شهاب سوخته
سروده شهاب سوخته
کتاب را زمین گذاشتم
گفتم من که سرنوشت همه قهرمانان را از حفظم
چه اصراری تا آخر بخوانم
بگذار زیستن را یجا تمامش کنم
براستی که حوصله ام سر رفته
مثل سیلابی که همه چیز را با خود برد
یا شعاع شهابی در آسمان که تا انتها سوخت
گریزی نیست
من با کمال افتخار تسلیمم
نه مریدی دارم و نه مرادی
نه قلب بزرگی نه سینه رادی
راستی فرزندم هنوز هم
این بوی پیراهن توست
که چشمان پدر را روشن می کند
ماهشهر ع-ر
فهم آزادی
اطرافم کتابهای بسیاری است از شعر و رمان تا آثار فلسفی ، گویی عجله دارم نرسم که همه را بخوانم. هر آن از این شاخه به آن شاخه می پرم مثلا در حال حاضر که رمان قمار باز از داستایوفسکی را می خوانم چند تایی کتاب شعر هم در کنارش هستند و از آن طرف کتابی را تورق می کنم که در همان ابتدا یک فیلسوف معروف سیاسی بنام برایان مگی این پرسش را مطرح می کند که آزادی چیست آیا منظور فقط معنای لغوی آن است یا نه پرسشی بسیار فراتر از معنای لغوی ست و منظور درک عمیق تری از فهم آزادی در عمل ست .
و تاثیر آن به عنوان یک قید بر اندیشه و زندگی روزمره ما است و بود و نبود آزادی چه تاثیری بر زندگی فردی و اجتماعی تک تک ما دارد و راه رسیدن به یک آزادی مطلوب کجاست و وظیفه روشنفکر به عنوان انسانی دور اندیش و مطالبه گر در قبال رسیدن به آزادی چیست؟
و در آخر او می کوشد ذهن خود را در باره موضوعی درگیر کند که پیامدهای عملی مهمی برای تک تک ما دارد و بازتاب آن یعنی وجود آزادی نیاز حقیقی جامعه پرسش گر است که هسته های قدرت را به چالش می کشد بی آنکه واهمه ای از عواقب آن داشته باشد.
ماهشهر ع-ر