زیر چتر خورشید ماهشهر
نوستالوژی معشور 3
جهان کوچک ما با تاریخ و مدنیتش می گرددو می گذرد تمدنی می میرد و تمدنی زاده می شود و تاریخ از بستر همین جغرافیای سخت و خشن زایش می کندو قرنهاو هزاره ها که از راستای طولی تمدنها در عرصه عرض های جمع و جور شده قرار می گیرد ماهی و سالی که هیچ نیست جهانی در پس و پیش غبار ارض ها وجغرافیا ی گذشتگان زاده می شود با واسطه هجومی و فتحی و شکستی و یا آوار سیلی و زلزله ای و تند بادی به همین ساده گی و اگر چند صباحی فرصت داریم به گفته حافظ:
...چند روزی که دراین مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی
که زمان این همه نیست......,وشاید هم مثل همین سروده زیر چتر خورشید ماهشهرکه در ذهن و ضمیرم رویید!
مثل هر روز
امروز هم
زیر چتر خورشید ماه شهر
قدم می زنم
تعدادی سگ
چند گنجشک
یک کبوتر
می دوند یا می پرند در هیاهوی اطراف صبحم
بهار مثل رازی
در پر و بال و سینه هاشان نهان است
نسیم هم منتظر تا بلغزد شکوفه
روی باریکه شاخه ها
ازسمت دیگر جاده
کودکان دبستان
به حوصله آرام درخت و آفتاب نگاه می کنند
درختان برگ برگ کتابند
که از جنگلی دور آمدند
و آفتاب هم مداد یست که روز را می نویسد
بر دیوار دبستان کوچ دنیا
ماهشهر فروردین 1390 علی ربیعی (علی بهار)