از منظومه سفر صلح
يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۴۸ ق.ظ
برای صلح
1
با صدای کبک و خروس و کوهستان
بسراغم بیا یید
تا تاکستان های صلح آمیزانگور
به رنگ یاقوت وزمّرد
در چشمانم برویند
وسرمستی عشّاق
به سحر آن آوازهای اغواگر آغازشوند
و نیروانای راستی
چون آرامش بودا
در تجلی یک جسم گم شده
از گناه نادانی
فراغتی برویانند
بی واهمه ِ دشمنیها
وزمین
پراز کفشدوزکهای دوستی شود
که زاینده جهان بی آزارند
با مشق نوشته های فصل بهار
درانشای کودکان
2
اینجا که ایستاده ام
با سیگاری برلب
بعد از گشتیِ
در سکوت سنگر و شب
خسته ام،
به خمیازه بی گُدارِ
آفتاب پرستهای فرتوت می مانم
در بیابان دورودراز
آنجا نه آبی بود نه پناهگاهی !
من که از حوصله طولانی جنگ
و صفیر زشت گلوله
حتی برای لحظه ای بیزارم
3
روزهای بزرگی میرسند
وقتی که قلمه های صلح
چون درختان زیتون
از باغ پیامبران برویند
یوسفی که از چاه بدرآید
ابراهیمی که از آتش بگذرد
ودر چشمان ملتمس کودکان
شادی بدرخشد
ماهشهر تابستان 87 علی ربیعی(علی بهار)
۹۲/۰۹/۰۳