در آیینه داغ تابستان
جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۸ ب.ظ
...از نوشتن
گاهی که نه همیشه باید نوشتن به ادم بیاید.....مثل رنگ و اندازه و شکل لباس که اگر نیامد به تنت زار می زند ...دوست داری از خودت فرار کنی ...قضاوت می شوی حتی در برابر ضمیر ناخودآگاه خودت تا دیگران که جای خود دارند ولذا مارا که همه آفتاب و تابستان داغیم به گل و بلبل و خنکای نسیم چکار...و لذا از همین حوالی خشک و خالی می نویسم....بگذریم...
.....از سروده در آیینه داغ تابستان......
صدای زنی در تخیل کوچه می پیچید
صدای دلگیر موسم تابستان
استحاله تن
بی بال و پر پریدن آتش از دهانه آسمان غبرایی
در فراغت باد و خاک که می بارید
یادش بخیر عشق
اولین بازی کودکانه
ریاضت هستی چشمانت
در ایینه داغ تابستان
ماهشهر مرداد 1365 علی ربیعی(علی بهار)
۹۴/۰۳/۰۱