حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

جاده تاریک

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۲۸ ب.ظ

سروده جاده تاریک
زندگی رفع و رجوع دل ماست
با همان شعله  روشن
که خداست
باز هم وسوسه  فکر شماست
شایدم
جاده تاریک خداست
ساز کولی ها در پرده راست
سخنی بی پرواست
آنکه می گوید آغاز یکی ست
بی شک آنجا
نه بدایت
نه نهایت پیداست
ماهشهر ع-ر

 

بریدن رگ دست!
امروز پنج بهمن ماه ، آسمان از شمال غرب ابری بود و تو را ندیدم اما مثل همیشه این روزگار عسرت میدانم که دلت با من است و   چون سایه بدنبال  هستی  و شب و روز نمی شناسی البته شاید اگر من هم امکان تو را در عمل داشتم چون سایه بدنبالت سر به آسمان می ساییدم اما خواستم برایت بنویسم که در زمانه کر و و کوری بسر می بریم که این‌ هم اضافه بر بدشانسی های من است درست مثل رمان کوری اثر ساراماگو  که زبان گویای ایدئولوژی پروری ست زیرا می خواهم بنویسم واقعیت این است که اصل و اولویت قرار دادن یک ایدئولوژی باعث از میان رفتن همه همدلی ها و رفتارهای انسانی در جامعه  میگردد ،به بالا و پایین آن نیز کاری ندارم  زیرا نتیجه ایدئولوژی گرایی در هر صورت بوجود آمدن نظامی تمامیت خواه خواهد بود که همواره عده زیادی را در جهل نگه می‌دارد تا خود و خودی هایش به مسرت زندگی کنند و چنین وانمود کنند که اگر سختی هم هست کاری از ما ساخته نیست تقصیر از کسانی ست که به‌ ساز ما نمی رقصند.
گفت درست است اتفاقی ست که افتاده و  نیاز به تحلیل عمیق جامعه شناختی ندارد زیرا هم شواهدش در دنیای مدرن زیاد است و هم با خوی و فطرت آدمی در تضاد.
گفتم تو هم که حرف های مرا می زنی
گفت حرف حساب است جواب ندارد اما باید من نیز چیزی اضافه کنم .
گفتم بفرما
گفت تا آنجا که مطالعات و تجربه های مدام بشری ثابت کرده است طبیعت آدمی تحت هیچ شرایطی حصر پذیر نیست و در زیر پوست شب های تاریک قداست قدرت  همواره رگه های نور و سحر آزادی و تکثر طلبی می درخشد.
..
بعلاوه ایدئولوژی ها مثل چکشی هستند که بر مغز آدمی فرود می آیند و آنرا متلاشی میکنند  که تو همواره چکش را نخواهی دید !.
گفتم اجازه می دهی بگویم شاید بهترین تعبیر زیرا سلطه یک ایدئولوژی تمامیت خواه مسخ شدگی آدم هاست که  در برابر پذیرش رنج ناشی از شکست به نوعی تسلیم و وادادگی تن می دهند و همه چیز را می پذیرند.
گفت میدانی گاهی مثل اینکه رگ دستت را زده باشی اندک اندک شیره زندگیت چشیده می شود حکایت آدمی البته در همه حال همبن است اما زمانی که سوگی پیش آمد آنگاه قطعیت حادثه و رنج حادث از آن به مراتب شدیدتر خواهد بود. در مسائل اجتماعی نیز  فرایند ایدئولوژی ها مثل بریدن رگ دست آدمی ست که   آرام آرام به خوابت می برند بی آنکه متوجه باشی .
ماهشهر ع-ر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۱/۱۳
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی