصت هست جلو بروم و متعرض دنیایی باشم که بشدت ظالمانه است از فردی تا اجتماعی مثلا از کاری که هیتلر با یهودیان و ساخت هلوکاست کرد  و بعد جهت جبران اسرائیل با فلسطینی ها آن کرده که گرگ بیابان با بره ها نکرد ، و این آخری دارد آب در کانالهای زیر زمینی غزه  می ریزند زیرا که گنه کرد در بلخ آهنگری،به شوشتر زدند گردن مسگری .... و هر کسی البته به سمت و سوی  خود می کشد طناب سیه کاری را و دنیا تا بخواهی  پر از این لوس بازی ها و بی مزه گری ها ست که عاقبت به قتل عام بنات و نبات و انسانها منجر می گردد .نباید مسئله را زیاد پیچیده کرد یک معادله بسیار ساده ای ست که یک طرف آن حفظ قدرت و اقتدار حکمرانی ها ست و سمت دیگرش زندان و قتل عام معترضان به ملی و بین المللی آن کاری ندارم تازه نمی شود کار داشت زیرا تو در هر سمت قصه که باشی کار خودت را باید به نحو شایسته انجام بدهی  و در تصورت این استدلال شکل بگیرد که در سمت درست تاریخ ایستاده ای به تعبیری همه در بلبشوی ماجرا خود را سمت درست تاریخ می بینند حتی من که اکنون با این پاهای علیل  در مطب دکتر نشسته ام و منتظرم که منشی بعد از پارتی بازی به کمال نوبتی هم به من بدهد که بروم و عکس های رادیولوژی پاهایم را نشان بدهم کاش می توانستم بی هیچ شرم و خجالتی مثل باب دیلن ترانه سرای امریکایی از هر چه دم دستم  رسید بنویسم
  و رد شم .....دیر وقت بود که به بلوار پشت دیوار سپاه رسیدم ،سرم را به سمت آسمان چرخاندم دیدم ستاره قطبی بلند بلند فریاد می‌زند تو باید به یکی خدمت کنی می خواهد شیطان باشد یا خدا ، شاه یا گدا ، نمی خواهد زیاد فکر کنی مثل آدم و عالم خدمت خودت را بکن به هر کس که دلت خواست ،گفتم این دلت خواست را خوب آمدی....        ماهشهر علی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۹/۱۴
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی