سروده اتفاق زندگی
سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ق.ظ
بسان کودکی
به گریه ای ،کرشمه ای ،لبخندی
می رویی
خلق می شوی
بسان پرنده ای
به آنی
می پری
پرمی کشی
رها می شوی
بسان ابری وهرچه در آسمان است
می باری
تا صحرای لم یزرع دلم را بشورانی
بسان یک رویا
می آیی و می روی
در ذهن غبارینه این دنیا
بی هیچ صله یی،صدایی
حادثه ای ،آهی
پایانی ندارد
همچانکه آغازی
فصل ها و رنگها
عشق ها و دستها
این قصه های مکرر
این جداییها
دیگر اینکه
شور و حال نگاهها
وجد آغوشت
باید زندگی را همانگونه دوست داشت
که اتفاق افتاد
تهران مهرماه 1394 علی ربیعی(ع-بهار)
۹۴/۱۲/۱۱