حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

پدرم همیشه بعد از اذان و نماز در مسجد این بیت را زمزمه می کرد...

خدایا چنان کن سرانجان کار          تو خشنود باشی و ما رستگار ........

و حالا که اینجاتب بعد از سالها کار در شرکت به پایان راه رسیده ام ازصمیم قلب همین بیت را لقلقه زبان می کنم که ....

خدایا چنان کن سرانجام کار         تو خشنود باشی و ما رستگار

خواستم در باره بازنشستگی خود که عنقریب آغاز می شود چیزی بنویسم..وآن را هم دوره ای از زندگی بدانم مثل مدرسه و دانشگاه و سربازی ...که بصورت متوالی طی می شود و همه ما می آییم و می رویم ....هرکسی پنج روزی نوبت اوست .... اما وقتی در خلوت خودم دارم مرور می کنم می بینم اول و آخری نه برای من ونه برای  هیچ کس نباید متصور بود مثل همه  هستی که نه آغازی ست آنرا و نه پایانی ...فقط انسان است که به تعبیر شاملو دشواری وظیفه است ....  لذا این نیز مثل همه دوره های زندگی من یا هر کس دیگر قطعه ای از یک پازل ناچیز است ...... بهر جهت من نیز این پایان نامه را به خوشی و سرمستی همه دوستانی که رنج دادم یا رنجم دادند ...شاد یا اندوهگین جدی یا شوخی گرفتند به پایان رساندم...امید که آغازی دیگر در مسیری دیگر با نیت خیر برای همه ما رقم بخورد که دنیا و هرچه در اوهست سهل و مختصر است و به تعبیر حافظ از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است ...که ثبت است در جریده عالم دوام ما.... ماهشهر 30 آذر ماه  1395 ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۵ ، ۰۸:۵۸
علی ربیعی(ع-بهار)


درست می گویند عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد همچنان که عشق مسیر رسیدن به وصال است نه خود وصال  اگر ساده کنیم قضیه را می شود چیزی  مثل ایام هفته که از شنبه  زحمت می کشی   که به جمعه برسی و چون رسیدی می بینی که جمعه روز بدی بود روز بی حوصله گی!......باری در مسیر رسیدن به وصال سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور!
..............یاد ایام

بعد از سالها
چه خوب شناختی
گرد پیری فراموشمان شد
تو بهتر از من مانده بودی
عاشقی
جوانی
کوی و برزن
خاطرات مثل برق و باد
از کنج ذهنم عبور می کنند
حالا هر کدام در راه ورسم خویش غرقیم
بر خاک  مادر ایستاده بودم
که تو آمدی
گفتم سلام!  من علی هستم
نشناختی ؟

 چرا!.....
غمگین به چشمانت نگاه کردم
غمگین تر از من تو بودی
لکنت زبان آزارت می دهد
می گویم زندگی همین است
قصه آرزوها و دلتنگی های آدمی
تمامی ندارند.....

به تعبیر کلیم :

عمر! یک روز صرف بستن دل شد به این و آن

 روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
اما از همه اینها که بگذریم
خیلی دوست داشتم ببینمت
همین که مرا به یاد هزاردستان-
گل و باغ و چمن بردی کفایت است
چه آسمان صافی بود
چه کوچه های خلوتی
چه پیرهن قشنگی پوشیده بودی آنروز
جادوی طنازی چشمانت
عرصه  این وصال ناتمام است
حسرت  دل
غصه بر جان
هنوز هم به تعبیر ترانه ای ماندگار
غارتگر ابتدای عقل و هوشی
به آزار جانم چه کوشی
ماهشهر آبانماه 1395 بر خاک مادر ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۷:۲۸
علی ربیعی(ع-بهار)

نشسته برتابلوی خیابان 16 آذر

کبوتر سپید آزادی

مردد و غمگین

اینجا هم دانشگاه تهران است

مات روزهای ابری آذر هرسال

کوچه وصال خاطره ها یی از

سنگ و گل و گلوله را

مرورمی کند

سالهای تیره بدبخت

مشت بازی  شعارها

پیاده روها ی گس و سنگین

در پیچ و تاب گل آلودهِ جویبارها

وسالهای روشن خوشبخت

که کورسویی زدند

کوچک و اندک وسربزیر

 تنها ومکدر و مبهم

مثل آرزوهایی

که پرپر شدند

ریختند زیر پای رهگذران

ماه سرد زمستانی

زیر ابر سیاهی

 در آسمان

نفس نفس می زد

کبوترسپید اما نقشه ای

برای پرواز نداشت

همانجا روی تیرک 16 آذر

پرو بالش ریخت

تیری رها شده بود

از هرکجای

نشانی  موهوم

تهران زمستان 1380علی ربیعی ( علی بهار)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۵ ، ۱۶:۴۶
علی ربیعی(ع-بهار)

به من نگویید سرزمین من کجاست

سرزمین جایی ست

که آدمی ریشه دارد!

ماهشهر مهر ماه 1395 ع-بهار

احترام به آزادی و تکثر

هگل معتقد است تا زمانی که هستی از جانب انسان که عنصر مدرکه آن است به صورت عقلانی درک نشود نزاع حاکم خواهد بود و آزادی نیز  محقق نخواهد شد در همان زمان در اواخر قرن 18 همزمان با انقلاب کبیر فرانسه و در تاثر از مشاهده رنج های بشری ناشی از آن انقلاب ..هگل  برای نجات بشر راه حل عقل و ازادی را پیشنهاد میکرد ...پیشنهادی در جهت کاهش مصائبی که دامن گیر بشریت بود بویژه در اروپای مجنون از جنگ و طاعون و انقلاب که در دوقرن پیش اتفاق  افتاده بود......

اینک اما گویی زمان در همان توهم مصیبت بار گذشته خود متوقف  شده  است وامروز هم در زمان حالی  بسر می بریم  که جغرافیای سیاسی جهان کماکان جنگ های بیشتری را تحمل می کندو به تعبیری قصه رنج های  بشری سر پایان ندارد، آن اندیشمند در چنبره  ذهنیات دور و درازی از تعریف خوشبختی و سعادت که در تصورات   خود داشت جهانی عاری از تنازع وکشمکش قدرتهای قاهر زمان را آرزو میکرد و البته دریغ که این فعل برائت اخلاقی هیچ گاه به  منصه  عمل نرسیده است هرچند نیک سالاری و عاشقانه زیستن  آرزویی بوده است که در دامن مادران آن، فرزندان  صلح دوست  بسیاری پرورده شده باشد به امید اینکه بشریت به رعایت  معیاری رسد....ایشان نهایتا بدنبال آشتی و آزادی بود هرچند اذعان میداشت که  قریب اندیشه‌ها و عقاید درتاریخ بشر، به نوبۀ خود، دچار نوعی  یک جانبه گرایی هستند . در نتیجه باید برای آسایش بشری این یکجانبه گرایی  را نفی کرد، و به آحاداقوام  تفهیم نمود که  حقیقت نزد هیچ کس نیست و هرکدام از طرفین نزاع نیز باید بپذیرند که به زعم خود بخشی از حقیقت را می دانند اگر برای حقیقت حدودی قائل باشیم .....

باری امروز تلاش برای اینکه  فضای مطلوبتری  داشته باشیم وآدمی  نه بر اساس پیش فرض های خود ساخته  بلکه با قلبی روشن از خیر خواهی و نجات بخشی هم نوع به بیرون از تمنیات خویش بنگرد به رویا بیشتر می ماند و البته رویایی که جز در تخیل اندک انسانهای فرهیخته و خرد مند جایی نداشته است واز طرفی در تصورات واهی حاکمان بی خرد و توده های  نادان...مثل همه ازمنه های ماضی و مضارع  حاکمی و محکومی به بقای چند روزی خویش دلخوش یوده اند و لذا پاشنه بر همان لنگه ای چرخید که وحشت و اضطراب را قائده زندگی میکرد.

 اهالی تفکر با پیروزی انقلاب فرانسه نور امیدی به بهبود اوضاع داشتند و تجزیه و تحلیل های امیدوارانه به میان می آمد که بشریت بر سر عقل آمده است و راه برای کاهش رنج و مصائب هموار است  اما  اندک زمانی بعد از جنگ میراث خواران انقلاب باز هم مثل همه ادوات و ادوارگذشته  خشم و خشونت را بکار میگیرند تا به آنچه می خواهند رسند و در این خصوص داستانها برسر و زبانها است اگر چه  قرنها از آن واقعه هولناک  که دنیا را تکان داد می گذرد ...بشرحی که خوانده ایم ..... حاکمیت استبدادی با  بدست گرفتن همه قدرت ناامیدی عجیبی در عرصه های ادب و فرهنگ و فلسفه حاکم می کند تا جاییکه  برای کثیری راهی جز فرار و سرگشته گی در خیال و واقع نمی ماند....مثل حوادثی  که کم و بیش هنوز هم بر این کره خاکی ادامه دارد و آرزوی صلح و آرامش و آزادی مقوله ای ست که آینده ای بعید را نشانه گرفته است بویژه در شرایط حاضر که گروههای تندرو و بنیادگرا جهان را عرصه تاخت و تاز ضد انسانی خود قرار داده اند و تصورات واهی خود را محور و مبنای سعادت آدمی می پندارند و ازدید شان مرکز عالم جایی ست که آنها مرزش را تعیین می کنند.

....هگل اعتقاد داشت  که ذهنیت ها خالی از نگرش تاریخی هستند یعنی همان که در اوایل قرن بیستم وجود را بر ماهیت ارجح می دانست و راه شناخت را برای ذهنیات خالی از پیش فرض ها متصوربودیعنی که سرزمین ذهن آدمی طرح ناشناخته ای ست که یک توالی تاریخی او را در بر میگیرد وجهانبینی اورا می آفریند و ای کاش این توالی را می شناختیم و جدی می گرفتیم تا در واحه سرگردانی و حیران چه کنم های بی شمار مبتلا نگردیم!.

.....با این پیش فرض ها هگل می گفت هنگامیکه روابط انسانی  به صورت عقلانی تحقق یابد با تجلی یافتن عقل به صورت واقعیت، انسان از آزادی برخوردار می شود این آزادی نتیجه فرایند اندیشه فلسفی ای است که واقعیت تاریخی را به شکل عقلانی درک می کند و عاقبت از این فرایند نوعی رابطه طرفینی بین عقل و آزادی که انسان متمدن را به صلح و آرامش خواهد رساند به وجود می آید و بالطبع همه هستی از آن منفعت خواهد برد.....

من شخصا نمی دانم این فرمول بندی های فلسفی در علوم انسانی سرانجام به کجا ختم خواهد شد و آیا این تجربه ها نسخه نهایی درد های بشری ست اما با ایدآلهایی که  هگل و کانت وصدها رهرو عقلانیت در تخیل نیک اندیشانه خود داشتند بشر امروز  هنوز هم  فاصله های بسیار بعید دارد و امیدی دور و دراز که شاید ساحل مقصودی نتوان برای آن متصور بود ....

آنچه که تفکرات ابتدایی می نامیم با تکیه برزور و شمشیر برای بسط قدرت و مالکیت زمین و ثروت شروع می شود و در سایه آن با ابزار و عقاید خودساخته  بعد از پایان توحش های ابتدایی   برخواسته از صاحبان قدرتی که در حال شکل گیری ست به مرزبندی های متفاوتی از قومیت و نژاد و عقاید می رسیم   واز همین نقاط  خود محوری های  بدویت  از سیاهچاله های جهل آغاز می شود   ...آغازی برای بسط و گسترش  همسانسازی اجتماعی و دست یازیدن به طبیعت و حجم مطالباتی که برای خود حد و مرزی قائل نبود  و امر و زید نیز نمی شناخت در عین حال که  زندگی را و آرزوهای بی پایان بشری را در هاله هایی از ابهام و عسرت می کشاند.

سوی دیگر ماجرا این است که آنچه بزرگان علم و اخلاق در پی آفرینش آن بودند ودر همه آن مفروضات زیبا و مزین به استدلال های پیچیده در منطق و فلسفه برای سعادت قانونمند و طبیعی در طی عمر خود کشیدند نوعی تسلسل در همه مقوله های عقل و آزادی و انتخاب در روش و گفتار درست  وارد است که چرخه باطلی ست  زیرا شما با موجودی درگیرید که نه به عقلانیت جدا از تعلقات رسیده است و نه از آزادی بهره مند است .که همان تعلقات مسیر رسیدن به ازادی را قفل و بسط زده است بعلاوه رنجهای مستمری که گریبان اهل اندیشه و خرد را رها نمی کند...بگذریم من که برای خوشبختی و سعادت بشریت دیگر عقلم قد نمی دهد هم اینک دهه دوم از قرن 21 هم رو به پایان است و همه خود را برای جام های جهانی فوتبال در روسیه و قطر !!!!!که بوی تعفن تبانی آن مشام ها را آزار می دهد--!بی آنکه کاری از دست کسی ساخته باشد یعنی راست راست در چشمانت نگاه می کنند و دروغ می گویند و تو ناچاری باور کنی بویژه اگر طرف یک امریکایی آسیب دیده از حملات تورریستی باشد!-- آماده می کنند و وقایع جانسوز قتل و غارت  در اقصی نقاط جهان که شرق و غرب هم نمی شناسد از بغدادتا پاریس و سودان وموصل همزمان در حال وقوع است و کاندیدای جمهوریخواهان امریکا با این استدلال که باید نیک مردان و نیک زنان امریکا هم اسلحه داشته باشند تا در برابر وندالهای شرور از خود دفاع کنند !آیا کسی می تواند تضمین دهد که از مسیر عقلانیت هگلی امکان رسیدن  به آزادی فراهم است. ظاهرا مشکل تعلق خاطر شخصی که چیزی فراتر ازمالکیت است برای بشریت نه در شرق و نه در غرب هنوز حل نگردیده و تا رسیدن به منویات نیک اهل معرفت و فلسفه و اخلاق راه بی بازگشتی در پیش است که همه این تلاشها رنج بی گنجی ست ظاهرن! ...

علیرغم کجمداری های بی شمار گذشته و حال اما آنچه مهم است...سیر کلی  تمدن بشر است که به سمت آزادی و عقلانیت است ولذا مهم است که بدانیم  دو ویژه گی جامعه سالم و پویا در حال حاضر احترام به آزادی انسانها در انتخاب روش زندگی و دیگر تکثر یعنی پذیرش بی شباهتی انسانها به یکدیگر است . ...بهر جهت امروز تمدن بشری به این درجه از معرفت رسیده است که برای سعادت همنوعان به این دو مقوله اساسی یعنی آزادی و تکثر اجتماعی  نیاز مبرم دارد تا از بربریت های ناشی از تعلق خاطر به قدرت رهایی یابد....احترام به آزادی .... به زمان و مکان  اقوام بشری   و زیبایی های ناشی از تفاوت های موجود در آن جامعه را می شود  به فرصت هایی برای ترقی و پیشرفت تبدیل کرد و جاده توسعه را با تکیه بر تجربه های موفق در جهان امروز که کم هم نیستند هموار نمود.همچنان که نقطه مقابل را دید و از قفل و بسط های نظام های توتالیتر نیز درس عبرت گرفت باری به تعبیر شاعر همه زندگی یکسر عرصه عبرت آموزیهای ماست....

 .جان مایه تلاشها و رنج هایی که تک تک انسانها در طول حیات خویش متحمل می شوند با توجه به اشراف به این ماجرا که عمر آدمی در یک بازه زمانی مشخص اتفاق می افتد خود به اندازه کافی اگر نگوییم دردناک که غم انگیز است پس هیچ راهی برای سعادت بجز احترام به آزادی وتکثر و در جنب آن  حق گویی و گذشت  نیست تا آرزوی ارمانگرایان منصف تاریخ از جمله هگل وکانت ...... محقق گردد.

                                          ماهشهر مهر ما ه 1395علی ربیعی (ع-بهار) 

http://www.baharnews.ir/article/119778/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۲:۰۹
علی ربیعی(ع-بهار)

باد زمهریر خزانی در حال وزان است و اتوبوس شمس العماره چهل سال پیش در چنین روزهایی از جاده شمال  با یه عالمه مسافر مسیر قوچان را به سمت مشهد طی می کند.. ....هوا ابری و سرد است و ریزه های برف پاییزی بر شیشه های کدر اتوبوس می نشیند ..من طبق قائده همیشه گی بیدارم و از دیروز عصر که از تهران حرکت کرده ایم تا همین حالانزدیک به 14 ساعت دلهره آمیز را در اتوبوس گذرانده ام  به علت این همه بی قاعده گی در حرکات راننده و شاگرد ی که برای ایشان تفاوتی بین مرغی که داخل راهرو میرود و میاید با آن پیرمردی که از درد به خود می پیچدنیست و من گوشم به صدای رادیوست و چشمم به آخرهای کتابی ست که می خوانم چشمهایش اثر بزرگ علوی که خود قصه ای برگرفته از شکست ها و آرزوهای نسلی ست که قافیه را مثل همه نسلهای این سرزمین به  صاحبان زر و زور و تزویر می بازد ....بگذریم  ..هرچند جاده های جنگلی از کیلومتر پنجاه امام زاده هاشم به آمل و تا جاده جنگلی گلستان و گردنه بدرانلو مشرف به بجنورد زیبایی های جاودانه خود را دارد اما مسیر طولانی و مسافران تو در تو مجال تنفسی اندک را گرفته است و دیگراینکه  علیرغم زندگی عادی این مردم ...اما برای من در همین روزهای اندکم از ورود به  دانشکده ادبیات  متوجه هستم که حال دانشگاه اصلا خوب نیست و غبار غمی جانکاه بر فضایش سایه افکنده سایه شکست و نومیدی ازکودتایی که در  سال 32شروع نومیدی نسلی بود که هنوز هم ادامه دارد .... و گویی برای اهالی این سرزمین پایانی بر آن متصور نیستیم مگر اینکه صورت مسئله از ذهن تاریخی ملت ایران پاک شود  ماجرایی که همه علت و علل تاریخ معاصر ماست و از دید حاکمیت قیامی برای بقای سلطنت از سوی حکومت شاهنشاهی بود .اما از دید مردم ایران  کودتایی امریکایی بیش نبوده وبعد ایستاده گی ها که از همان بعداز ظهر آن روز تلخ با حضور گروههای معترض که کم هم نیستندشروع می شود ....گروهایی که نتیجه مستقیم اعتراض به دخالت امریکا و انگلیس در سرنگونی نخست وزیر منتخب ملت و سرکوب گریهای خونینی که طی همه سالهای بعد از کودتا ادامه دارد...حالا این گروها هرکدام در حال عضوی گیری خود هستند و نظام شاهنشاهی بعد از 23 سال که از کودنا می گذرد یعنی در پاییز 1355بی خبر از همه جا به فکر ابتکاری دیگر بعد از حزب فراگیر رستاخیزدر سال 1353  به تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی دست زده است و اکثریت مردم را در قبال این عمل ساده لوحانه تحریک کرده است هرچند برای اکثریت اقشار اجتماعی کار مسخره ای بیش نیست و برای حکومت خود کامه دریغ از مشاورینی که راه و رسم حکومت برقلبها را بیاموزند ....امروز درست 16 آبان 1355 است و همه ذهن و ضمیرم در این پاییز زمهریر جاده قوچان به مشهد متوجه گرمای انتخابات امریکا ست رقابت اصلی  بین جرالدفورد جمهوری خواه بعد از افتضاح واترگیت و شکست در جنگ ویتنام و کودتای شیلی و سقوط نیکسون از سویی و جیمی کارتر دمکرات ایرلندی مزرعه دار بادام زمینی با داعیه دفاع از حقوق بشراست و دنیا هم با آن همه افسونی که در تبلیغات رسانه ها و قدرت های مستتر در پشت این ماجراهاست  نتایج آن را لحظه شماری می کنند که همه دنیا و انتخابش یک طرف و امریکای زاده انگلساکسون و دوتوکویل که در کتاب دمکراسی در امریکا نقش و نقشه ها را با زبان علوم انسانی برای اهل اندیشه توضیح می دهد و الحق هم که دمکراسی امریکایی اگر برای هیچ کس آبی نداشته و هزاران تشنه را در سراب آرزو به کشتن داد اما برای مردم یگنه دنیا از همان بدو تولد نان درست و حسابی داشته و لذا یک ملت آفریده شده عصر بلند پروازیهای بعداز  کشتی بخار اگر نگوییم استعمار چه می خواهند داشته باشند که ندارند از جوینده گان طلا تا کشتی رانان رود می سی سی پی هریک سهمی از آن همه خوشبختی را آفریدند تا زمانه بیل گیتس و زاکربرگ می رسد و رادیو در حال شمارش کارت های الکترال است و من دانشجوی 18 ساله جنوبی چقدر ریز شده ام به شمارش این کارت ها در ایالات متحده در حالی که فکر نمی کنم اکثریت ملت امریکا کاری به این کارتها داشته باشند اما برای من دانشجوی ایرانی که هنوز زیر غبار کودتای سال 32 هستم کودتایی که نوعی تحقیر شده گی ملی راسبب شده است  و به تسخیر سفارت امریکا ختم شد تا همه چیز مساوی شود به تعبیری این در به آن در ....ولذا برای من ایرانی جهان سومی همه اتفاقات امریکا مهم است...هرچند برایم روشن است که دور دور دمکراتهاست به هزار یک دلیل که ماجرا از انتخاب نیکسون در سال 1968 و گسترش و تهاجم وحشیانه جنگ ویتنام و جنگ سرد و گرم شرق و غرب که نیابتی در جای جای کره خاکی ادامه دارد و درحالی که یک سوم جهان دارد زیر پرچم سرخ می رود از دمکراسی امریکایی بجز کودتاهای خونین و سرکوب مردم کاری ساخته نیست و همه اینها بوسیله دولت های مهاجم جمهوریخواه در حال وقوع است و بعد در خود امریکا اعتراضات مدنی بر علیه تبعیض نژادی و جنگ ویتنام بشدت ادامه دارد که بعد از انتخاب دوم نیکسون وافتضاح واترگیت هم قوز بالای قوز می شود و افشاگری دو خبرنگار واشنگتن پست در جامعه باز امریکا بعد از دو سال منجر به استعفای رییس جمهور نیکسون می گردد و معاون اول جرالد فورد متصدی پست ریاست جمهوری در سال 1974 می شود.... یعنی برابر با سال 1353 شمسی که شاه با قهاریت هرچه تماتر به انحلال دو حزب خود ساخته قبلی و ایجاد حزب جدید رستاخیز دستور میدهد فضا بطور کامل بسته شود و هرکس هم دوست ندارد بلندشده از کشور برود  و نسل من در متن همه این جریانات است و لذا حالا که کارت های الکترال برنده شدن جیمی کارتر را نشان می دهد برای من نیز علیرغم سن کم و ابتدای ورود به دانشگاه روشن است  که دمکراتها سکان کاخ سفید را بدست می گیرند و جالتر اینکه در همان روزها دانشجویی امریکایی از دانشگاه ماساچوست در دانشگاه فردوسی  دانشکده ادبیات دو واحد خاورمیانه را می گذراند با او مراوده و دوستی خوبی دارم برای او اطلاعات و سواد من از جریانات جهان و بویژه امریکا شگفت آور است ومن می گویم تعجب نکن هر دانش اموز ایرانی در مدرسه همه اینها را می داند و باید بداند زیرا که بوسیله دولت ستمگر امریکا بلاها بر مردم ایران رفته است و او هیچ کدام را باور ندارد و گاهی هم در محوطه چمن دانشکده کشتی می گیریم و جیمی مثل ماست روی زمین ولو می شود دلم به حالش می سوزد ولی او لبخند می زند ....اتوبوس از چناران رد شده که پیروزی کارتر با شعار حقوق بشر قطعی شده است ...از اتوبوس که پیاده می شوم ازگاراژ نخریسی تا دروازه قوچان راهی بس طولانی ست و هوا نیز بشدت سردو استخوان سوز است .....برف پاییزی هم همه جا را سپید پوش کرده و شاخه های سنگین شده از برف به سرو صورت رهگذران عصبانی فرود میایند و من در این خیال که چرا این فاصله طولانی را برای درس و تحصیل انتخاب کرده ام من کجا و مشهد کجا اما سرنوشت است و کاری از من نیز ساخته نیست در اطاق نمور کوچه نقندری بعد از استراحتی کوتاه و صفایی به سر و صورت راهی دانشکده می شوم و ماجرای ما و امریکا ادامه دارد با کارتر حقوق بشر مسئله اول سیاست امریکا شده و بلطبع مطالبات مردم ایران روز بروز بیشتر می شود و تا پیروزی انقلاب ادامه دارد و سپس ماجرای گروگان گیری  سفارت امریکا و انتخاباتی که این بار کارتر را از صحنه پرتاب کرده و بازهم بازی  شکاری بنام ریگان برای 2 دوره ریاست جمهوری را در امریکا به عهده می گیرد و اولین مسئله حل مشکل گروگانگیری ست تا پیمان های سالت و جنگ ستارگان و شکست کمونیسم و فروپاشی بلوک شرق و مناقشه دامنه دار ایران و امریکا ادامه دارد در امریکا اینبار کلینتون برای هشت سال و بعد پدر و پسر بوش و حمله یازده سپتامبر و بهار عربی والی ماشا...حوادث تاریخی تا می رسیم به باراک حسین اوباما تنها رییس جمهور سیاهپوست ایالات متحده امریکا که اینک هشت سال را با همه اتفاقات ریز و درشت پشت سر می گذراند و حالا که سوم مهر ماه سال  2016میلادی ست منتظریم تا 44 روز دیگر انتخاباتی که به تعبیر من مثل هیچ انتخابی در ادوار گذشته این کشور نبوده رخ دهد یک سوبانویی دمکرات که هیچ محبوبیت خاصی ندارد و به پشتوانه های متعدد خاندانی و سیاسی تا اینجا رسیده و در سوی دیگر یک سرمایه دار با عقاید افراطی که فقط سایه ای از حزب راست جمهوری خواه را با خود دارد و در این میان مردمی که زیر علم ایندو سینه می زنند گویی در یک بی هدفی محضند و جهان نیز بی حوصله تراز آن است که به این بازی فیل ها و خرها! توجه کند و این بارنیز مثل همیشه در این چهل سالی که من تجربه کرده ام  در یک زمین نابرابر جدال بین  ما و امریکا کم که نشده هیچ بلکه عرصه بازی متنوعتر و پیچیده تر از همیشه ادامه دارد ...اما یک چیز که وجدان ملی ما را آزار نمی دهد تحقیر کودتای سال 1332 است که با تسخیر سفارت امریکا بر طرف شده است ……

              ماهشهر آبان 1395 علی ربیعی (ع-بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۰۸:۵۰
علی ربیعی(ع-بهار)



خورشید فردا
برای آرامش دل و جان
مجالی به تنهایی بدهیم
به ذهن درگیر زندگی
به آرامش دروغ
چشم های ریا و تاریکی
خوف نجاست ونفرین
هیچ فاتحی جنگ را
یکسره نبرده است
به قول اوباما
به هر حال خورشید
فردا هم طلوع می کند
ماهشهر 19 آبان ماه 95 ع-بهار

آن بالا گل‌های سرخ ریز چون قطرات خون رگ‌های جنگل جادویی در حرکت‌اند... گل‌های ریز سرخ گل خون است و گل‌های ریز سفید گل برف... روباهی چون برق می‌گذرد و لرزه بر تن برگ‌ها می‌اندازد، اما سکوت قانون حاکم است بر قلمرو پادشاهی جنگل.... از آن چشم‌انداز، سکوت، گل‌ولای بیرون آمده‌ام تا آوازخوان، دنیا را بگردم.....از خاطرات پابلو نرودا

خیال 57

پیاده روی داغ تابستان را طی کردم

امروز اول شهریور هر سال است

دل مجنونم

مثل شرم برگها

 سراسیمه باد خزان شده است

شهریور پرملال مشهد

خیابان  پریشان دانشگاه

نگرانی تو

که تا مرز جنون به پایم افتادی

راست می گفتی

کنار بکش از این هیاهو

چه بگویم؟!

که شرح دلگیری ست

آسمان آبی محض

باغ تماشای چشمانت

خیال 57 بی برگی!

شهریور1372 تهران ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۰۹:۳۵
علی ربیعی(ع-بهار)

آن همه تحمل
آن همه رنج
آن همه انتظار
کافی ست مادر
به چهره اش می نگرم
بوسه بر پیشانی یش می زنم
اشکها مجالمان نمی دهند
ما فرزندان را
مرگ هم مثل زندگی بود
فقط یک بار اتفاق افتاد
ابتدا دستانش به پایان می رسد
در آخر قلبش
آن قلب شیدا
آن قلب خسته وصبور
هیچ گزینه ای بهتر از تو نبود مادر
بعد از تو
در هر کجای این جهان آواره ترینیم

8

چقدر دوست داشتم بیماری را

وقتی تو بر بالینم بودی  مادر 
ماهشهر ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۰۸:۵۹
علی ربیعی(ع-بهار)

مشکل حضور قاطع مرگ نیست

مشکل آن همه خاطره است

که تورا رها نمی کند

از لای لایی مادرانه

تا گریه شادمانه 

وقتی از مدرسه برمیگشتم!

چقدر دوستم داشتی

چقدر دوستت داشتم مادر

"قاصدک-

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند-م. امید"

   ماهشهر ع-بهار


از  همدردی همه عزیزان وبزرگواران  در غم فراق مادرم سپاسگزارم.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۱۶:۴۲
علی ربیعی(ع-بهار)

مادر مثل شهابی ...

از آسمان زندگی ...

پرکشید و رفت...جمعه ساعت یک بامداد 23مهر 95 ماهشهرع-بهار



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۰۸:۲۰
علی ربیعی(ع-بهار)

رمان بابا گوریو اثر جاودانه انوره دوبالزاک نویسنده شهیر قرن نوزدهم فرانسه را باید حتما خواند زیرا اثری ست که نگاه به ادبیات را تغییر داده است شخصیت اصلی رمان مثل شاه لیر شکسپیر است که ثروتش را تا آخرین سکه سیاه به دودختر طماعش می سپارد و خود  در  یک پانسیون قدیمی گوشه عزلت می گیردو دست آخر درغربتی جانکاه می میرد ...شاهکار بالزاک برداشتی واقع گرایانه از کمدی دردناک موجودی ست که انسانش می نامیم و با این همه مکرر در درون ما و هرکس چون ما تکرار می شود بی آنکه لحظه ای این سرنوشت شوم که برای عزیزترین کسان ما رقم می خورد آزارمان دهد در حالی که همه ما خود یک باباگوریو و شاه لیری و بلکه بدتر از آنها بیش نیستیم!

احساس نارنجی فصل

غروب کوهستان

ناهید می خواند

یادش بخیر

مزارع انگور

پرواز ماکیان

تماشای جاری جویباران

باد می وزید

از شیارهای سرد گردنه بدرانلو

سردر فراغ روزهای پاییزم اینک

درختان در احساس نارنجی فصل

عبور گله ها و اسب ها

چشمه های مردد

من ایستاده بودم درحاشیه جاده

ترکمن های کوچ رو

مرا که دیدند

صدا می زنند شیر آوردیم شیر

ومن تشنه بودم

 پیاله ای نوشیدم

سپاس ای جهان یکرنگ ایل

بعد تو آمدی و اسب را بردی

نگاهت

مثل آسمان غروب  آن روز گنبد

آبی اناری شد

دل از دست رفت و دیده تاب تماشا ندارد

آن یالها و سالها را بخاطر داری؟!

برای آرامش خاطرم

سرزمینی از لبانت بفرست

نشانی من قلبی ست

که هنوزهم درسینه تو می تپد

ماهشهرپاییز 1371 ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۰:۴۵
علی ربیعی(ع-بهار)