شهاب سوخته
سروده شهاب سوخته
کتاب را زمین گذاشتم
گفتم من که سرنوشت
همه قهرمانان را از حفظم
چه اصراری تا آخر بخوانم
بگذار زیستن را یه جا تمامش کنم
براستی که حوصله ام سر رفته
مثل سیلابی که همه چیز را با خود برد
یا شعاع شهابی در آسمان
که تا انتها سوخت
گریزی نیست من با کمال افتخار تسلیمم
نه مریدی دارم و نه مرادی
نه قلب بزرگی نه سینه رادی
ماهشهر ع-بهار
سگی در چمن!
امروز ۸ خرداد ۱۴۰۰ در پارکی قدم می زدم هوا بشدت گرم بود و من هم مثل این روزهای زندگی احساس خوبی نداشتم اما فکر نمی کردم از گرمی هوا هم باشد.
باغبان داشت به چمن ها آب می داد توی یه گودی اندکی آب جمع شده بود دیدم سگی بسرعت خود را به همان گودی روی چمن کشاند و مثل اردکی ولو شد توی آب.
معلوم بود که شدت گرمای خرداد ماهشهر چه بلایی سر زبون بسته آورده که در شلوغی پارک و پیاده روی جماعت خود را به همان اندک آب روی چمن زده است.
ایستادم و به چشمان ملتمسش نگاه کردم انگار که سالها مرا می شناخت رفتم و از مغازه ساندویچی که همان نزدیکی بود یه ورق همبرگر هم آوردم و جلوی سگ گلباقلی که می دانستم گرسنه است گذاشتم و سپس با خود زمزمه کردم حالا که به آب خنک زدی خوب است که در این غروبی غذایی هم نوش جان کنی و دلت را از عذاب برهانی تا لذت روزانه ات تکمیل شود!
ماهشهر ع-بهار