حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

پرنده خارزار

چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۰۴ ب.ظ

پرنده خارزار
"در افسانه ها آمده است پرنده ای هست که تنها یک بار در عمر خود می خواند و چنان شیرین می خواند که هیچ آفریده ای بر زمین به پای او نمی رسد . ازهمان لحظه که از لانه خود بیرون می‌آید در پی آن می گردد که شاخه های پرخاری بیابد و تا آن را نیابد آرام نمی گیرد . آنگاه همچنانکه در میان شاخه های وحشی آواز سر می‌دهد بر درازترین و تیزترین خار می نشیند و در حال مرگ با آوازی که از نوای بلبلان و چکاوکان فراتر می‌رود رنج جان دادن را زیر پا می گذارد آوازی آسمانی که به بهای جان او تمام می شود ". قصه این کتاب واکنش انسانها به عشق است و عشق موضوع اصلی داستان است . قهرمان مرد رمان رالف که یک کشیش کاتولیک است  به عشق پشت پا می زند و قهرمان زن قصه مگی تا پایان به عشق شورانگیز خود وفادار می ماند و در آخر رمان  یک تراژدی غمناک رقم می خورد.
در کتاب می خوانیم که رالف می گوید آن قدر دوستتان داشتم که می توانستم به دلیل رد کردن عشقم شما را بکشم اما راهی در پیش گرفته ام که تنبیه مناسب تری است. از قماش آدم های اصیل نیستم .دوستتان دارم اما می خواهم از درد فریاد بکشم.
مگی دستش را با ظرافت بر بازوی رالف نهاد و با ملایمت گفت  رالف عزیز درک می کنم  . می دانم می دانم هر یک از ما چیزی در خود دارد که نمی تواند آن را نابود کند ، حتی اگر مجبورمان کنند آن قدر فریاد بزنیم که بمیریم . ما آنچه هستیم هستیم فقط همین. و تنها کاری که از دستمان بر می‌آید این است که درد بکشیم و به خود بقبولانیم که ارزشش را دارد.  نویسنده کتاب پرنده خارزار  کالین مکالو با  ترجمه مهدی غبرایی چنانکه در بالا اشاره کردم یک عاشقانه ناآرام و جانسوز است. علی
   ماهی سیاه کوچلو
برتولد برشت نمایش نامه نویس آلمانی می نویسد گاهی که کوسه ها خیلی جو گیر می شوند  به ماهی ها یادآوری می کنند که زندگی واقعی شما از زمانی آغاز می شود که به شکم ما ورود می کنید و ماهی ها نیز بخاطر زود باوری ذاتی بی اندکی تفکر می پذیرند و گله گله به تاریکخانه دهان آن هیولا  هجوم می‌آورند بلکه به اندکی آسودگی که وعده اش را کوسه ها داده اند برسند و این حکایت ناشی از جادوی بی خردی ماهی ها از یک طرف و شکمبارگی و اقتدار کوسه ها از سوی دیگر است هر چند روزگاری
ماهی سیاه کوچولویی بود که می خواست از رودخانه ها بگذرد تا به دریا برسد و ما چه عاشقانه قصه آن ماهی را  از زبان نویسنده شهیر کودکان  صمد بهرنگی باور می کردیم و همه می خواستیم با هزاران تفسیر دوست داشتنی که در دل داشتیم اندکی به رویاهای ماهی سیاه کوچلو نزدیک شویم.  علی

انسانهای خوشبخت !
همیشه تلاش کردم با رایحه قلبم و تعبیری از دوست داشتن زندگی کنم و همواره با دو دوتای خودم به چهارتا برسم .و این شد که ترجیح میدادم  با همین فرمان ادامه بدهم و در عین بی حوصله گی محض سخت نگیرم و از قضای روزگار چقدر با همین دست فرمان دوست خوب در زندگی داشتم و در حد مقدوراتم من نیز دوست خوبی برای آنها بودم اما خوب علیرغم  آن همه میل ها و اراده ها یه جایی ترمز شور زندگی کشیده می شود بی آنکه از دست تو کاری ساخته باشد . در شروع کتاب آنا کارنینا اثر لئون تولستوی جمله زیبایی ست بدین مضمون که انسانهای خوشبخت همه مثل هم هستند اما متاسفانه ما انسان خوشبختی را سراغ نداریم و از طرفی انسانهای های شوربخت هر کدام شوربختی خود را دارند درست مثل همه شوربختان روی زمین زیرا دنیایی که انسان‌ها بر این کره خاکی برای خود و اطرافیان می آفرینند بجز شور بختی و مفارقت و رنج، نصیبی در آن نیست.    علی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۱۱/۱۷
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی