حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

باد کاشتن و طوفان درو کردن

پنجشنبه, ۲۲ دی ۱۴۰۱، ۰۲:۲۶ ب.ظ

سروده رنگین کمان

به خورشید  مایوس
از طلوع هر روزه
گفتم قرار ما این نبود
اما اگر خداوندِ بعد از باران  را دیدی
بگو  رنگین کمانت کو؟!
تهران  ع-بهار

باد کاشتن و توفان درو کردن

روشنایی که به تاریکی شب گردانند
شمع در پرده و پروانه سرگردانند
کسانی می گویند که سهم هر کس از زندگی به اندازه لیاقت او است من اما هیچگاه سهم هر کس در زندگی را به اندازه لیاقت او ندیدم.
و مثال ساده اینکه اگر سهم هر کس از زندگی  به میزان  لیاقت او بود قطعا هیچ شاهزاده ای شاه نمی شد و در پی آن ملتی  اسیر بی لیاقتی  فرزندان و نوه ها و نتیجه ها نمی گردید، اتفاقی که در کشور ما به تعداد خاندان شاهی از هخامنشیان تا پهلوی تکرار شده است و همواره سرسلسله ها با شمشیر و استعداد ذاتی و شجاعت آمده اند و بعد از چند صباحی که می خواستند بروند کیسه های زر و سیم و حرم سراها را برای جانشینان خود به یادگار می گذاشتند و بعد آن می رفت بر ملت که نباید برود و این قصه دردناک تاریخ چند هزار ساله ما که به تناوب عرصه آزمون و خطای بیهوده بوده است زیرا نه از آزمون ها بسلامتی رد شده اند و نه خطا را جدی گرفته اند و همیشه می گفتند سفره ای پهن است بی  اجر و مواجب خدا را شکر بخوریم و بیاشامیم و اصراف کنیم و چیزی برای یادگاری هم از خود به جای نگذاریم شده یه ملخ صحرایی یا موش جنگلی .
میگن ناصرالدین شاه قاجار شکارچی ماهری بود و نسل شیر و ببر مازندران را از ریشه کند وی با هر بار کشتن یه ببر می گقت وظیفه ما اشرف مخلوقات نابود کردن حیوانات درنده است گفتم یکی نبود به شاه قاجار بگوید تو اشرف که هیچ پری بلنده مخلوقات هم نیستی هیچی دیگه بر سر  ملت بیچاره و استبداد زده  آن رفت که بر میرزا تقی خان
امیر کبیر در حمام فین کاشان رفت.
در این چهارشنبه ۲۵ آبانماه ۱۴۰۱ گاهی برای حوادثی که اطرافت رخ می‌دهد می شود یه تعریف سر راست نوشت بدین مضمون که شاید دلیل ابتدایی آن خیلی ساده باشد یعنی همه چیز در جای نادرستی قرار گرفته است یا به تعبیری هیج چیز در جای درستش نیست و برای اینکه از گمشدگی و بی در کجایی بدر آیی کسی یا کسانی پا در میانی کنند که در پازل این حوادث که هزینه های سرسام آور تحمیل می کنند کسی سراغی از گمشدگان لب دریا نمی گیرد و به این تصور که خوب این نیز بگذرد و زمان همه چیز را حل می کند پس راه حل را نیز بعهده زمان بگذار با باری به هر جهت معروف از لبه پرتگاه تا ته  دره را سرزنش می کنند که چرا جلوی حرکت ما سبز شدی مگر ما چه کم گذاشتیم. البته من بشخصه همه این ماجراهای تلخ را از دولت سر ننوشتن می گذارم و هی به خودم تلنگر می زنم برادر ننویس بگذار وقتی دنیا را آب  برد تو را هم مثل خیلی ها خواب ببرد هر چند من کلا هم بد خوابم و هم کمبود خواب دارم و با این همه مصائب که از سر گذارنده ام و می گذرانم چون همیشه روزگار فکر می کنم باید زیادی زنده باشم و از آنجا که در دنیا بر خلاف اینکه می گویند پشت هر خیر و شر ی مصلحتی خوابیده است با ضرس قاطع می گویم هیچم اینطور نیست و همه حوادث ریز و درشت ناشی از یه تصادف بی ریخت و بی جهتی ست که گردش کائنات با خود حمل می کنند و آدمی جورش را می کشد و این قصه بی معرفتی و کَل کَل بشر با خودش و اطراف سر دراز دارد....قصد دارم دومین کتاب نویسنده اتریشی یوزف روت را که افسانه میگسار قدیس است و در مایه های عصیان و سرگشتگی آندریاس بیچاره است بخوانم و با قهرمان قصه آنسلم قدیس که کلی مزد سادگی یا بدبختی و بیچاره گی خود را پرداخت می کند همداستان شوم .هر چند دلم می خواست دو سه بندی مثلا شعری بنویسم با مضامینی که دوست دارم صلح و آزادی و دوست داشتن و بوسه ای بر لبانی که عاشقشان هستم
اما به تعبیر مرحوم قیصر امین پور  نمی شود که نمی شود که نمی شود پس می گذارم قلم هر جا که خاطر خواه اوست مرا با خود ببرد و اینقدر هم رطب و یابس نبافم زیرا چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است ،ظاهرا بهتر آنست فرصت بدهم به هاون که آبها را بکوبد تصور کن با یه هاون کوچک بخواهی همه آب‌های روی زمین را بکوبی یا بسان پرنده ای کوچک بر کوهی از سنگ خارا نوک بزنی به این نیت که کوه خورده شود خلاصه توی بد مخمصه ای گیر کرده ام و از هر سو که می نگرم آیه یاس است که به پیشوازم می‌آید هر چند یاد فرمایش دوست پزشکی همواره ذهنم را به خود سخت مشغول داشته است که ما ملت زنده ای هستیم که به پای آزادی و استقلال جان‌ها داده ایم و ققنوس وار بارها و بارها از آتش خاکستر خود برخاسته ایم اما افسوس و صد افسوس بر کسانی که قدرشناس این همه شهامت و دلدادگی نبوده اند و برای بقای خود به تعاریف من در آوردی بسیاری دست زدند که مشخص ترین آن همان خودی و غیر خودی کردن مردم بود و بدنبال آن تحقیر غیر خودی ها هر چند باور دارم که  نتیجه امتداد تحقیر های  اجتماعی می‌شود  همین که زمانی که باد می کارید طوفان درو می کنید.              ماهشهر ع-بهار

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۱۰/۲۲
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی