اردیبهشت جادویی
سروده اردیبهشت جادویی
امروز جمعه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ نرسیده به غروب آمدمکنار دریاچه هوا ابری ست و باد خنکی از سمت جنوب شرق می وزد. در انتظارم که مرغان دریایی از سفر روزانه به آشیانه برگردند و آسمان با این همه ابرهای پر پشت تیره در این بهار سکوتش را بشکند و بغضش بترکد و اشکی بریزد چون من که از بیداد ایام خسته ام هر چند طبیعت راه خودش را میرود در حال بیاد شعر حافظ افتادم که گفت
کارم ز دور چرخ به سامان نمیرسد
خون شد دلم ز درد، به درمان نمیرسد
یعقوب را دو دیده ز حسرت سپید گشت
وآوازهای ز مصر به کنعان نمیرسد
البته علیرغم همه پستی و بلندیها امروز جمعه بد هم نبود و من کلی سرگرم کار و بار و یار و دیار خویش شدم و بیشتر از هر روز عادی تمرین زندگی کردم و حافظ خواندم و به شوخ و شنگی ایام لبخند زدم سقرات هم بود که یاد داد درستکاری و آزادگی را در کلام، هر چند این شوق در سقراط را هر بار که می خوانم نامکرر است .هوای لطیف در کنار دریاچه در این اردیبهشت جادویی مستت می کند به آسمان می نگرم هرچند می دانم تا تو بیایی دلم هزار رنگ می شود.
چقدر آشنا شده ام با صدای مرغان دریایی و باد که می وزد حس پرواز مرغان قشنگتر است
دوری
اما در کنار نشسته ای
من ورق می زنم ثانیه ها را در کنارت
ماهشهر ع-ر