حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

آزادی یک حشره

دوشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۰۷ ب.ظ

 

آزادی یک حشره
امروز جمعه ۱۸ شهریور ۱۴۰۱ روزبدی نبود برخواستم و در همان اول بامدادی در تاریکی خانه به نظافت منزل و جمع و جور کردن اطراف پرداختم  هر چند نفس به سختی اجابت می کرد اما آرام آرام سرحال شدم هوا هنوز گرگ و میش است و من در حالی که دارم بی ترتیب خاصی کارهایم را انجام می دهم لبخندی هم بر لب دارم و با خودم زمزمه می کنم که این هم بسلامتی زندگی آخر عمری من شد.
و بعد زیر همین تک لبخند کشدار اول صبحی پنهان می شوم و تا کار به درازا بکشد آفتاب عالمتاب هم سرک کشیده و خانه فرزندم پر از نور..
و من همچنان مثل این چند روز درگیر لاک‌پشت های گالاپاگوسی هستم که کلا از رو نمی روند و هی بیانیه و دستور العمل صادر می کنند و جاروی دستی در این صبحی اما خوب همراهی می کند در حال گردش از این سمت خانه به سمت دیگرم که حشره ای نسبتا بزرگ در حال پرواز است با حوصله دنبالش می کنم تا بعد از کلی جست و خیز و تعقیب و گریز با نوازشی دل آرام صیدش می کنم و دستی به سر و رویش می کشم و در بالکن را باز کرده و پروازش می‌دهم و دو سه کلمه ای هم برسم خداحافظی می گویم برو به امان خدا .
تا چشمم همراهی می کند حشره را دنبال کردم که بسلامت مسیر بالا تا پایین آپارتمان  را از پا نیفتد و بعد برگشتم و باز لبخندم را در دلم نهان کردم و از طریق رایانه گوش جان سپردم به تار جلیل  شهناز و بعد فکر کردم ملکه انگلیس هم رفت و دنیا به آخر نرسید و خوب تکرار کردم همه مال رفتنیم اما تا هستیم همه ما اینجا روی یک زمینیم و یک آسمان داریم و همین یک لبخند را  ، باید بیاد داشته شاید فردایی نبود.

*****

امروز شنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۱ است هنوز هم به اون حشره قهوه ای رنگ بالدار روز جمعه فکر می کنم تا چشم کار می کرد دنبالش کردم به احتمال روی یه برگ درخت روبروی خانه لم داده باشه و اگر غذای جک و جونور دیگه ای از مارمولک درختی تا گنجشکی گرسنه در اول صبحی نشده باشه شاید هوس کرد و دوباره برگرده گفتم در این غروبی و هوای شرجی و دم کرده منتظرش باشم فکر نکنه ما آدما خیلی بی معرفتیم در هر صورت با همین حشره کوچلو در آن دم صبحی جمعه کلی خاطره ساختم و لبخندی از آن همه بال بازی بر لبم  نشست .
کاش حشره قهوه ای رنگ نازنین می‌دانست که من چقدر دلگیرم و روحم به تعبیر سهراب سپهری به سمت مبهم ادراک مرگ جاری ست و بعد سر بر داشتم به سمت آسمان و غروب گنجشکانرا به سمت درخت تماشا کردم و باد را که از روی آب دریا به صورتم می خورد .
تکیه دادم به ماشین و با غروب و باد و صدای لیز امواج که به ساحل می خورد دمخور شدم. جایی برای نشستن نبود اما ایستادم و به یاد سهراب و پرنده و حشره گفتم دلم عجیب گرفته ست و رنگ سرخ افق هوش از سرم برد و آفتاب هم مثل همان حشره با یک چشم برهم زدنی گم شد. تا تقدیر حشره و من و آفتاب چه باشد و دریاچه از طلوع تا غروب و فرا رسیدن شب چقدر رنگ به رنگ می شد تا محو سیاهی شب شود و همه می‌دانند بالاتر از سیاهی رنگی نیست .
این چند ماهه هوا دم کرده و شرجی ست و فرصت همه علاق ها را از آدمی می گیرد منی که قانعم به یه پیاده روی روزانه در بلوار پشت دیوار سپاه و بعد سری بلند کردن به نیت دیدن ستاره ای که در ذهنم به هر شکلی که خواستم در آمده و حالا احساس می کنم هواپیمایی ست که دارد به فرودگاه نزدیک می شود و من در انتظار بی پایان دو بال پرواز که صبور به سمت من و آسمان و افق در حرکتند. کاش در این وانفسای تنهایی فرصت گفتگویی از سر شوق باز می شد و ستاره دلداری می‌ داد تا من پشت پا می زدم به تقدیر تلخی که همواره رنج می‌دهد آدمی را .
امشب  در بالکن با اندکی تغییر هوا و کم شدن رطوبت می شود تو را دید و خیره شد به تن پوش زیبایت و پیشانی بلندت و سکوت سحر آمیزت کاش حرفی می زدی.
ستاره گفت چه بگویم که من غرق تماشای تو هستم و زبانم نمی چرخد که بگویم سلام محبوبم گفتم اما من اجازه دارم رخسار زیبایت را با همه تشنگی مرور کنم و بعد مثل همیشه نامه ای برایت بنویسم از یادگار جاودانه ای که در درونم خدایی می کند و آن عشق و شور و دلدادگی ست و زندگی را با همه مصائبش قابل تحمل.
سناره گفت می شود با سعدی شما اندکی به تحمل زندگی رسید.
 
که مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن
که هر چه دوست پسندد بجای دوست رواست .
ماهشهر ع-ر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۷/۱۸
علی ربیعی(ع-بهار)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی