یه وجب خاک برای مردن به یاد یانیس ریستوس شاعر یونانی
یانیس ریستوس شاعر یونانی را از سالها پیش که شعرهایش را یکی از شاعران مهاجر نشین جنوبی دور از وطن بنام فریدون فریاد که ساکن آتن بود و در همانجا رخ در نقاب خاک کشید از زبان یونانی به فارسی ترجمه می کرد خیلی دوست داشتم زیرا ایشان صمیمانه و ساده از رویای صلح و آزادی می نوشت و همواره در زیر پوسته شعرهایش امیدی عمیق چون رودخانه ای پر آب جاری بود .بسیار ساده می سرود اینکه می ارزد آدم زندگی کند و بمیرد به خاطر صلح و آزادی!
ریستوس مربوط به روزگاری بود که یونان را چکمه پوشان نظامی با پشتیبانی آمریکا اداره می کردند و هزاران نویسنده و شاعر و انسان آزادی خواه و صلح طلب را به بند می کشیدند از موسیقی دان های بنام مثل تئودراکیس تا یانی و نویسنده بزرگ نیکوس کازانتزاکیس خالق آثاری بی نظیر همچون مسیح باز مصلوب و یا زوربا و شاعری همپایه شاعران کلاسیک یونان یانیس ریستوس که اشعارش علیرغم ترجمه به دل می نشست .
و اما هدف از یاد کرد ایشان برمیگردد به صد افسوس از آرزوهای برباد رفته آن همه روشنفکر و آزادیخواه که چقدر ساده دل و خوش باور بودند اینکه عادلانه نیست توپ و تفنگ و ادوات جنگی بسازند و کودکان را که بی گناهند بکشند و عاشقان فرصت عاشقی را از دست بدهند .اکنون چیزهای ساده بسیاری آموخته ایم بسیار ساده که آسمان شب تیره تر از این که هست خواهد شد و بشر شاید تک نفره جشن نابودی زمین را برگزار کند.
بعد از قرنها تلاش برای علم و دانش حالا و در قرن بیست و یکم نه از صلح خبری هست و نه از آزادی ، و انسان مثل اینکه در احمقانه ترین وضعیت خود در هزاره های طی شده بسر می برد . از قتل عام بی واهمه ملت فلسطین توسط اسرائیل و پشتیبانی امریکا و اروپا تا در این جنگی که نزدیک دو سال بین روسیه و اکراین در جریان است و غرب یعنی آمریکا و اروپا باز هم آتش بیار معرکه اند.
در این ستیز مرگبار و ناعادلانه قرار نیست هیچ سربازی زنده به آغوش مادر یا معشوقه خود برگردد و به تعبیر گوترش رئیس سازمان ملل بشر در بدترین وضعیت اخلاقی خود از قرن هیجده تا کنون بسر می برد و حتی از صلح مسلح بعد از جنگ جهانی دوم نیز خبری نیست و باز هم تکرار بندی از شعر ریستوس را بنویسم با یک علامت سوال بزرگ که براستی می ارزید که آدم زندگی کند و بمیرد به خاطر آزادی و صلح ؟! با این شرایط بی شک همان یه وجب خاک برای مردن بهترین هدیه خداوندی به بشر است. ماهشهر ع-ر
بگذاریم فقط صدای قلبها شنیده شود
گاهی باید یه کاری کرد حتی شده یه عالمه فعل منفی را به بازی گرفت و زندگی را به اجبار بر کاغذ پاره زمین و زمان نوشت امروز سه شنبه ۸ اسفندماه سرد و زمهریر ۱۴۰۲ است بر خلاف دو ماه گذشته هوا براستی زمستانی ست جنوب ما باران بارید و خوب هم بارید و سایر استانهای کشور برف نو آمد و همه جا سپید پوش شد فصل پیر سال زمستان و سپندارمذ بناچار زورش را زد و نغمه حضور و چگور از خشکسالی و یاس رودها و جلگه ها را در سکوت و با صبوری سر داد و رویاهای خیلی از جمادات و نباتات جان گرفت آره گاهی هستی فریاد می زند باید کاری کرد نیازی نیست در هر فعل و فاعلش غرق بشی آنکه ساربونه میدونه شتر را کجا بخوابونه و تا بوده همین بوده و خواهد بود آدمی هر چقدر هم بخواهد بزرگ بینی کند موجود حقیری بیش نیست و باید به پای درخت پربار طبیعت ماده و معنای تقویت خاک خوش و آب بریزد تا بهار آید و گل ببار آید و بلبلان نغمه سرایی کنند و کودکان با موسیقی زندگی به وجد آیند.
بعد از باران در بلوار پشت بلوار سپاه نشسته ام و لذت سرما را با گوشت و پوست و استخوانم حس می کنم آسمان شفاف است و چند تایی ستاره بدرخشانی معشوقی که انتظار عاشق را می کشند در حال چشم چرانی شب و مهتابند که از شرق آرام آرام دارد بالا میآید چه غوغایی ست در شب و ستاره و مهتاب که من سیر از چشم اندازی نمی شوم .دلم برای لحظه ای شوق پروانه شدن دارد و پروازی که عاقبت ندارد .
امشب بعد از باران ستاره قطبی از همیشه درخشانتر سمت شمال غرب را به من و کاروانیان نشان میدهد تا بتواند جنوب غربش را طی طریق کند کافی ست تو یک جهت را بدانی بقیه راه خود گویدت که چون باید رفت.
اینها در عالم امکان و ماده شوق دیدن به بار می نشانند و در عالم معنا ان همه زیبایی به زبان هنر چون شعر و رمان و موسیقی و رقص و نقاشی افریده می شود و اینها همه چهارچوب های بد و خوب عمر آدمی هستند که گاهی در یک استدلال فلسفی و گاهی در یک قطعه ادبی می گنجند اما هر چه هستند به همان هیچ و پوچ دنیا دامن می زنند و نهیبی از سر طنز و مطایبه که هی بشر تو برو کارت را بکن ما نیز به کاری مشغول .
با خودم زمزمه می کنم تا زنده هستی و دل آرام یا نگران نباید تسلیم شد و گذاشت تا هر چه پیش آید بگویی خوش آید، نه گاهی آنجا که پای آدمیان در میان است باید زبان به اعتراض گشود و وضع موجود را به نقد کشید و اصرار کرد که راه بهتری برای همزیستی و مراوده هست و ساده تر این است که بر خلاف زبان دشمنی و عداوت به آنکه مقابلمان ایستاده به زبان مهر سخن بگوییم. میگویند صداها که کوتاه شود و فریادها منجمد گردد صدای قلبها بلند می شود ،پس اجازه بدهیم صدای قلبها شنیده شود. ماهشهر علی