تخیل مایوس
اصلاح تفکر، با توسل به شور و زور ِ انقلاب میسر نمیشود، بلکه عقل و استدلال میطلبد....ع-بهار
http://www.madomeh.com/site/news/news/9245.htm
سروده تخیل مایوس
می خواهم برای این رودخانه
که قطره قطره
آب می شود!
شروه ای بخوانم
مثل شروه های مادری
که بر جنازه فرزند خواند
یا مثل ناله بره ای گم
التماس آهویی بی جفت
له له تشنه -
در منقار گنجشکی تسلیم
هنگامیکه آسمان تار می زند
و زمین مدام
در واهمه تلنگر آفتاب است
بهشت انحنای سراب!
چه دارم که بگویم
خسته و دلچرکین
سر در هوش شب و آسمان ابری نهادم
و رویای زندگی مرا برد
همراه کوچه هایی
که پر ازآواز شبانه سگهاست
بیدارباش عاشقانه گربه هاست
آرامش زمستانی کلاغهاست
و صدای باد
رد عبور رهگذری را آشفت
خیال کن که تنهایی
آشوب آرزوها
پیچ شلوغ ذهن
و نور چراغ زنبوری خانه های روستا
از پشت پنجره می گفت
که مردم اینجا در هر صورت عاشقند
حتی زیر غبار سالهای بی همه چیز
انقلاب ...جنگ ...تحریم
ادامه وضع موجود
و مادرم را بیاد دارم
که همیشه شاد بود
علیرغم اینکه غمگینند مردم حالا
و از فردایشان بیم دارند
قمری در بالکن می خواند
به همسرم می گویم
کاش تقدیرعشق
آخرین غایت حیات بود
وهیچ سگی
ولگردِ این خیابان خیس نبود
وهیچ پرنده ای
از ترس نمی پرید
آهویی از ترس نمی رمید
کودکی از ترس نمی دوید
همه ایستاده
باران ملایم زمستان
را تماشا می کردیم
وبا رقص نهنگان دریا
صور و سات امواج
اشاره به یک شادی
بزرگ داشت
و جنون نفی بلد
در تخیل هیچکس نبود
اگر بدانی در قلبم
چه فاصله اندکی ست
تا دوستت دارم
تهران علی ربیعی
(ع-بهار)