حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

مشتاق دیدار

سه شنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۵۴ ب.ظ

سروده سعی کن خودت را پاک کنی!
زندگی را  فرصت میدهم کنار بیاید با من!
از خاطره ها پل می سازم
به تماشای مهتاب و ستاره و  چشمان سیاه معشوقم
می نشینم.
و اتفاق را
هر چه هست تحمل می کنم
سر چهار راه به جوان معتاد هر روزی
می گویم برادر آخه این چه وضعی بود برای خودت درست کردی
شیشه اتوموبیل مهم نیست
بیا این هم اندکی پول
اما سعی کن خودت را پاک کنی
تابستان و میوه هایش رسیده اند
باید ادامه بدهم
با مشتی ارزن به گنجشکها
تعدادی استخوان به سگها
لبخندی به بچه های همسایه
برخیزم و از عبور بی آزار سوسکها  عکسی بگیرم
ماهشهر ع-ر

مشتاق دیدار
غروب سه شنبه  ۴ مرداد ۱۴۰۱  است ، ابرهای خونین از تیغه های خورشید تقریبا غرب و شمال غرب را پوشانده و هواشناسی مژده باران مونسونی در خوزستان را داده که بعید می‌دانم هر چند اگر در این گرمای سوزان تابستانی اندک بارانی ببارد کلی فضا گلبیز و فرح بخش می گردد اما دنیا را چه دیدی شاید بعد از مدتها آسمان صلحش گرفت و خواست با باران روی ماه زمینش را ببوسد مثل همین اتفاقی که در این چند روزه در جنوب شرق افتاد و کلی تالاب ها و دریاچه ها و رودخانه های فصلی را سیراب کرد هرچند جاری شدن ناگهانی سیلاب باعث خسارت سنگین گردید و جان دهها هموطن را در استان فارس گرفت .اما در اینکه هوا کلا برگشته و اندکی باد می وزد و از تش باد تابستانی خبری نیست کلی مایه وجد و شور و حال است .و در این سر شبی ستاره زودتر از همیشه چشم در چشم من می دوزد و دنیای کوچک و گرفته ام را غرق اندکی دلخوشی می کند.ستاره گفت حال که هستی در مقابل تو با چشمان بسته به چهره ات دقیق می شوم تا بعد از مدتها در این هوای شفاف سیر ببینمت گفتم این دیدن تو از روی دل و چشم بصیرت است و تو خود بهتر دانی عاشقان کشتگان معشوقند بر نیاید ز کشتگان آواز و به قاعده هر چه لیلی کند مجنون پسندد.
من که همواره مشتاق دیدارم و از آمدن و رفتن و دیدنت در همه حال سیر نمی شوم و منتظر نمی ایستم که باران ببارد و ابرها بروند و آسمان شفاف شود و تو هزار شیوه عشوه رعنایی بریزی و یا مثل ناخدایان پایان نمی دهم غرور کشتی ها را و با  هواپیماها از فرودگاهی تا فرودگاهی هر چند دور هم قسم پروازشان می شوم و تازه همه این کارها را می کنم تا تو دستانت را از دو چشم قشنگت برداری و بلند بگویی نگاهم کنم.
و تو خود دانی من از نگاهت هر چند دیر و هر چند دور مست می شوم .ببین در مقابلت ایستاده ام ساکت و آرام ، بیا و اندکی با همین دهان بسته حرف بزن ،حرف بزن تا صدایت را بشنوم مثل صدای نور چشمانت و آن کلام دوستت دارم  .ستاره گفت نه بگذار دستانم را روی چشمانم بگیرم تا بهتر ببینمت.
ماهشهر ع-ر

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۵/۱۱
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی