خیال 57
خورشید فردا
برای آرامش دل و جان
مجالی به تنهایی بدهیم
به ذهن درگیر زندگی
به آرامش دروغ
چشم های ریا و تاریکی
خوف نجاست ونفرین
هیچ فاتحی جنگ را
یکسره نبرده است
به قول اوباما
به هر حال خورشید
فردا هم طلوع می کند
ماهشهر 19 آبان ماه 95 ع-بهار
آن بالا گلهای سرخ ریز چون قطرات خون رگهای جنگل جادویی در حرکتاند... گلهای ریز سرخ گل خون است و گلهای ریز سفید گل برف... روباهی چون برق میگذرد و لرزه بر تن برگها میاندازد، اما سکوت قانون حاکم است بر قلمرو پادشاهی جنگل.... از آن چشمانداز، سکوت، گلولای بیرون آمدهام تا آوازخوان، دنیا را بگردم.....از خاطرات پابلو نرودا
خیال 57
پیاده روی داغ تابستان را طی کردم
امروز اول شهریور هر سال است
دل مجنونم
مثل شرم برگها
سراسیمه باد خزان شده است
شهریور پرملال مشهد
خیابان پریشان دانشگاه
نگرانی تو
که تا مرز جنون به پایم افتادی
راست می گفتی
کنار بکش از این هیاهو
چه بگویم؟!
که شرح دلگیری ست
آسمان آبی محض
باغ تماشای چشمانت
خیال 57 بی برگی!
شهریور1372 تهران ع-بهار