سفر جان
دوشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۲ ب.ظ
همه آنچه تو انجام مى دهى، بى اهمیت است. اما اینکه تو خودت آنها را انجام مى دهى، داراى اهمیت زیادى است..... گاندى
سفر جان
در اسفارپیچیده هستی
ستاره ای گم می شود
کهکشانی پای به هستی می گذارد
منظومه ای بی آتش زنه ای می گدازد
شاعری اما
در بند منظومه ای ست که بسراید
((فلک چوجلوه کنان بگیرد سمندترا
کمینه پایگهش اوج کهکشان گیرد))حافظ
وکاش جهان کوچک ما
چون تخیل ما بود
که رنج دانایی را
بی ابهام و بی حاشیه طی می کرد
و امکان پرگشودن ما
اگرچون رنگین کمانی در آسمان می بود
که با هارمونی باران صحبگاهی جاودانه می شد
سفرمی کردیم
برای دیدن این همه هستی
ودستهای ملتمس ما
چون بال قاصدکها بود
که برای استغاثه ای طولانی
در هم فرو می رفتند
ای کاش که ! جادوی دلداگی را می شناختیم
پاییز 87 ماهشهر علی بهار
۹۲/۰۴/۱۷