جلو نوروز در بزم سحر
در آغاز نوروز،در آغاز بهار
آرزو کنیم بیمارستانها از بیمار تهی شوند
زندانها از زندان،قلب ها از نفرت
و ستمگری در خیال تاریخ هم بمیرد
باور کنیم جهان برای هیچ کس تنگ نیست
و سفره خداوند هم بر روی هیچ کس بسته نیست....علی ربیعی(علی بهار)
سروده جلوه نوروز در بزم سحر
بازهم تکرار سبز روزگار
بازهم پروانه های بی شمار
بازهم رقص پرستو عطر گل
باز هم تا کهکشان بوی بهار
دست در دست هم و آدینه ها
خلوت ایّام با سبزینه ها
شکل هر لبخند تندیس گل است
گل به تعبیری صفای سینه ها
دشت ها درسـِحــْر نور افتاب
می پرند پروانه ها با آب و تاب
زندگی با شهد زیبایی قرین
فصل مستی آمده ست اینک شتاب
کوچه ها چون باغ ها یی از بهشت
از همین آیینه ها باید نوشت
عشق ها چون عادت دیرینه اند
از تو می گیرند سراغ سرنوشت
جلوه نوروز در بزم سحر
بلبلان از قمریان آشفته تر
هرکسی از باغ می گیرد سراغ
با شکوه است این جهان سبزتر
می توان تا عمق اکسیژن دوید
می توان خورشید را زیبا کشید
می توان در انتظار اسمان
ابرهایی هم به رنگ گریه دید
ماهشهر اسفند 1387 علی ربیعی(علی بهار)