سروده حس مشترک
چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۰ ب.ظ
نوروزکه می رسد از راه
چون حس مشترکی ست.
پاشویه خستگی
پیرمرد قفقازی را جمع می کنم
تا بسلامتی برخیزد
دستان فرسوده پیرزن تاجیک را
بر بنفشه زارهای حوالی جیحون می کشم
تا جوان شود!
عرق جبین دهقان ترمزی را
با حوله ترمه دوز
اصفهان پاک می کنم
بوی ترنج و نارنج روستاهای فارس را
با شامه و خاطره
ایرانیان همه جهان
قسمت می کنم
از اربیل تا یزد
ازتیسفون تا آیغور
اسفند خانه تکانی می کنم
خانه ها و پنجره ها را
اندیشه ها و دلهارا
واسپند محشر آذربایجان
آتش گاهی ست
که تا قدمگاه رستم
در زابلستان قد کشیده است
"سبز کشمیرمن"
"زلفای تو زنجیر من"
ترانه صبحگاهی انبوه گنجشکان
بر بلندای افراها و سپیدارهای نیشابور و خجند
مژده بخش بهار و باران است
سیاوش رعنا و دلیر!
چون گل سرخی آز آتش عبور می کند
با سور چهاشنبه سوری
که بیرق میران نوروزی ست
و قمریا ن سرگشته
با سارها و پروانه ها
بوی بیدبن ها را
به هر کجای سرزمین خاطره می برند
عبور می کنم از مزار شریف
تا مزامیر گلرنگ بلبلان دره پنجشیر
قناریهای محبوس کلات نادر
می رسم به اندوه هرات و بامیان
و گریه های بلند هندو کش
از شور چشمه سارها و جویبارانش
تا داغ هزاران لاله پرپر
-غم های فراوانش
شرق و غرب این فلات
چون دل من بزرگ و خونین است
به یاد می آورم دوشنبه های غریب را
بر کوهپایه های دوشنبه ای که نبودی
گفتی به یاد آر
نجوای عاشقانِ سمرقند و بخارا را
"اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا" حافط
اسفند 1379ماهشهر علی ربیعی( علی بهار)
۹۲/۰۴/۱۲