خطاب به پروانه ها
دلم می خواهد
به پروانه ها بگویم
عجله چرا؟
آرام پیله را رها کنید
مرگ همین نزدیکی ست
ماهشهر ع-ر
بر مدار کج
من از این دنیا چی میخوام ، یه وجب زمین خالی
همونقدر که یک اطاقک ، بشه خونه ی خیالی
امروز یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ توی پارک نشسته ام . دکتر راه رفتن را با این زانوهای علیل مجاز نمی داند لذا یه پله عقب می کشم از زندگی و سعی می کنم اندکی راه نرفته را قیچی کنم خوب بعد از ایستادن و نرفتن باید بنشینم و این عاقبت کار آدمی ست که بناچار تحلیل میرود اما زندگی با همه بی شکلی ها و بی نظمی هایش از ستاره تا کهکشان و زمین و جنگل و درخت و حشره ادامه دارد و هر کس بی راهه خود را می رود رمه گوسفندان و کاخ گلستان ندارد .
نیمه دوم اردیبهشت هم دارد بسر میرسد و ابرهای تیره از سمت غرب برای اون بالاها نوید باران است و برای ما در جنوب باد و به احتمال خاک زیرا ذرات موجود در ابر به علت گرما طاقت باران شدن ندارند و بر اثر فشار ذرات خورشید دلشکسته باد می شوند و خاک را با خود به همراه می آورند .
دیروز حکایتی از سالهای دورم را پست کردم در اینستا بازتاب زیادی داشت ماجرای من و شاه البته به جهت عبرت آموزی ست اگر که در نظر آید و بعید میدانم چون تجربه این پنجاه سال من و دویست سال میهن به من یاد آوری می کند پاشنه بی نظمی و ناترازی قدرت و ثروت کماکان بر همان مدار کجی ست که بود .
ماهشهر ع-ر