حدیث نفس

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

مثل فراموشی غروب یک مرغ دریایی در انحنای قلب بریده ابرها فرو میروم

حدیث نفس

حدیث نفس من چون کیمیا ی نگاه اخلاقی بی مداهنه... گوهری ست قیمتی که وجدان ناخودآگاه آدمی رابه نقد می کشاند و وزن مقابله با خویشتن را بالا می برد تا جایی که برای عرضه بالا بلندی و خود خواهی نا بخردانه امکانی در ذهن و ضمیر آدمی باقی نمی نماند و خلوت درون را به آرمان شهر سقراط حکیم تبدیل می کند.... در عین حال که ریشه ای عمیق در این کهن دیار دارد ...ماهشهر علی بهار

بایگانی

چه لذت بی حاصلی ست بی تو!

  شکوفه یاس

میر نوروزی

بوی خوش آویشن کوهی

خاک مقرب درباد

این همه زندگی

که پنهانی با نسیم عشق ورزی کردند

وجنوبم !

جنوب ملال آور آهن ونفت

 جغرافیای شکننده ای ست

که مطیع بود

 مثل بره سربراه عیسی

به خاطر دارم آن همه وجد را

تالابها و سرودخوانی موزون غوکها

مزارع و دلسپاری شهلای مرغابی ها

صحرا وتن آسانی مجنون جوانه ها

آسمان وآشفته گی بی شمار ستاره ها

حکایتی بود این دوستت دارم

 دیوانه وار چون دل مجنونم

بگذار بگویم یادی ازشرم چشمانت

 تنها جانپناهم بود

پاییز1380ماهشهر علی ربیعی (ع-بهار)




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۲۵
علی ربیعی(ع-بهار)

فرشته ای گریان

بی آنکه زمختی زمانه را
از یاد برده باشم

این روزها

عجیب  مثل فرشته های گریان
لطیف شده ام
دور و برم علاوه بر شیطنت کلاغها
شرم بازی گربه ها
چند تایی هم بشریم
هرکه باشم من نیز ادامه
این همه آدمی هستم
سرگردان در وسع وسیع  آسمان

ستاره و کهکشان

وهر غروب که می رسد از راه
فکر می کنم خورشید را از دست داده ام
اسفند ۹۵ تهران امیرآباد ع-بهار

 

سوار هواپیمای زندگی که باشی...

هیچگاه شکوه از آنچه گذشته ست نداشتم  زندگی چه خوب بگذرد چه بد اگر کم یا زیاد ...به آنچه هست دلخوشم....اسفند دارد می دود که برودو سال ۹۵ هم مثل آن همه سالهای رفته به کنج ذهن و ضمیر آدمها  گم شود ...البته امروز که در عصر کوانتم بسر می بریم زمان مفهوم سنتی خود را از دست داده است و ما در فضا زمان بی آنکه بخواهیم سرگردانیم ...و اما برای من با آن همه حوادث و خاطره های بیشمار نمی دانم چرا حوصله عبور از سال ۹۵ را ندارم ...سالی که آغازش را در کنار مادری جشن گرفتیم که حالا دیگردر کنار ما نیست و بعد پایان دوران کاری و ورود به مقطع بازنشستگی که نمی دانم کی آمد و کی رفت و این آخری مهاجرت به تهران..  آره مثل اینکه حوادث این سال بی پایان است و در سطح دنیا تا بخواهی حوادث ریز و درشت و در سطح کشور هم کم نبود گاهشماری هایی که بدرد ِآینده بیشتر می خورد تا اکنون ...مثل فوت هاشمی رفسنجانی و آتش سوزی پلاسکو که انگار عمر این دو بدنیا نبود ....برای این سال و این اسفند زودگذر خیلی حرفهای گفته و نگفته دارم ....خوب چه مصیبتی از این سخت تر که در این سال مادرت را از دست می دهی ...لحظه های پر خاطره و قشنگ با مادر بودن را با هیچ لذتی نمی توان عوض کرد و حالا تو در این سال زیباترین و عزیزترین کست را از دست داده ای و بی آنکه بخواهی تسلیم شرایط محًض روزگارهستی  ....تشیع و تدفین و تسلیم همه در چند روز پاییز به پایان می رسد و بعد تصمیمی دیگر برای زندگی و درخواست سریع برای بازنشستگی از شرکت و مثل برق وباد اخر اذر ماه اخرین روز کاری و اتفاقی باور کردنی برای من و باور نکردنی برای دوستان که ای چه زود این سالها را سپری کردیداما باری  مثل همه زندگی من سالهای پر شر و شوری بود که به خاطره ها پیوست  و در ادامه تلاش برای مهاجرت به پایتخت که این مهم هم صورت پذیرفت....هنوز بدنبال گمگشته ای می گردم که به من ارامش دهد و گاهی فکر می کنم همین دربدریها انگیزه من برای زندگی هستند اصلا زندگی در سکوت و سکون رنج آور است همان به که همیشه سوار هواپیمای زندگی باشی و دلهره های بی سرانجام آن را به جان بخری زیرا هواپیما ی زندگیت  از زمین که برخواست دیگر هیچ چیز دست خودت نیست و از هر سو در حصار حقارتی بنام دنیایی بی اراده تو... واز طرفی سفره  زندگی بی آنکه بخواهی هستی را به تو تحمیل کرده است....آره بی دربدری نمی توانی به سکونی برسی که همیشه آرزویش را داری....دوستی از قدیم می گفت هدف رفتن است و نرسیدن و آنگاه که برسی یقین بدان آخر خط هستی .ولذا سال ۹۵ علاوه بر همه وقایع پیش آمده سال گران رنجی  همراه با تجربه های فراموش نشدنی بود تلخ و شیرینش بماند…...

از دفتر یادداشتها سال 95 ع-بهار

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۱۷
علی ربیعی(ع-بهار)


جهان برای چه کسی؟!

ناسازی های جهان مانند نزاعهای عاشقان است آشتی حتی در میانه ستیز هم وجود دارد وهمه چیزهایی که یک روز جدا شده اند باز یکدیگر را می یابند .....این سخن هولدرلین شاعر آلمانی عصر هگل است ...عصری که به تعبیری سر آغاز جنگ هایی بود که خیلی بعدتر اروپا را به آتش کشید زیر به تقسیم و تکفیر تفکر و اندیشه پرداخت و عنصر ملیت را به عنوان مقوله ای برتر برخ کشید و بدنبال آن بذر دشمنیهای عمیق را در اروپا کاشت که تا هم اکنون ادامه دارد هرچند از آن اتش های انسانسوز خاکستری بیش نمانده و دودی کماکان از عود اندوه تفرقه و جدایی بر می خیزد و البته این سرنوشت همه بشریت است که در پی برتری طلبی های ماجراجویانه جهان را هر آن ناامنتر می کند اما در زیر این پوسته خشن روحی صلح جو و رفیق جانپاهی  برای کل بشر پنهان است ...زیرا که همان شاعر ادامه می دهد که اگر انسان نباشد این همه جهان برای چه کسی خواهد بود؟!....از دفتر یادداشت ها ع-بهار

سروده شستن یادگارها

جغرافیای موطنم ویر می رود

راستی قلب من در کجای جهان تسلیم شد

که همواره عاشق است

پای من بر کدام سرزمین قدم گذاشت

که تاب ایستادن ندارد

دست من در استغاثه

کدام نیاز فرو رفت

که از درخت آشنای آنجا

فقط میوه های غربت چیدم

حالا که خاطره ها حتی

فرصت تماشای ابر و باد را ندارند

و باران اگر ببارد

برای شستن یادگارهاست

دارم به سمت رنج ابدی بشر کوچ می کنم

بی آنکه بدانم

شمال آرزوی من کجاست

جنوب اسودگی من

از مسیر کدام ستاره می گذرد

خسته و بیتاب

از ستم بی پایان روزگار

که بر هر انسانی می رود

بسان اندوه مادرم

گاهی که اندکی دیر می رسیدم

بگذریم !

باد صبایم که دربدرم

تهران امیر آباد اسفند 1395 ع-بهار

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۵۳
علی ربیعی(ع-بهار)

سینما گران می توانند با چرخش دوربین هایشان به مشترکات انسانی ...کلیشه هایی که از ملیت ها و ادیان مختلف ساخته شده است را بشکنند و زمینه همدردی و به دنبال آن همبستگی مردمان جهان را فراهم کنند.همدردی چیزی ست که ما امروز بیشتر از هر زمان به آن نیازمندیم...ازپیام اصغر فرهادی برای موفقیت در دومین اسکار

میازار موری که دانه کش است
سفر به این جهان حضور در وادی حیرانی ست

رنجی ست که  از هیچ تاهیچ ادامه دارد

اگر هم ایستادی بی خاطره و خطر

به سرانجامی می رسی یا نمی رسی
تفاوتی نداشت
آنانکه رنج ت می دهند
آنانکه زبان به دشنامت می گشایند
آنانکه حوصله تفنگ و تیر دارند

و پرنده را از درخت بزیر می کشند
به انتهای آشیانه سکونت مرغی تا آسمان می روند
روباهی را تا انتهای دالانش دنبال می کنند که بکشند
انان بسیارند
اینان که دغدغه حیات هیچ کس را ندارند!
ومانبخشیم کسی  که جان حشره ای را گرفت.....
راست گفت فردوسی پاکزاد
میازار موری که دانه کش است
ماهشهر پاییز80 علی ربیعی(ع-بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۰۴
علی ربیعی(ع-بهار)

دلت زخمی ست می دانم

نگاهت زخمی ست می دانم

دستانت زخمی ست می دانم

جنگلت

صحرایت

کوچه باغت

پرچین کبوترانت

خانه ات زخمی ست می دانم

سالهای بسیاری ست

که زخمی بوده ای

زخمی بوده ایم

این جراحات

از صرف افعال هم گذشته

دیگرباقرقره ای در آسمانت

 آهویی در بیابانت

نمانده

هرجای این دشت  که می نگرم زخمی ست

زبان بسته ها که  کشته شدند

پرنده ها تسلیم

پروانه ها  رفتند

از بهارهم خبری نبود

تازه ما همه

به نحوی زخمی روزگاریم

می خواهد گرگ باشیم

یا کبوتر

روزی  از دیوار انقلاب بالا رفتیم

از پنجره آزادی پرت شدیم

تا چشم باز کردیم

عبور خشک ملخ ها بود

خشکسال و دروغ

تا همین جای روزگار کافی ست

نه راه پیش مانده

نه راه پس

باران چشمانت تمامی ندارند

روزها و ماهها و سالهای بسیاری

گفتیم این نیز بگذرد

گذشت بی قدر و قیمتی

بعد که جنگ شد

ما جبهه بودم

من و تو

بی نیازاز صله وانعام بنام وطن

شرح بی دلیل تعلق خاطر

که ما را به جبهه کشاند

برای سرباز کناریمان

در حالی که  شعرمئ خواندیم

ترکش توپ اورا با خود برد

وتو راست ایستاده تماشا کردی

دوستی را شب عملیات جا گذاشتی

آنگاه در وسط بیابان

تنها و بی کس

زیر آسمان دلگیربهاری نوروز 67

گریه کردی و گریه کردی

واشکهای تو بود

که کارون را آفرید

خون توبود

که دجله را گلگون کرد

زندگی را زیبا!

سرباز بی کفن وطنم

ماهشهر زمستان
1394 علی ربیعی(ع-بهار)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۵ ، ۰۷:۴۷
علی ربیعی(ع-بهار)

آنسوی قله های مشرف به قصرشیرین
سربازان عراقی
تردید هزاران ساله تاریخ جنگ را
درسینه دارند
خمپاره 120 کنار پایم فرود می آید
هاج و واج
در بطن کودکانه جنگ ایستاده ام
ویاد عاشقانه دختران منتظر را
درکنج ذهنم مرور می کنم
دانشکده ادبیات
شکوفه های اقاقیا
کوچه دلگیر اسرار
که تو بودی وعشق بود و امید
اسفند 67 جبهه  مهران ع-بهار
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۵
علی ربیعی(ع-بهار)

صبحانه خورشید

در گرگ و میش سحر و سپیده

در التهاب رویا و آرزو

چونان یوز پلنگان دشت

درپی زندگی دویدم

و امیدم هیچگاه سیراب نشد

اگر خورشید صبحانه من بود

ماهشهر دی ماه 1395 ع-بهار

جان شیفته
لودویک وان بتهوون آهنگساز شهیر آلمانی را ستایشگر آزادی و اخلاق و شور انسانی در عرصه موسیقی می دانند وی با هنر وزین خود توانست متفکران بسیاری اعم از خرد گرا و رمانتیک  را به نیک اندیشی  متوجه کند.او برای آینده بشر آرزوی عدالت اجتماعی و نفی تبعیض داشت و در ذهن و ضمیرش این امید موج می زد که خرد ورزی و دانایی امکان تحقق این آرزو را فراهم کند ...ابزار او برای این سعادت بشری آفرینش سونات های موسیقی بود ودر این مسیر روح و جسمش را به خدمت گرفت بگونه ای که به آرامی از همان جوانی  تحلیل  رفت  ...ویل دورانت می نویسد بتهوون انقلابی بزرگ جهان موسیقی کسی ست که شور و اشتیاق انسانی را به عرصه موسیقی کشاند وبرای نخستین بار آدمی را به دلیل شهامتش در اندیشه اخلاقی وعشق ورزیدن به همنوع و آروزمندیش برای صلح و آزادی توضیحبه عظمت رساند و راستی که جهان معاصر چقدر به این انسانهای فرهیخته که جان شیفته داشتند نیاز دارد....
ماهشهر از دفتر یادداشت ها علی ربیعی (ع-بهار)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۲۰
علی ربیعی(ع-بهار)

ظاهرا دنیا را از هر سو بنگری ویران است و کاری هم از دست هیچ کس ساخته نیست یادش بخیر روزگاری آرمانخواهان دست از جان شسته در صدد تغییر جهان برآمدند اما بعد از عمری تلاش و رنج ومصائب بسیار حالا جهان به ترامپ و لیدی های دور و برش ختم به خیر یا شرگردیده است ! نمی دانم...
دوستی می پرسد راستی چرا این طور شد ...می گویم برای اینکه  ترامپ کسی ست که فساد و اضمحلال اخلاق انسانی را عریان نشان میدهد....باری به تعبیر بزرگی همه چیز در زیر این آسمان کبود در هرج و مرج کامل است

...روان بیمار ملت ها

نه در آسمان ونه در دریا و نه در شکاف کوهها , روی زمین جایی نتوان یافت که آدمی در آن بماند و مرگ نتواند بر او غالب آید......بودا
علیرغم پیشرفت های خیره کننده علم وتمدن بربریت بشریت معاصر غیر قابل انکار است و لذا در قوی ترین دمکراسی جهان شخصی پیروز انتخاباتی دمکراتیک می شود که با اخلاق و معیارهای انسانی در ابعاد فردی و اجتماعی آن مشکل دارد و در عین حال افراد و گروههای اجتماعی بی شماری زیر علمش سینه می زنند, ..,,راستی دنیا را چه شده است که بی  باکانه به تخریب افراد و اشخاص و اقوام دست زده است آیا غیر از این است که روان ملت ها بیمار است. ,...
                           
ماهشهر از دفتر یادداشت ها یکم بهمن 1395 ع-بهار

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۳۹
علی ربیعی(ع-بهار)

تورا دوست میدارم

نه در قواره پرنده خوش آوازی

یا آهوی خرامیده بر چمنی

تو را دوست میدارم

نه در قواره کارگر مردی یا آواره زنی

تو را دوست میدارم

چون صبوری سروی بالا بلند و دلیر

ایستاده استوار

بر شنزارهای داغ کویر

به صفت انسانی کامل

ماهشهر 22 دی ماه 95 ع-بهار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۶
علی ربیعی(ع-بهار)

http://baharnews.ir/news/123420/

ابرهایت پرتگاه بارانند

پنجره ام آغوشت

قطره قطره باران

برای تماشای تو می بارند    ع-بهار

.....عینک فلسفه من

هر انسانی  وقتی که پای بر خوان هستی می گذارد منحصر بفرد است و تجربه ها و مشاهده های خود را دارد و جهان را از پشت عینک دودی یا سفید خود می بیند یعنی که احوال ذهنی که او دارد به درکش و خوانشش  از جهان اثر می گذارد همه بحث های فلسفه معاصر که از دکارت شروع شده است تا به امروز از همین منظر به انسان می نگرد ........هرچند فلسفه مدرسی قدیم می گفت سه چیز است که برای هر انسان متعارفی روشن و واضح می‌باشد و آدمی در آن تردیدی به خود راه نمی‌دهد، نخست آن‌که خودش هست و وجود دارد. دوم آن‌که بیرون از او چیزهایی وجود و واقعیت دارند و سوم او می‌تواند آنها را بشناسد و از آنها آگاه شود.......که  از ارسطو تا قرون وسطی ماجرا بر همین مدار چرخید و سپس انقلابی در فلسفه آغاز گشت وفلسفه مدرن گفت که ذهن انسان فقط جهان خارجی را منعکس نمی‌کند، بلکه خود در تشکیل و شناسایی آن سهم عمده‌ای دارد و این خود انسان است که داده‌های خارجی را صورت و سامان می‌بخشد وهیچ چیز هم البته واضح و روشن نیست آنچنانکه ارسطو فکر می کرد تا مالکان بهشت و جهنم در شرق و غرب عالم....

... واین نقطه   شروع  روشنگری در فسفه است که کانت آغازگر آن بود ....با این دگردیسی  که در بینش آدمی رخ داد و به حقیقت شناخت آدمی نزدیکتر شد  تصویر جدیدی از انسان در حیطه شناخت شناسی آغاز گشت  که تا هم اکنون ادامه دارد  و این همان انقلاب کپر نیکی در آسمان بود که منجر به اصلاح تصور بشر از مر کز عالم بود وچرا جای دور برویم  همین زمین را که در این نزدیکی ست  مشمول عنایتش  گردید  .....

 تا بعد که دانش در چنبره اجتماع مسکون همه بشر متمدن  تعلقاتی را دنبال می کند که او را احاطه کرده است و اینها اعم از تاریخ و دین و فرهنگ هستند که در طول تمدن با توجه به جغرافیای خاص شکل گرفته است به تعبیری همه این صغری و کبریی که چیدم برای این است که اشاره کرده باشم به آغاز فلسفه و رویش فلسفه مدرن که در نقش ملکه علو م ظاهر می شود زیرا هر علمی فسفه خود را دارد اما هیچ فسفه ای نیاز ندارد که دستاویزی از علمی خاص برای اثبات خود داشته باشد همین مسئله با عث می شود در هر زمینه ای از عالم و آدم به چون وچرا که می رسی یعنی اینکه باری فلسفی بر دوشت سنگینی می کند به فلسفه متوسل شوی و راه برون رفتی را نیز سراغ نداری مگر اینکه به تسلسلی دچار آیی و تسلسل نیز نقدا باطل است... و چنانکه ارسطو گفت از همان ابتدا فلسفه دانشی است که به حیرت آدمی  پاسخ می دهد و شاید هم بهتر است بگوییم حیرت آدمی را صد چندان می کند به همین دلیل است که اهل فقه و کلام از فلسفه به نحوی بیزاری می جویند زیرا از حیرتی که به کفر می انجامد وحشت دارند باری قدم در این وادی بجز وحشت از واجب و ممکن نیست....  لذا کسانی اهل فلسفه هستند که درد دانایی دارند ودر پی جهانی خردمندتر....اما آنچه من از فلسفه می فهمم با همه وسعتش  شاید  مدخلی بر کشف ناشناخته های اندک ما از هستی ست ...لذا ورود به وادی فلسفه  در نهایت بر زخم های آدمی نمک می پاشد و بر حیرت او می افزاید....   تفاوت علم و فلسفه نیز در این است که علم نوعی کنجکاوی ست نسبت به پدیده های ناشناخته و فلسفه هزارتوی سردرگم آدمی را به چاه ویل ناکجایی ختم می کند که تازه اول راه عزلت و تنهایی وفقر آگاهی  ست که هیچ تقصیری متوجه  آدمی نیست مگر غول مهابت آمیزی که جهانش می نامیم!.....

ماهشهر زمستان 1395 ع-بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۱۴:۰۷
علی ربیعی(ع-بهار)