رمان کیمیاگر
...ای کاش که در مسیر بیابانها ی زمین وا حه ای شکل بگیرد ..............
راستی که هر کتاب دنیایی جدید بر روی آدم می گشاید..رمان کیمیاگر اثر پائولو کوییلو را می خوانم تا به فصلی می رسم که قهرمان قصه با کاروان بعد از عبور از صحرا به واحه ای می رسند و شتران اطراق می کنند زیرا که خبر رسیده است جنگی در حال وقوع میباشد صحرانشینان و واحه جایی ست که محل صلح جنگاوران صحراست .. و واحه همان جایی ست که نیاز ابتدایی بشر برای عبور از قهر و سرکشی ست و لازم است حساب کنیم که دنیای امروز علیرغم عبور از آن همه پستیها و بلندیها به چند واحه یا اتراق گاه صلح نیاز دارد تا بشر متمدن نیز به اندازه آن بادیه نشین به ارزش صلح و مفارقت پی ببرد ....زیرا از شواهد آن چنان که بر می اید موازنه ای اگر هست روح غا لب هم چنان ستیز و جنگ طلبی دراعمال و نیات است...هرچند همه کتاب شاید شرح یک بیت هم از ادبیات عرفانی ما نباشد ....حیرانی و سیر و سلوک عارفی سرگشته در وادی ایمن چنانکه حافظ فرمود:
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
سروده ابتدای دوست
1
وقتی که می رسم
به ابتدای دوست
ازشرق مصور خورشید
دلم می خواهد بگویم
چه اوقات قشنگی
فراغت شبنمی
برآستانه برگی نشسته انگار
تنها تنها ذهنم
گنجایش این همه آسمان را ندارد
تا در منظومه ها ی هجرانش
رنج نامه ای بسراید
بدین مضمون
هیچ کس دشمن نیست
حتی تو
که مرا می کشی
از دفترهای گذشته تهران پاییز 1372 علی ربیعی(علی بهار)